eitaa logo
به زودی این کانال حذف می‌شود لطفا وارد کانال جدید گلچین مولودی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بشید.
6.1هزار دنبال‌کننده
722 عکس
643 ویدیو
160 فایل
کپی و نشر مطالب کانال بدون نام کانال جایز نیست⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش علی یعنی زمین با عطر گلهای فراوانش علی یعنی تبسم‌های شرقیِ هَزارانش علی یعنی جهان در گوشه‌ای در خاکِ ایوانش علی یعنی علی ، یعنی به قربانش به قربانش علیٌ حُبُه جُنَّه قسیم النار یعنی او امام الانس و الجِنه هزاران بار یعنی او وصیُ المُصطفی تکرار در تکرار یعنی او  فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او چه گویم شرحِ آنکه تا قیامت نیست پایانش ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را تمام دلخوشیِ خانه‌ی موسی بن جعفر را علی یعنی تپش یعنی نفَس زهرایِ اطهر را علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را علی یعنی مدینه مکه  قربانِ خراسانش دوباره رو به ایوانت امین‌الله‌های ما سلام‌الله‌های ما نگاه و آه‌های  ما به درهای حرم خورده گره گَر راه‌های ما سرِ سال است دورِ تو بگردد ماه‌های ما خداوندا سلامش کن یک ایران است و سلطانش پشیمان می‌شود هرکس ننوشد جامِ سلطانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی فدای جذبه‌ی چشمی که سلطان شد سلیمانش چنان نوری...که خود را اینهمه پروانه گم کرده که هر زائر که می‌بینی دل دیوانه گم کرده چُنان مجذوب اینجایَم که مستی خانه گم کرده کنارِ آب سقاخانه‌ات پیمانه گم کرده شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش هنوز عطر تو از شبهای نیشابور می‌آید هنوز از این ضریحِ نقره بارِ خوشه‌ی انگور می‌آید هنوز از کفشهای زائرانت نور می‌آید هنوز آن روستایی از مسیرِ دور می‌آید دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش تو عیدی رو بسوی تو نماز عید می‌خوانیم زیارتنامه را در خانه‌ی خورشید می‌خوانیم تو را ما با قنوت عشق با امید می‌خوانیم خیال ماست راحت تا که بی تردید می‌خوانیم که پیش از عرض حاجت ، حاجتم را داده دستانش همیشه دیده‌ام اینجا مریضی که شفایش دید زنی بر روی سجاده براتِ کربلایش دید کنار بچه‌ای معلول ، مردی گریه‌هایش دید هنوز اشکش به چشمش که... پسر را روی پایش دید من و دارالشفایی که نگفته  نه به مهمانش بیا اُردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را کبوتر کن کبوتر کن کلاغِ روسیاهی را قبول از ما کن  امشب این نمازِ اشتباهی را کمی خرجِ دل ما کن نگاه گاه گاهی را نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش تویی تنها که می‌فهمی سلام آخری‌ها را تویی که دوست میداری دعای آذری‌ها را کنار کفشداری‌ها  مقام پادری‌ها را بجان مادرت تحویل گیر این مادری‌ها را فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش شبِ جمعه حرم بودم کمی در پشتِ در خواندم نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم شنیدم مادرت رفته که از داغِ پسر خواندم دوخط از روضه‌ی اکبر کنارت مختصر خواندم چه بد سرنیزه‌ها کرده پریشانش پریشانش فقط شمشیر می‌آمد فقط تکبیر می‌آمد به بالا نیزه می‌رفت و به پایین تیر می‌آمد به رویِ اِرباً اربایی صدایی پیر می‌آمد خدایا عمه از خیمه اگر که دیر می‌آمد پدرجان داده بود از غم همانجا با علی جانش حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم یا علی ابن موسی الرضا به رویِ سیم‌هایِ برق است و در نگاهش عجیب غم دارد خوب پیداست این کلاغِ سیاه چقدر حسرتِ حرم دارد خیره مانده به گنبد و میگفت کاش مادر زِ باغ می‌آمد چه قشنگ است این حرم ای کاش با هزاران کلاغ می‌آمد  گفته بودند موقعِ رفتن مَرو جایی که حسرتش با ماست تو سیاهی غریبه‌ای زشتی نه ! حرم لانه‌یِ کبوترهاست هرچه گفتند که نرو او گفت: رنگِ بالاتر از سیاهی نیست دستِ من نیست می‌بَرد شوقش میروم تا امام راهی نیست فکر می‌کرد اگر حرم بِرسد دورِ خود چند آشنا بیند هِی از آن دور خیره شد شاید لااقل یک کلاغ را بیند باخودش گفت اینهمه پرواز اینهمه عشق اتفاقی نیست پس چرا رو سفیدها جمعند پس چرا آنطرف کلاغی نیست  طاقتش نیست گرچه بردارد ازحرم چشمهای خیسش را ولی انگار قسمتش این است که وداعی کند انیسش را عزم کرده به باغ برگردد در پرش طاقت پریدن نیست خواست تاکه دل کنَد اما در دلش تاب دل بریدن نیست همه آری کبوترند آنجا رویِ گنبد طلایِ آقایش خواست از راهِ خویش برگردد آمد اما صدای آقایش خسته‌ای تشنه‌ای عزیز منی چشم بر راهِ دیدنت بودم چند روزی است بین راهی و به امید رسیدنت بودم هرکجا که نشستی از پرواز سر نهادی به روی دامانم بال و پَرهای خاکیِ خود را بتکان رویِ فرشِ ایوانم چشم بر راه مانده بودم تا بِرسی ...آب و دانه‌ات با من هرکجا از حرم که می‌خواهی بنشین آشیانه‌ات با من هرچه اینجا سیاه‌تر بهتر زودتر رو سپید برگردد نه ، محال است زائرم یکبار از حرم نااُمید برگردد جز درِ خانه‌ام کجا داری بهتر از گنبدم کجا بروی دوست دارم کبوترم باشی دوست داری به کربلا بروی؟ چند روز میهمان آقا بود او کبوتر شد و رها می‌رفت لطفِ این خانه شامل‌اش شده بود داشت او هم به کربلا می‌رفت....  * * * جُون آمد کنارِ اربابش رخصتش را گرفت اما نه التماسش نمود او فرمود زحمتت داده‌ایم حالا نه... گفت خارم ، وَ خار می‌دانم پیش گُل رنگ و روی بد دارد دست رد را مزن به سینه‌ی این رو سیاهی که بویِ بد دارد حرفهای غلام  آتش بود از جگر بود بر جگر میزد روی پای حسین چشمش بود داشت از شوق بال و پر میزد اندکی بعد  غرقِ خونش بود رویِ شن سر گذاشت چشمش بست هیچ کس را صدا نزد از شرم انتظاری نداشت چشمش بست ناگهان بویِ سیب را فهمید گفت وقتی شهادتینش را باورش نیست اینکه می‌بیند بر رُخِ خود رُخِ حسین‌اش را سر او روی دامن است اما زخم‌های دلش نمک خورده بوسه‌ای زد به چهره‌اش ارباب بوسه‌ای با لبی تَرَک خورده... حسن لطفی .
