فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب
▫️قسمت دوم
قلبم در حال ترکیدن است!!! از وحشت زبانم بند آمده...
چهره هایشان چنان کِدِر و خشمگین است،که آرزو می کنم هیچ چشمی آنها را نبیند!!!
گرزهایشان را بلند کردند و آماده زدن شدند...
#سیاحت_غرب
https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب
▫️قسمت سوم
نمی دانم کِی خوابم برد؟! احساس می کنم در سمت راست و چپ من،دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر نشسته اند!! اعضاء مرا جداگانه از پا تا سر بو می کشند!!
حالا صدایشان را به وضوح می شنوم که میگویند: قلبش را ببین سیاه شده !!!
قفسی آهنین آوردند...!!
#سیاحت_غرب
https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب
▫️قسمت چهارم
🔺من اصلا راضی نیستم که او همراهم باشد! چرا که به شدت از او می ترسم...
🔺گفتم: اگر به دوراهی برسیم،راه منزل را میدانی؟
🔺گفت:نمی دانم !!
🔺گفتم: من تشنه ام،در این نزدیکی ها آب هست؟
🔺گفت:نمی دانم!!
🔺گفتم:پس چه میدانی که همراه من شده ای؟؟!!
🔺گفت:همینقدر میدانم که چون سایه ی تو از اول عمرت همراهت بوده ام و از تو جدایی ندارم!...مگر خدا کمکت کند که از دست من خلاص شوی !!
🔺گیر عجب دشمن آشکاری افتادم؟!
@women92
#سیاحت_غرب