حضرت جواد الائمه علیه السلام:
عزّت مؤمن در بىنیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است.
#ولادت❤️
@westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آمده دو نور
🎊 آمده دو جان
🌸دلبر ارباب
🎊 یوسف سلطان
🌸هم ولادت گل پیغمبر است
🎊هم ولادت علیّ اصغر است
🎊میلاد امام جواد(علیه السلام)
🌸و حضرت علی اصغر(علیه السلام) مبارک باد
@westaz_defa
و جواد آن کسی است که خود
به دنبالِ گدا میگردد؛تا به او عطا کند🕊
میشه امشب امام جواد برامون عاقبتی شبیه شهدا رو امضا کنه😭💔
@westaz_defa
اگر صدقات را آشکارا بدهید، کارِ خوبى است، ولى اگر آنها را پنهان دارید و به نیازمندان بدهید، این براى شما بهتر است و بخشی از گناهان شما را مىزداید.
بقرة - 271
@westaz_defa
جواد ابن رضاست،
چشم میبندد و میبخشد؛
آنقدر میبخشد تا که راضی شوی…
پس از او چیزهای بزرگ بخواهید؛
مثلاً
یابنالرضا،
چشمهای ما را
به جمال نورانی مهدیتان روشن بنما...
آمین.
@westaz_defa
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️رؤیای شنیدن صدایت،
مرا لبریز میکند از شوقی مبارک...
سلام بر تو که جانت معطر است از آیات رحمانی!
✨ السلام علیک یا تالیَ کتابِ اللهِ وَ ترجمانَهُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️ روز ششم چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج (دوشنبه)
⏳ ۳۴ روز مانده به نیمه شعبان
#تا_همیشه_سلام
@westaz_defa
🏴 اطلاعیه تشییع پیکر شهدای قمی حمله تروریستی رژیم صهیونیستی
🔷 مقام معظم رهبری(مدظله) امروز صبح، در بیت رهبری، بر پیکر مطهر شهیدان نماز اقامه میکنند.
@westaz_defa
جوانهـٰااگربخواهندازدستِشیطـٰان،
راحت شوندعِشقبہشھادترا،
دَروجودخودزندهنگہداࢪند...'!
-حـٰاجحسینیکتا🌱
@westaz_defa
بالاترین عبادت در ماه رجب
رفعِ مشکلات مردم است..
#آیتﷲشبیریزنجانی
@westaz_defa
🌺 رمان 🌺
#قسمت_هفتادوسه
جبار(پرویز)
می دونم آقاجون ، می دونم این قوم رحمی تووجودشون نیست ، ولی از من هم کاری برنمیاد،هرکاری می تونستم کردم که راضی بشن برای معاوضه،بازم تلاشمم می کنم، قول میدم .
مادر ،این صدای کیه؟ کی داره گریه می کنه؟صدای آفاجونتِ ، رفته حیاط،نگرانِ آقاپرویزِ.برم بیارمش بالا، هوا خیلی سردِ. آقاجون ، عه یعقوب توأم اینجایی ؟ بیایین بالا هوا سوز داره. هرچی می گم آقاجون نمیاد.آقاجون بیا بریم توخونه ، تواین وضعیت مریض میشی.شما برین ،نمی تونم بخوابم. نمی تونم یه جا بشینم.وجب به وجب این خونه ازپرویز می گن ، می خوام صداشو بشنوم،خدایاااااا خودت به دادِ پسرِ من برس.خدایا خودت می دونی پرویز برادرم نیست ،پسرمِ ، نخواه که داغشو ببینم ، من برای بزرگ کردنش خونِ دل ها خوردم.آقاجون اذان صبحو دادن،وضو بگیر نماز بخون،یه استراحتی بکن ، که سپاهو باز کنن بریم ببینیم چی می گن.