بسم‌الله الرحمن الرحیم تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم در نجف منقبت از شاهِ خراسان گفتیم مشهدش آمده سلطانِ نجف را دیدیم علت این است اگر ذکرِ علی می‌گوییم ما در این خاک ، خراسانِ نجف را دیدیم هرچه دادند به ما لطفِ علی بود علی بر سرِ خوان رضا خوانِ نجف را دیدیم بی سبب نیست در ایوانِ طلا می‌چرخیم ما در ایوانِ تو ایوانِ نجف را دیدیم ما رسیدیم که بر مَرمرتان رو بکشیم یک علی گو که پس از نامِ شما هو بکشیم با خودش جامِ تو مستانه شدن هم دارد بردنِ نام تو دیوانه شدن هم دارد دلِ ما کاش شود کاسه‌ی سقاخانه سنگ ظرفیتِ پیمانه شدن هم دارد هر کبوتر که نشسته است دگر باز نَگشت صحنِ تو خاصیتِ لانه شدن هم دارد جایِ آئینه و کاشی به خودت غرقم کن لطفِ تو از همه بیگانه شدن هم دارد زائرانِ تو همه عینِ زیارت نامه‌اند کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد وقتِ نقاره شده از تو خبر می‌گویند ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر می‌گویند یک کلاغ آمده اینجا که کبوتر بشود عُمرِ ما کاش فقط پیشِ رضا سر بشود بگذارید همین دفعه طوافش بکنم طاقتم نیست که هنگامه‌ی محشر بشود دامنش پُر شد و با دستِ پُر از اینجا رفت پیش از آن لحظه که چشمانِ گدا تر بشود به لبم نام جواد است و کَرَم می‌بارد وای اگر وقتِ دعا نوبتِ مادر بشود آمدن‌های مرا ضرب در سه بکنید چه شود دیدنِ تو چند برابر بشود مرگ می‌چسبد اگر در نظرم می‌آیی جای هربار سه دفعه به سرم می‌آیی بارم اُفتاد زمین تا که شوم بارِ شما بیشتر ساخت مرا عشق گرفتارِ شما می‌بَرَد تا ابد از یاد پریدن‌ها را هر کبوتر که نشیند لبِ دیوارِ شما کنج شش گوشه زدم بوسه به یاد حرمت بوسه‌ای در عوضِ آنهمه زوارِ شما کربلا هم چقدر حسرت خادم‌هایی که بیایند هرازگاه به دیدارِ شما چاره‌ی اینهمه بیچاره فقط چار علیست چارده تَن همه دیدیم در این چارِ شما شامِ میلاد تو هر چند زِ مشهد دورم چشم بر راهم و سلمانیِ نیشابورم باز در نیمه‌ی شب چشمِ کسی بینا شد کودکی گم شده در خوابِ خوشش پیدا شد مادری آرزویش بچه‌یِ زیبایی بود گفت جبریل به گوشش گره‌هایت وا شد دستِ لرزانِ زنی پیر کمی بالا رفت از شهیدش خبر آمد چقدر غوغا شد باز در پیشِ ضریحِ تو مریضی اُفتاد زیرِ لب گفت رضا گفت رضا تا پا شد خادمی آینه کاریِ حرم را تا دید گفت با بغض حسن گریه کُنَش زهرا شد لطفِ آقاست اگر مستِ امام حسنیم "ما حسینی شده‌ی دستِ امام حسنیم" من اویسم نَفَست از قَرَن آورد مرا تا تراشیده شوم از یَمن آورد مرا مادرم بارِ نخستی که مرا با خود داشت تا ضریحت برسم سینه‌زن آورد مرا حاجت کرببلا داشت ، به ما بخشیدی به هوایِ حرمِ بی کفن آورد مرا شانه‌ام اُنس گرفته است به درهایِ حرم در کنار خودش آقای من آورد مرا در گوهرشاد دلم رفت به بین‌الحرمین باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا وای از پیرهنش ، پیرهنش را بُردند حیف انگشتر و سنگِ یمنش را بُردند حسن لطفی .
بسم‌الله الرحمن الرحیم حرفِ من حرف دلای بی کَسه یه امام رضا دارم واسم بَسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه من همون کبوترم که جا نداشت لونه حتی رویِ شاخه‌ها نداشت هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد مثل هر غریبه آشنا نداشت حالا اما عمریه رو گنبدام بچه ی محله ی امام رضام دنیا بی صحن و رواقش قفسه یه امام رضا دارم برام بسه حرف دل من حرف دلای بی کسه یه امام رضا دارم برام بسه حسن لطفی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در  حرمت   یا   رضا در   حرمت  یا  رضا  درد دوا  می شود حاجت   هر   زائری   زود  روا می شود پنجره    فولاد   تو  عقده  گشاید ز  دل غم  برود از  دل و  غصه  فنا  می شود رو  بنشین  در رواق غرق خدا می شوی با  نفس  قدسیان   تازه   قوا  می شود سجده  نما  بر خدا  مست  ولا می شوی دل  گره زن بر ضریح  کام روا  می شود تکیه بزن بر  ستون سوره یاسین بخوان می شکند  بغض دل  غرق  نوا  می شود هرچه نداری بخواه باب  کرم هارضاست درحرمش  (بیقرار)  درد   دوا  می شود بیقرار اصفهانی.