eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
51 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺رمان🌺 (یعقوب) اصلا پس درسات چی میشه ؟ توهمین الانشم دوسال عقب افتادی،یه سال واسه عملِ لوزه هات توبچگی،یه سالم تو جلقران.نمیشه که درس نخونی یا مدام عقب بمونی.مادر،صحبت کردم قراره خرمشهر امتحانامونو بدیم بعد اعزام بشیم.حالاچرامیری خرمشهر؟مگه بارِاوّلمِ میرم جنگ؟چرامانع میشین؟اونجاخیلییی دورِ،طاقتِ دوریتو ندارم!!مادرمن قبل از رفتن به جلقران عضو بسیج دانش آموزبودم،چندوقتی هم میشه برای بسیجیان دانش اموز طرح لبیک یاخمینی گذاشتن منم که جزء همین بسیج دانش آموزم،الانم برای عملیاتی که درپیش هست می خوان به جنوب نیرو اعزام کنن برای همین نیرومی خوان،البته اجباری در کارنیست،داوطلب می خوان،ماهام که زیرمجموعه ی لشکر عاشوراییم،نمی تونستم صبرکنم که کِی نیرو بخوان برای کردستان که برای خونخواهی عموم برم به جنگِ با کومله @westaz_defa
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
🌺رمان🌺 #قسمت_هشتادویک (یعقوب) اصلا پس درسات چی میشه ؟ توهمی
.فعلا توجنوب عملیات قطعیِ.آقاجون از وقتی جنازه ی عموروتومعراج شهدا دیدم بیقرارشدم،نمی تونم بمونم.باهمه ی اینها منومادرت راضی نیستیم بری،یعقوب دیگه حرفشونزن.آقاجون تروخدا راضی بشین ،بخدا نمی تونم بمونم،رضایت بدین ،می خوام قلبأراضی باشین برم.غفارورقیه دیگه چیزی نگفتن.اونشبوبجز مریمِ ۱۰ ساله که فارغ از جریانات اطرافش بود،هیچکس نخوابید،یعقوب تا خودِ صبح زیر لحاف بیصدا گریه کرد،نه رقیه نه غفار،نه ناصر ،نه فریبا ،خواب به چشمشون نیومد،قلب رقیه و غفار توسینه شون بی قراری می کرد،یه چشمشون خون بود یه چشمشون اشک،صدای نفسهای بی تاب همدیگرو می شنیدن.توتاریکی شب گفت:آقاجون ،مادر،بزارین برم ،نمی تونم بمونم،حتی یک ثانیه م نمی تونم ،خواهش می کنم بزارین برم!
صبحانه رو در سکوتی سنگین خوردن،بلند که شد لباس بپوشه همه چشمشون به طرفِ یعقوب چرخید.کجا ؟یعقوب کجا میری ؟میرم تیربارو تحویل بدم.برو به سلامت. فردای هفتم شهید جباربانی فطینی ،ساعتی از رفتن یعقوب نگذشته بود که دوباره دوستِ یعقوب اومد دمِ درشون.رقیه خانم یعقوب داره اعزام میشه.این خبر به همه ی فامیل رسید که یعقوب داره می‌ره جبهه ی جنوب.همگی برای بدرقه ش اومده بودن.غفار،فریبا،رقیه،دخترعموناهید(دخترِرضابانی فطینی)،فریده،خدیجه حضرت قلی زاده (مادربزرگ)،نزدیک ظهرناصرباتویوتایی اومدو همه روسوارکرد،به حرمت گیسِ سفیدِ خدیجه حضرت قلی زاده نشوندن جلوی تویوتا ،مابقی هم پشتِ تویوتاسوارشدن.محل اعزام نیرو ،دبیرستان سپاه بوددانشکده ی ادبیات وپرستاری کنونی،واقع در خیابان والفجر،خیابان صدا و سیما بود،صحن حیاط پُربوداز استقبال کنندگان،ناصرماشینوگوشه ای از حیاط نگه داشت،از تویوتا که پیاده شدن،پدران و مادران پروانه واردوربچه هاشون بال بال می زدن.رقیه وغفار چشمشون دنبال جوانِ رعنای کم سنّوسالشون بود،ولی مگه میشدبااین مشخصّات ثمره ی زندگیشونوپیداکنن.اکثرأرعنا بودنو کم سنّوسال .آه‍ان،آقاغفار پیدا کردم ،اوناها یعقوب،اینو گفتو‌منتظر کسی نموند،پروازکنان به طرف میوه ی دلش رفت،یعقوب،پسرم.بااین صدایِ آشنا یعقوب سرشوطرفِ صاحب صداچرخوند @westaz_defa
.یعقوبم،پسرم.سوسسس،مادر بگی نروبرمی گردم اوتوبوسوبی خداحافظی میرم.رقیه باچشمان پراشک اما قرصومحکم گفت:نه پسرم نمی گم نرو،ببا بغلت کنم.بااین حرفِ رقیه ،یعقوب عاشقانه دست درگردنِ مادر انداخت.مادروفرزند فارغ از هیاهوی اطرافشون همدیگه رو بوییدنوبوسیدن.از عالم ملکوت فراخواخونده بودنش؟یعقوب به ندای چه کسی لبیک گفته بود،که به خواسته ی مادرش که همه ی دنیاش بود،نه گفته بود؟!پسری که روحرفِ مادرحرف نمی‌زد.پسری که باسنّ کمش همه ی حواسش به مادربود،پسری که درحدتوانش سعی میکردآب تودل مادرتکون نخوره،اصلا مهمتر از مادر کسی براش نبود،فقط رضایت مادر،لبخند مادر،دلِ شادِ مادر.اگه دقت می کردی و باگوشِ دل میشنیدی،صدایِ بالِ فرشته هارو‌می شنیدی.می شنیدی صدای همهمه رو درعالم بالا،که‌بدرقه می کردندجان برکفان عشق را. پسرم حالا که راهی هستی،مادرانه برات دعات میکنم که نه اسیر بشی نه معلول، به خودِ خدا می‌سپارمت،(دئدی گئت بالا سن علی اکبرقوربانیسان).مادرتوآغوشش چشمان پراشکِ پدرودیدکه داره عشق بازیِ ووداع دردناک این مادروفرزندونگاه می کنه،بوسه ای به سرمادرزدوازش جداشد.باشرمندگی دست درگردن غفارانداخت،آقاجون حلالم کن،باید برم،قرارِموندن ندارم،باهمه خداحافظی کرد نوبت که به فریبا رسید بغلش کرد و چون قدش بلند بود فریبا فقط تونست گردن یعقوب رو ببوسه.فریبا برادرو بوسید و گریه کرد،یعقوب سرشوآوردنزدیک گوشِ فریباوبهش گفت: الان گریه نکن ، بعدا برام گریه ها خواهی کرد. @westaz_defa
و چقدر دكتر على شريعتى به پوران شريعت رضوى، زيبا نوشت: "آن کسی که تو را واقعا دوست دارد، به آسانی نمی‌لغزد و به زودی فریب نمی‌خورد و با هر مشکلی و هر محرومیتی که پیش آید ثبات خود را از دست نمی‌دهد" @westaz_defa