سلام . آقای فطینی شما چرااومدین ،ما به ناصر می گفتیم که به شما اطلاع بده . چی رو اطلاع بده ؟ شما؟ برادرم یعقوبِ.آقا یعقوب اینکه قرارِ جوابِ کومله هارو چی بدیم . خب! بگین ! ما منتظریم. والله چی بگم! بگین! آخه چجوری بگم! شمارو بخدا بگین جون به سرمون کردین.موافقت نشد. چی!!!!! موافقت نشد؟باچی؟بااا، معاوضه. یعنی چی که موافقت نشد؟ گفتن اونا سرانشونو می خوان ، که اگه آزاد بشن ، منطقه بیشتر ناامن میشه وجوونای بیشتری رو از دست خواهیم داد.آخه همین سران کومله رو برادر من اسیر کرده ، اگه پرویز آزاد بشه دوباره می تونه دستگیرشون کنه. آقای فطینی ما همه ی اینارو گفتیم ، موافقت نشد . یعنی چی که موافقت نشد؟!!! پرویز چهارتا بچه ی قدونیم قد داره ،نخوایین که یتیم بشن ، نخوایین که از مهر پدر محروم بشن. آقای فطینی شما بااین سنّتون اینجوری گریه می کنین دلِ ما به درد میاد.التماستون می کنم. آقای فطینی مارو شرمنده نکنین ، باور کنید دستِ ما نیست. برین توکل برخدا کنین.توکل به خدا کنم؟ نه بگین ،برو منتظر مرگ پاره ی تنت باش. مادر بچه شو از سینه ش شیر می ده. من با انگشتام برادرمو شیر دادم ، از چهار سالگی زحمتشو کشیدم ، پرویز ثمره ی جوونیایِ منِ. دیر ازدواج کردم ،تو ۳۲سالگی ازدواج کردم که بیشتر خودمو وقفشون کنم. مرگِ پرویز منو میشکنه.نخوایین که بشکنم،نخوایین که زن ۲۶ساله ش بیوه بشه.آقای فطینی نگین مرگ، بگین شهادت. بااین حرف، غفار روی زانو به زمین افتاد و با صدای بلند گریه کرد، گریه ای که نه درمرگ پدرومادروبرادرش احمد ونه حتی در مرگِ پسرش رسول نکرده بود.مثل مرده ی متحرک بود ناصرو یعقوب از دو طرفش گرفته بودن ، پاهاش یاریش نمی کردن،چندین بار به زانو رو زمین افتاد، چشماش جوی آب شده بود ،همه جارو تا می دید ، قلبش بقدری ضعیف می زد که گاهی زدنشو حس نمی کرد، برگشتن خونه . رقیه دووید جلو .آقا غفار چرا اینجوری شدی؟وای خدا چرا به صورتت رنگ نمونده؟ناصر ، یعقوب آقاتون چش شده؟از عموتون چه خبر ؟کِی آزاد میشه؟ چرا هیچی نمی گین؟چرا ساکتین؟ حرف بزنین! ناصرررر! نشد مادر! چی نشد مادر ؟آزادی عمو! چرا، مگه قرار نشد اون کومله هایی رو که خودش دستگیرکرده آزادکنن؟ قبول نکردن! آخه چرااااا ؟ جونِ این جوون براشون ارزش آزاد کردن چند تا کومله رو نداره ؟بخدا گناه دارن اون چهار تا بچه تواین سن سایه ی پدر بالای سرشون نباشه. مادر عموجون خودش این راهو انتخاب کرده. هممون با اختیار این راهو انتخاب کردیم. من ، آقاجون ،یعقوب ، عمو ستار.خودِ آقاجون که الان معاون پایگاه بسیج روستای بندِ، مدام در حالِ درگیریِ رودرو باحزبِ کومله س ، هرروزم احتمال داره این اسارت و شهادت برای ماهم اتفاق بیفته.همین عمو ستار ،از سال ۵۸برق کاری رو کنار گذاشته شده سپاهی ، منم شدم سپاهی، یعقوبم که یه پاش تو جلقرانِ یه پاش تو مدرسه .می بینی که یک سالم از درس عقب مونده بخاطر جنگِ بااین کومله ها.آره می دونم مادر،همشو می دونم، اما اشرف خانم چجوری بدون پدر ۴تا بچه رو بزرگ کنه،اون خیلیییی جوونِ برای این مسئولیت.
نه غذا می خورد ،نه می خوابید ، شبها تو حیاط روی برفها مدام راه می رفتو گریه می کرد، اونقدر تو دلش درد داشت که گریه هاش بی صدا نبودند، فقط باخدا حرف می زد ،لحظه به لحظه با پرویز شکنجه می شد.ازبس گریه کرده بود چشماش شده بود کاسه ی خون.روزهام تو خونه قرارش نبود ،می رو بیرون ،می رفت پیش پسرخاله هاش ،قنبرو حبیب (پسرانِ اخترسودبخش).از یونس می گفتن از پرویز می گفتن ،بعدش از سرِ استیصال، این سه مرد زانو به بغل گریه می گردندفقط ۱۷ماه از شهادت یونس گذشته بود هنوز داغِ شکنجه های این نوجوان ۱۶ساله رو به دل داشتند.
@westaz_defa