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته میلاد امام رضا علیه السلام آسمان رنگِ باران گرفته کار وُ بارِ غزل‌خوان گرفته ساختارِ عجیبِ مدینه عطر وُ بویِ گلستان گرفته سینه‌هایی که آئینه‌کاریست روشنی از خراسان گرفته مرغِ دل پر کشیده به مشهد جیره از دستِ سلطان گرفته با توسّل به باب‌الحوائج‌ نجمه خورشیدِ دوران گرفته مُهر وُ محراب در فصلِ تسبیح ذکرِ نابِ علی جان گرفته پاره‌یِ جانِ پیغمبر آمد وارثِ موسیِ جعفر آمد آمد اُسطوره‌یِ جود وُ رأفت منتهایِ مقامِ مروّت خصلت و منطقی فاطمی با .... اسم و رسمِ خداوندِ غیرت در کرامت کریمی مجسّم با حسینیه‌ای عشق و همّت خنده مثلِ عمو جانَش عبّاس سجده سجّادی از حیثِ قیمت باقری با همان علم و تدبیر صادقِ دیگری در بلاغت کظمِ غِیظش چو بابا خدایی در قیامش هُویدا قیامت سایه‌یِ رحمتش بر سرِ ماست این ولی‌نعمتِ کشورِ ماست تو رئوفی و من جیره‌خوارم آب و نانم از این سفره دارم روزها را به شوقِ زیارت یک به یک یارضا می‌شمارم من همانم که هستم دخیلت هر کجایی گِره خورده کارم سخت محتاجم آقا نگاهی تا خدایی شود روزگارم زشت و آلوده هستم ولی باز در حریمت قدم می‌گذارم رو به ایوان طلا می‌نشینم تا بگویم تو را دوست دارم شکرِ حق می‌کنم در مسیرم کاش سلطان برایت بمیرم عاشقِ صحنِ تو آسمان است زائرت مستحقِّ جنان است کفشداریِ تو منصبی از آرزوهایِ قدّوسیان است موجِ حوضِ حیاطِ حریمت مثلِ امواجِ شط روضه‌خوان است گوئیا فکرِ بخلِ فرات و .... العطش گفتنِ کودکان است یاد شش‌ماهه‌ای که به یادِ ..... غربت و آهِ اربابمان است ناله‌هایِ نقاره نوایی نینوایی‌تر از کاروان است گوشِ جان پر شد از صوتِ چاووش حسرتِ سینه دیدارِ شش‌گوش راهیانِ طوافِ کویِ یار حرف در سینه‌ام مانده بسیار بار بستید و جا مانده‌ام باز قصدتان کعبه‌یِ وصلِ دلدار حاجیان جایِ من هم بخوانید ذکرِ لبّیک با حالتی زار در مدینه بخوانید روضه روضه‌یِ مادر و درب و دیوار زیرِ لب ذکرِ مولا بگیرید شادیِ آنکه چشمش شده تار پیشِ زهرا ببندید عهدی تا بمانیم با شوقِ دیدار پابه‌پایِ تولّایِ حیدر عاشقِ دین و قرآن و رهبر .
بسم‌الله الرحمن الرحیم شب بود و شور بود و سلامِ فرشته‌ها از عرش تا به فرش ، قیامِ فرشته‌ها بارانِ شوق بود و امامِ فرشته‌ها شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته‌ها قلبِ فرشته‌ها پُرِ عطرِ خدا شده امشب خدا اسیرِ نگاهِ رضا شده موجِ کَرَم به اوجِ تَلاطُم رسیده است ناز و نماز و شوق و تَبَسم رسیده است داوودِ عاشقی به تَرَنُّم رسیده است کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است گویی خدا تمامیِ خود را کشیده است پیش از ازل که رویِ رضا را کشیده است موسیٰ گدایِ خانه‌یِ موسایِ مرتضیٰ ست عیسیٰ دخیلِ جلوه‌یِ سینایِ مرتضیٰ ست امشب شبِ تبسّمِ زهرای مرتضیٰ ست آئینه‌ی شُکوه سراپایِ مرتضیٰ ست گیرم بهشت مستِ مِیِ حوضِ کوثر است فوّاره‌هایِ صحن رضا دیدنی‌تر است هر پنجه‌ای که شانه‌یِ گیسو نمیشود هر قبله‌ای که گوشه‌ی اَبرو نمیشود هر جذبه‌ای که عکس هُوَالهو نمیشود هر دلبری که ضامنِ آهو نمیشود پا می‌نَهَد به بالِ مَلَک هرکه یاد اوست تا جبرئیل خادمِ بابُ‌الجواد اوست زلفی گشوده و دلِ شیدا نمانده است در ازدحام ، جای تماشا نمانده است مجنون که هیچ ، رونقِ لیلا نمانده است سر را بریده‌اند ، زلیخا نمانده است باغ بهشت کاشی گلدسته‌های اوست عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست در بِرکه‌ها تَمَوُّجِ دریایی‌اش ببین در آسمان شُکوهِ اَهورایی‌اش ببین در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند باید غبار گردد و کارش رها کند نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت یوسف دوباره سُرمه زِ پایین پا گرفت با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم با گوشه‌چشم ، تا که نگاهی به ما کنی کارِ هزار معجزه و کیمیا کنی مشکل بهانه است که ما را صدا کنی تا کاسه‌هایِ خالیِ ما را طلا کنی جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم کِی با کبوتران حرم کربلا روم؟ حسن لطفی .
