eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
51 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
44.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 خلاصه ای از کارگاه دو روزه تخصصی مدیریت،شبکه سازی و اثربخشی روایتگری @westaz_defa
🔴وصیتنامه شهید احمد گرامی فرد جوانان متعهد با بيدارى و وحدت خود عرصه را براى فرصت طلبان تنگ گردانيد و تقوای الهی را مقدمه هر کاری قرار دهید و پشتيبان روحانيت متعهد و مبارز خط امام باشيد.  شهداى انقلاب را فراموش نكنيد،به خصوص خانواده شهدا را و حافظ رسالت آنها باشید تا به مقام و منزلت شهدا لطمه نخورد. @westaz_defa
🎬 روایتی از خواهر شهید علیرضا وفاییان: 🏆صبح روز بیست و هشتم بهمن ماه سال 1362 به قصد مدرسه از خانه خارج شد. کوله پشتی کوچکی داشت. آن را برداشت و رفت. ساعت12 ظهر شد و علیرضا نیامد. من و مادرم به کوچه رفتیم. دم در ایستادیم و چشم به سر کوچه دوختیم. ساعت 4 بعد از ظهر یکی از دوست‌های علیرضا آمد. آقای رضا جهان سپاس بود. کاپشن و کفش‌های علیرضا در دستش بود. من و مادرم فهمیدیم به جبهه رفته ‌است. دفعه پیش هم همین‌کار را کرده‌ بود،لباس‌ها و دوچرخه‌اش را داده ‌بود دوستش، میر حسین ذاکر آورده ‌بود. مادرم از دوست علیرضا پرسید: «علیرضا کجا رفت؟» دوستش گفت: «یک طرح لبیک یا امام بود، با آن طرح به جبهه جنوب رفت». 📔《قطعه ای از کتاب ماهی ها هم گریه می کنند》 @westaz_defa
☑️ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «آرمان علی‌وردی» 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای امروز بر مزار شهید مدافع امنیت آرمان علی‌وردی و تعدادی از شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام و شهدای مدافع سلامت نیز حضور یافتند. @westaz_defa
هنر اصلی انقلاب این بود که جمهور مردم را از یک مجموعه و توده‌ی منفعل و مصرفی و فاقد یک نگاه ملّی و عمومی، تبدیل کرد به یک مجموعه‌ی پُرانگیزه، علاقه‌مند، همّت‌دار، هدف‌دار، آرمان‌خواه، و وارد میدان کرد. - مقام معظم رهبری @westaz_defa
https://eitaa.com/defaurmia به کانال بزرگ مسابقه کتابخوانی بپیوندید📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤قسمتی از خاطرات شهید علیرضا وفاییان از زبان خواهرشان: 📝هرچند سن و سال کمی داشت، نماز شبش ترک نمی شد. در سجده های نماز دعایی را زمزمه و بلند گریه می کرد. الان آن دعا را به خاطر ندارم، اما می‌دانم دعای شهادت بود. 😭😭😭 آن زمان، خانه ها خیلی کوچک بودند. خانه ما دو اتاق داشت و با یک پذیرایی خیلی کوچک. همه ما در یک اتاق می‌خوابیدیم. برادرم نماز شب را در آن یکی اتاق می‌خواند. اما خانه آن‌قدر کوچک بود که با صدای گریه‌اش بیدار می‌شدیم. ولی هیچ‌کس به روی خودش نمی‌آورد. می‌دانستیم که او از خدا چه می‌خواهد.🌷🌷🌷 📔《قسمتی از کتاب ماهی ها هم گریه می کنند.》 @westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📽آخرین دیدار 🖌در میدان ایالت جمع شده بودیم. مادرم دستش شکسته بود و از گردنش آویزان کرده بود وگوشه‌ای ایستاده بود. علیرضا از اتوبوس پیاده شد. 🧕مادرم با دیدن علیرضا دور سرش چرخید. دوبار چرخید و سومین‌بار علیرضا از دستش گرفت وگفت:« مامان این کار رو با من نکن».👩‍🚀 🧔آقام گفت: «علیرضا، پسرم! نرو تا بروم از خانه چیزی برایت بیاورم». آقام بدو بدو به خانه رفت. دره چایی نزدیک میدان ایالت بود. ژاکت بافتنی برای علیرضا آورد. علیرضا کاپشنش را تحویل ما داده بود. آقام ژاکت را به او داد وگفت: «پسرم، هوا سرد است. این را حتما بپوش. واسه این ژاکت ذکر و دعا خواندم تا گلوله به تو اصابت نکند. از تنت در نیاری؟» علیرضا صورتش را برگرداند و اشک چشمش را پاک کرد. 😭😭😭 🐠🐠🐠در جایی خوانده‌بودم: «شهید وقتی از خانه‌اش می‌رود و از خانواده‌اش جدا می‌شود، در دریا ماهی‌ها برای او گریه می‌کنند». ما چنان گریه می‌کردیم که به وضوح جدایی مشخص بود. 📔《قسمتی از کتاب ماهی ها هم گریه می کنند 》 🔻خاطرات خانم توران وفاییان @westaz_defa