🌺رمان🌺
#قسمت_نودو_پنج
عجب غوغاییِ مرکز .آره دیگه همه ی خانواده هاوبستگان مفقودان وبیشتراهالی ارومیه جمع شدن.شمام از خونواده ی این مفقودین هستین،نه نیستم فقط به خودم وظیفه دونستم بیام.چون یه زنم جبهه م که نمی تونم برم،اومدم به این جوونا خوش آمدبگم.شما چی؟منم مثل شما، یه زنم که امکان جبهه رفتن برام نیست،برای عرض ارادت به این شهدا اومدم. شهر پرِماتمِ،عجب غوغاییِ. اون تابوت چیه؟کو؟اونه ها! یه تابوت آوردن.مگه نگفتن جنازه ای در کار نیست،پس این تابوت چیه؟نمی دونم والله.آهان اون آقا که پشت تریبونِ مثل اینکه می خواد راجع به تابوت چیزی بگه. پدران و مادران شهدا، فرزندان شما همچون کبوترانی آزاد از بین ما پرکشیدن،به تعداد جوانانی که از شهرِ ارومیه در عملیات خیبر پرکشیدنُ به آغوش گرمِ شما برنگشتن،کبوتری رو پرواز خواهیم داد.
نگاه در تابوتُ باز کردن، چقدر کبوتر؟تابوت پُرِکبوترِ.دارن یکی یکی پرواز می کنن، آسمانونگاه پراز کبوترشد.خدایا عجب صحنه ی معنویِ زیبایی .
فک کنم تا باغ رضوان سوارِ ماشین نشیم!؟ نه دیگه همه ی مردم تا باغ رضوانو مزار شهداروپیاده میرن.ماهم پیاده بریم ،این شهدا به گردنمون خیلی حق دارن،کاملا درسته ،بریم . این مادرِ شهیدوببین هرچی بهش اصرارمی کنن که سوار ماشین بشه قبول نمی کنه.کو؟اینه ها .مادر بیا سوارِ ماشین شواز مرکزتامزارشهدا خیلی راهه. نه سوار نمیشم، این مردم بخاطرپسر من اومدن بی ادبیه که من با ماشین برم اونا با پای پیاده بیان! شنیدی چی گفت؟احسنت به این زن. آره دیگه از همچین مادری بایدم همچین پسری غیور باشه.مادرِ کدوم شهیدِ؟چقدرم جوونِ.نمی دونم ،بزار بپرسم.از کی؟از همینایی که دوروبرشن. می بخشین خانم این خانوم،مادرِ کدوم شهیدِ؟شهید یعقوب بانی فطینی. عجب ادبومرامی داره.اینم عکسِ پسرشِ.خدابهش صبر بده،چه جوونِ خوشگلی هم هست.چقدم کم سنوسالِ،چندسالش بوداین جوون؟۱۸سال.خانوم عذرخواهی می کنم قرارِواقعا واسه ی هر شهید قبربِکَنن؟نه قبری نمی کنن،برای هریک از مفقودین قبری رو در نظر گرفتن بدونِ اینکه کنده بشه.البته خونواده هایی که تقاضای قبر کردن.برای این شهیدم خواستین؟بله مادرش خواسته...
می بینی آقاغفارتشیع جنازه ام تمام شد، تشیع جنازه ای که هیچ شهیدی رودوش مردم نبود ،قبرها خالی از شهدا اما به نام اونا واگذار شدن .
بااینکه جنازه ی یعقوبمو ندیدم،بااینکه قبرش خالیه، اما تمام مراسماتِ اول و دوم و سوم و هفتم و چهلم همه را خیلی با شکوه برگزار می کنیم.باشه آقاغفار؟! هر طور تو بخوای رقیه،هرکاری دوست داری بکن تا دلت آروم بگیره.
@westaz_defa
.
میگفت..،
اگر کسی
با امام سجاد علیهالسلام
رفیق بشه
کرم مابقی ائمه رو فراموش میکنه
بس که ایشون کرامت دارن و مهربانند..