بسم‌الله الرحمن الرحیم امشب که خدا با تو نمایان شده آقا انگار دلم تازه مسلمان شده آقا از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا هرکس كه رسیده است به جایی و مقامی از خاکِ درِ خانه‌یِ سلطان شده آقا باید بنویسند كه گنجینه‌یِ عرشیم در سینه‌ی ماعشقِ تو پنهان شده آقا فهمیده‌ام از هِیمَنه‌یِ نورِ حضورت با دیدنِ تو فاطمه خندان شده آقا من را بِبَر از خانه به میخانه ، تَرَم کن دستی سرِ گیسو زده دیوانه ترم کن لبخند بزن تا که ببینند رضا را آیاتِ جَمالی و جَلالیِ خدا را لبخند بزن تا که بِبینَند حُسینی تا با تو حَسَن جِلوه کُنَد اَرض و سَما را لبخند بزن تا همه در کیشِ تو آیند تا شهر حُسینیه کُنَد صومِعه‌ها را باید كه شبِ آمدنت باز بگویند تقوایِ تو را ، زُهدِ تو را ، شوقِ دعا را بوی تو زِ پیراهنِ یوسف گذری كرد بخشید به چشمِ ترِ یعقوب شفا را ای آب و هوای دل من با حرمت گرم ای نازِ نفسهای خداوند دَمَت گرم شیرین تر از این شیوه‌ی غارتگری‌ات نیست فریاد که دِلخواه تَر از دلبری‌ات نیست یک عمر هلاکِ تو و این جذبه‌ی عشقیم خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری‌ات نیست حتما به علی رفته‌ای اینقدر شگفتی کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری‌ات نیست ای معجزه‌ی دامنِ زهرا زِ نگاهت پیداست دِلی همچو دلِ مادری‌ات نیست هنگام حدیث است بخوان سلسلةالعشق تا خلق نویسند : تكی ، دیگری‌ات نیست من آمده‌ام سُجده کنم اوج بگیرم گفتند که جانبخش تر از پادَری‌ات نیست صد شکر خدا صحنِ گوهرشاد به ما داد ما بی کَس و او پنجره فولاد به ما داد سوگند سَرِ کعبه به دامانِ تو باشد صد چِله دلِ قبله چراغان تو باشد من بچه‌ی آهویم و دنبالِ تو هستم آقا به دلم حق بده حیرانِ تو باشد این خِطه اگر سبز و بلند است و خدایی اصلا نه عجیب است که ایرانِ تو باشد جبریل اگر بال و پَرش سایه‌ی عرش است بر رویِ سَرَش سایه‌یِ ایوانِ تو باشد بیچاره بهشت است که هر شامِ تولد حیرانِ چراغانِ خیابانِ تو باشد امشب سرِ سال است بده خرجی ما را ای شاه براتِ بقیع و کرببلا را ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی ما نیز سفارش شده‌ی فاطمه هستیم خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی گیسوی من از غصه‌ی‌تان پیر شد آقا كو كرببلا و نجفم ، دیر شد آقا حسن لطفی #گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
