#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_هفتم
علامه مروجی سبزواری🌻
نکتهی دیگری که در مورد مقام فقر لازم است گفته شود این است که انسان تا به مقام فقر نرسد، محبت خدا را پیدا نمیکند، و مجذوب خدا نمیگردد.
مادامی که انسان در حالت حیوانیت به سر بَرَد و دارای نفس حیوانی و اماره باشد، اولاً مجذوب دنیاست و ثانیاً محبّ دنیاست.
مجذوب دنیاست یعنی به دلیل سنخیتی که بین او و دنیا وجود دارد، مرتب از سوی دنیا بر او جذبه وارد میشود. زیرا انسان در این مرتبه، از نفس طبیعی با خصوصیات ماده برخوردار است.
همچنین محبّ دنیا هم هست. زیرا انسان -و به طور کلی هر موجودی- خودش را دوست دارد. چون دنیا به درون وجود انسان نفوذ کند، و تبدیل به انسان شود، یا انسان تبدیل به دنیا شود، پس انسان دنیا را هم دوست دارد.
حال اگر انسان توانست در طی سفر اول که بر مبنای ریاضات و مجاهدات است خودش را از دنیا خالی کند، پس اولاً دیگر جذب دنیا بر او اثری ندارد، و ثانیاً دنیا را دوست نمیدارد.
ما به طور خلاصه میگوییم سفر اول بر مبنای نوافل و مستحبات است.
⭐️در روایت قرب نوافل، غایت و نتیجۀ نوافل را محبت خدا دانسته؛ یعنی خدا او را دوست میدارد. «وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّه» عبد من به من نزدیک میشود با نوافل «تا اینکه دوستش میدارم». (کلمۀ حتی برای غایت و نتیجه است.)
انسانی که در سفر اول، با نفس اماره و حیوانی در بیفتد و با مجاهدات و ریاضات او را بکشد، در این جا به جایی میرسد که خدا او را دوست میدارد، و چون خدا او را دوست بدارد آنگاه 👌✨«چشمش میشود که با آن ببیند، و گوشش میشود که با آن بشنود و دستش میشود که با آن کار انجام دهد». (فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا).
این که خدا انسان را دوست میدارد به آن معناست که خدا او را در تحت جذب خودش قرار میدهد. چرا که این شخص خود را تخلیه کرده و سبک شده، این شخص روح شده، و روح انسان روح خداست، پس با خدا اشدّ سنخیت را دارد و لذا جاذبۀ خدا بر او تأثیر کرده و او را به سوی خود میکشد و این است که میگوییم این سفر دوم، سفری بر مبنای جذب است. لذا این که فرمود عبد رو به نوافل میآورد و جهاد اکبر میکند و ریاضت میکشد و عبادت میکند، تا جایی که تخلیه میشود و از نفس حیوانی و ثقالت و کثافت نفس حیوانی پاک میشود و در نتیجه «من او را دوست میدارم».
از سوی دیگر انسان هم خدا را دوست میدارد. چرا که وقتی خدا انسان را در تحت جذب خود قرار میدهد معنایش این است که خدا وجود انسان را پر میکند و چون انسان خودش را از خدا پر دید و به هر گوشه و زاویهای از وجود خودش که نگاه کرد خدا را دید، از آنجا که انسان خودش را دوست میدارد، پس اکنون خدا را دوست میدارد و این شد که وقتی مرید وارد آغاز سفر دوم میشود، این مرید هم فقیر میشود، هم مجذوب میشود و هم محبوب؛ این که میفرماید: «یحبهم و یحبونه» مائده ۵۴🌻 (خدا بندگان را دوست دارد و بندگان هم خدا را دوست دارند).
برای همین است که سفر دوم را ⭐️سیر حبی نیز میگویند.
علمی عرفانی👇
@wittj2