#الله
@westaz_defa
#نذر_قربانی
امام صادق (ع) می فرمایند:همانا قربانی گناهان صاحبش را می ریزد و باعث آمرزش آنها می شود.
🌕۱۰ روز به نیمه شعبان باقی مانده و می خواهیم با کمک شما دوستداران اهل بیت برای سلامتی آقا امام زمان(س) و اطعام نیازمندان قربانی در نظر گرفته و در بین نیازمندان پخش کنیم. در صورت مشارکت هر چند با مبلغ کم ما را در امر یاری نمایید🌱
#قربانی_مهدوی
شماره کارت جهت واریز ی
۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۰۸۹۱۹
مرکز نیکو کاری حضرت فاطمه (س)
حسین جان..
پسرانت همه را نام علی بنهادی
جان عالم به فدای دل بابایی تو
#یازینالعابدین😍💚
@westaz_defa
پدرش شاه جهان است و
مادرش شاهدخت عجمان،
ز همین روی فخر عرب و عجب شده است.
حضرت سید الساجدین
علی بن حسین بن علی(ع)
@westaz_defa
يا مَن جَعَلَ اللَّيلَ لِباساً
ای آنکه شب را جامه آرامش گرداند..🤍
@westaz_defa
-هیچکس نمیتواند قلبِ شما را
بهتر از کسی که آن را خلق کردهاست، درک کند.🫀✨
🌺رمان🌺
#قسمت_نودو_شش
رقیه خانم هوایِ گرمِ تابستونِ بابی تابی کردن کاری از پیش نمیره،پاشو به زندگیت برس. روزهها وماهها گذشته شماوآقاغفار تا کی می خوایین توتبِ بی خبری از پسرتون بسوزین؟!برین خدارو شکر کنین که پسرتون مایه ی سربلندیتون شده! مادر،این نامه رو یه آقاداد.مالِ ماست؟آره .مطمئنی؟آره خودش گفت :منزلِ یعقوب بانی فطینی.ای خدااا . چی شد رقیه خانم؟چرارنگت پرید؟نکنه از یعقوبم خبری رسیده باشه؟ فریبا فریبا.بله مادر.بیاپایین،بیا این نامه رو بخوون.
چیه؟چی نوشته؟بلند بخون.ازطرف سپاه پاسدارانِ.ازیعقوب خبری اومده؟نه مادر دعوتنامه است.چه دعوتنامه ای؟ اینکه سپاه در نظر داره خانواده ی شهدای عملیات خیبرو برای بازدید از مناطق جنگی به جنوب ببره،نوشتن: در صورت تمایل برای ثبت نام اقدام فرمائید!رقیه خانم اگه قرار باشه باهر نامه ای که به خونه تون فرستاده میشه،اینجوری کنی که از پا درمیایی.
پاشم برم غذام می سوزه ،فریبا بیشتر مواظب مادرتون باش.چشم سودابه خانم(همسایه ی دیوار به دیوار سمت راست).
سلام آقاجون،سلام دخترم.آقاجون برای بازدید از مناطق جنگی جنوب برامون دعوت نامه اومده ،باید بریم ثبت نام،باشه همین فردا میرم.آقاغفار بپرس ببینیم می تونیم دخترارم ببریم.باشه می پرسم.
...راستی رقیه برای ثبت نام رفتم سپاه ،تاریخ حرکت مشخص شد.اما بااومدن یکی از دخترا موافقت شد.
...مریم گریه نکن ،زود برمی گردیم.دخترخوبی باش،برگشتم ببین برات چیا می خرم ،باشه مادر؟!منم میام ،من اینجا بدون شما نمی مونم.دخترم همش چندروزِ،تا چشم بهم بزنی برگشتیم...
خانواده های محترم لطفاً سوار اتوبوسهابشین. ناصر مواظب مریم باش،نزار بی تابی کنه،نزار گریه کنه، سپردمش دستِ تو.
@westaz_defa