eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
413 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالکان عشق🇮🇷
4_5834717272094016866.mp3
11.84M
7 ⭐️ عاشورا حادثه ایست در تاریخ که قرار است کارخانه ی انسان سازی باشد! 🎯پس چرا محصول عزاداری های ما، تا به امروز، در شکل گیری موفقیت چندانی نداشته است؟ 👇 @wittj2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ راهی که خدا برای رسیدن به خودش پیشنهاد می‌دهد! استاد پناهیان🌻 @wittj2
سلام مابہ حسین و بہ پاره‌ے جگرش ڪه پاره شدجگرش،ازشهادٺ پسرش بہ خُلق وخو،علے آیینہ‌ے پیمبربود صدف علے وبہ فضل وادب،علے گهرش 💔 👇 @wittj2
قسمت اول🏴 👇 @wittj2
قسمت دوم🏴🏴 👇 @wittj2
قسمت سوم🏴🏴🏴 👇 @wittj2
مه کم آید مدتی در راه عشق آن کمی عشق جمله سود باد دیگران ازمرگ مهلت‌خواستند عاشقان گویند نی نی زود باد مولانای جان🌻 👇 @wittj2
🔮🎷 فاجعه كربلا در انديشه مولانا مولانا در مثنوی از امام حسن و امام حسین (ع) به عنوان گوشواره های عرش الهی نام می برد. که خود اشاره به حدیث رسول گرامی اسلام دارد؛ آن حضرت دو فرزند خود را به دوگوشواره عرش الهی تشبیه کرده است. مولانا می گوید: چون که سبطین از سرش واقف بدند گوشواره عرش ربانی شدند سبط اکبر و سبط اصغر به ترتیب از القاب حسن و حسین فرزندان علی ابن ابی طالب(ع) است که مولانا به آن ها اشاره می کند و می گوید چون دو سبط پیامبر از اسرار الهی آگاه بودند، مقام گوشواره های عرش خداوند را به دست آوردند. مولانا در دفتر دوم مثنوی داستان صوفی و فقیه و سیدی را می آورد که بدون اجازه وارد باغی شده بودند ؛ باغبان برای این که بتواند ازعهده ی آنان برآید، بین شان اختلاف می اندازد؛ ابتدا صوفی را از باغ بیرون می کند. بعد سّید و به تعبیر مولانا شریف و شه زاده را. در آخر هم به حساب فقیه می رسد. باغبان نسبت به هر سه نفر دشنام می دهد اما مولانا تنها به دفاع از سیّد بر می آشوبد و از او سخت دفاع می کند : وین دگر شه زاده و سلطان ماست سیّد است، از خاندان مصطفاست آن چه گفت آن باغبان بوالفضول حال او بُد دور از اولاد رسول گر نبودی او نتیجه مرتدان کی چنین گفتی برای خاندان با شریف آن کرد مرد ملتجی که کند با آل یاسین خارجی در این جا مولانا این سؤال را مطرح می کند که چرا نسل ارتداد و فرزندان نابکار و زنازاده و دیوها و غول ها بانسل پیامبر دشمنی می کنند؟ چنان که یزید و شمردر کربلا با آل رسول چنان کردند؟ تاچه کین دارند دایم دیو و غول؟ ون یزید و شمر با آل رسول مولانا در برابر یزید و حادثه کربلا موضع صریح و روشنی دارد؛ او یزید و همدستانش را چون دیوها و غول های می بیند که به خاطر کشتن فرزندان پیامبر سزاوار لعن و نفرین ابدی هستند. برخلاف برخی از علمای عامه که در جواز لعن یزید تردید و احتیاط کرده اند. ادامه دارد ... 👇 @wittj2
هین که منم بر در، در برگشا بستن در نیست نشان رضا در دل هر ذره تو را درگهیست تا نگشایی بود آن در خفا  مولانای جان 🌻 @wittj2
علامه مروجی سبزواری🌻 قبلا گفته شد که سفر دوم، سفر از تقیید به اطلاق است و از تعیّن به لاتعیّنی. در این سفر، انسان همین طور که جلو می‌رود مرتب به مقدار وجودش افزوده می‌شود تا جایی که مطلق می‌شود و وجود مطلق، خداست. یعنی سالک موفق به خلع نعلین شده (از بین رفتن دوئیت بین خود و خدا) و فناء فی الله می‌گردد. در مرحلۀ بعد که سفر سوم است از آن فنا باز می‌گردد و از بی‌هوشی در آمده و هشیار می‌شود، و از محو به صحو می آید و از فنا به بقا می‌رسد و در این جا البته خودش را می‌بیند، ولی خود خدائیش را، نه خود خالی و فقیرش را که خدا او را پر کرده و چشم و گوش و زبان او شده، بلکه برعکس؛ در این جا انسان می‌شود زبان خدا و انسان می‌شود دست خدا و گوش خدا و وجه خدا. چنان که قبلا روایتش را آوردیم و از آن تحت قرب فرائض نام بردیم. این که می‌گویند سفر سوم سفر از حق به خلق است، یعنی سفر از حق مطلق است که در او فانی شده، به خویشتن خودش و به وجود خلقیش. سپس سفر چهارم این است که از وجود خلقی خودش که در واقع یک وجود حقی است به میان خلق بر می‌گردد. در این جا اگر حرف می‌زند از زبان خدا حرف می‌زند زیرا این شخص زبان خداست. اگر جنگ می‌کند، خداست که جنگ می‌کند. چنین شخصی صاحب مقام ولایت است. زیرا وقتی به خدا رسید و با اسماء الله وحدت یافت، قدرت‌های اسماء به او منتقل می‌شود و او صاحب قدرت‌های اسماء می‌شود و می‌تواند آثار اسماء را به نحو "کُن فَیَکون" از خود ظاهر سازد. باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم در من نگر در من نگر بهر تو غم‌خوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر آخر صدف من نیستم من درّ شهوار آمدم چنین شخصی با قدرت ولایت می‌آید تا قفل‌هایی را که بر در زندان‌های ارواح زده شده بشکند. چنین انسانی مثل عید می‌ماند. وقتی اعیاد مهم می‌آمد پادشاهان، زندانیان را آزاد می‌کردند. شخصی هم که دارای قدرت اسمائی، یا قدرت ولایت است، مثل عید می‌ماند که ارواح را آزاد می‌کند. باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می‌خورند هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم ... آری، کار ولیّ و مولا آزاد کردن است. آزاد کردن ارواح زندانی. زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود وآنِ علی "مولا" نهاد گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن عمّ من علی، مولای اوست کیست مولا، آن که آزادت کند بند رقیّت ز پایت وا کند 👈این بود توضیح اسفار اربعه. 👇 @wittj2