۱۷ اسفند سال ۱۳۶۲ شمسی «ابراهیم همت» که فقط خدا میدانست که کیست و چه آفریده، شد «شهید همت» و همه شناختندش. پیشازآن همسرش به او گفته بود که بهخاطر چشمهایش شهید خواهد شد ولی ماجرا فقط «چشم» نبود؛ «گوش» هم بود، «سَر» هم بود!
حکایت «چشم»
«تو بالاخره از طریق همین چشمهایت شهید میشوی»
این را همسر شهید همت گفته بود به او و این روایت ماجرا در
📚کتاب «نیمه پنهان ماه»: چشمهایش زیبا بود و از حرف او در آنها دلواپسیای نشست.
خواست سر به سر حاجی بگذارد...
اما از دهانش پرید که
«تو بالاخره ازطریق همین چشمهایت شهید میشوی». چشمهای حاجی درخشید. پرسید
«چرا؟» و در نگاهش چنان انتظاری بود که او دلش نیامد، بگوید:«ولش کن! حرف دیگری بزنیم.»
دلش نیامد، بگوید:
«من نماز میخوانم، دعا میکنم که تو بمانی، شهید نشوی».
آه کشید. گفت: «چون خدا به این چشمها هم جمال داده هم کمال.
این چشمها در راه خدا بیداری زیاد کشیده، اشک هم زیاد ریخته.»💔
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#سالروزشهادت
🍃https://eitaa.com/farhangi_whc_semnan