بسم ‌الله الرحمن الرحیم یاثامن الحجج به امید نگاه تو            دل راسپرده ام به حریم پناه تو صدها سلام خاصه بر روی ماه تو از این گدای بی هنر روسیاه تو من از ازل گدای تو بودم وهمچنان برسینه ام مدال گدایی است,بی گمان اصلا محبت تو عجین است بادلم از مشهدتو فاصله ای نیست تا دلم می لرزد از تلاطم نقاره ها دلم به به!چقدر با تو شده باصفا دلم مدفون به ارض طوسی و از خانواده دور ساقی مباد یک نفس از جام باده دور دستم بگیرحضرت سلطان؛امام عشق تکبیر گفته ام به هوای قیام عشق چیزی نمانده پر بزنم تا مقام عشق وقتی که می شود غزلم همکلام عشق  زیباترین سروده ی هستی است مشهدت ترکیب بند پنجره فولاد و گنبدت مرغ دلم هوایی مشهد شدو پرید دلتنگی ام برای تو بی حد شدو پرید از کوره راه حادثه ها رد شد و پرید دل؛بی خیال فاصله شاید شد و پرید اشکی به روی گونه نشست و چکید و بعد... یک "السلام"بر لبم از دل دوید و بعد... دست نوازشی که کشیدی تو برسرم دیدم ضریح پاک تو را در برابرم آقا! من خراب کجا و کجا حرم؟؟!!! ای کاش از این مکاشفه سردر بیاورم ای آیه های یوسف و اخلاص و نور ،تو والشمس تو ؛کوثر و لقمان و طور،تو شمس الشموسی وحرمت آسمان من وصف تو را چگونه بگوید بیان من؟ ای حجت رئوف خدا؛ مهربان من                 شکرخداکه عشق شما شد از آن من این بی قراری دلم اصلا عجیب نیست جز اهل بیت؛هیچ حبیبی حبیب نیست... علیرضا بیاتانی.
بسم ‌الله الرحمن الرحیم عمری دلم زائرسرای این حرم بوده اصلاً حیات من برای این حرم بوده هر مستجاب الدعوه ای را دیده ام،روزی نه؛بلکه عمری را گدای این حرم بوده احساس من می گوید این خورشید هم انگار در حسرت گنبدطلای این حرم بوده با "یاحسین بن علی" وارد شو، ذکری که ذکر علی موسی الرضای این حرم بوده اینجا دوباره می شود درد دلم آغاز با اینکه در دارالشفای این حرم بوده این گریه هایی هم که دارم می کنم شاید تاثیر صحن باصفای این حرم بوده یا اصلاً این دریای مواج دلم شاید از گریه های های هایِ این حرم بوده هرکس زیارت کرده سالار شهیدان را از روضه های کربلای این حرم بوده جامانده قلبم در یکی از صحن ها اما یادم نمی آید کجای این حرم بوده درصحن گوهرشاد یادر صحن جمهوری اصلا گمانم جای جای این حرم بوده دارم امید اینکه روز محشر کبری گویند او هم مبتلای این حرم بوده با اینکه استحقاق دوزخ دارد این بنده اما وجودش آشنای این حرم بوده دستم بگیر ای"پیشوای مهربانی ها" دستی که بر دیوارهای این حرم بوده...
نذرامام خوبی ها قبله هشتم امام رضاع پر می زند مرغ دلم سوی خراسانت رضا کی می شود بار دگر ،باشیم مهمانت رضا من زائر کوی تواَم ،آشفته موی تواَم دلداده ی روی تواَم ،دستم به دامانت رضا ای قبله گاه بیدلان ،شمس الشموس عاشقان ای دست های ناتوان ،محتاج احسانت رضا سرمست ِمستِ مستِ تو،روز وشبم دردست تو ای هستی ام از هست تو،جانم به قربانت رضا ای بر ضریح قامتت ، دست نیاز عارفان ای ناز راز عاشقان ،در ناز چشمانت رضا هستی غریبان را پناه ،ای با غریبی آشنا با بینوایان همنوا ،ما از غریبانت رضا داریم همچون کفتران ،بر آستانت آشیان دادی دل ما را امان ،در خاک بُستانت رضا کیوانی