#السلام_ای_قمری_گلزار_عشق
#حضرت_رقیه_س
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
السلام ای قُمری گلزار عشق
بلبل باغ حسینی در دمشق
ای صفای کاروان اهل بیت
دختر شیرین زبان اهل بیت
حوری کاشانۀ عشقِ حسین
نازنین دُردانۀ عشقِ حسین
ای گل زیبای باغ فاطمه
داغ تو همرنگ داغ فاطمه
ای که برده رنگِ رخسارت عطش
ای به زبر تازیانه کرده غش
یا رقیه ای شبم را قرص ماه
ای چو زهرا گشته پهلویت سیاه
بشکند دستی که سیلی زد تو را
سرخ بودی رنگ نیلی زد تو را
تو امید کاروان و عمّه ای
بازگو از رنج راهت شمّه ای
بازگو از شام و هم از رنج راه
باچه دستی روی ماهت شد سیاه؟
زجر کوفی تا که کوبیدت زمین
تا که سیلی زد به روی نازنین
پای تو دیگر برایت پا نشد
چشم سیلی خورده دیگر وا نشد
صورت نازت شده سرخ و کبود
حیف که آنجا عموجانت نبود
هیچکس آیا ز تو پرسیده است
یا رقیه جان مگر جُرمت چه بود ؟
عادت کودک به بابا گفتن است
شب به لالایی مادر خفتن است
کودکی که اُنس گیرد با پدر
می شود از دوری او خونجگر
دختر بابایی مولا حسین
بر پدر بودی عزیز و نور عین
از شبی که خواب بابا دیده ای
سفرۀ عمر خودت را چیده ای
مانده ای در بین صحرا نابلد
زجر می دادت نوازش با لگد
در دل شب ناله ات رفت آسمان
ای خدا پس عمه را برمن رسان
یارب این تاریکیِ شب چون کنم؟
من بدون عمه زینب چون کنم ؟
پهلویت بشکست و بند آمد نفس
گفتی ای بابا به فریادم برس
تا پدر فریاد جانسوزت شنید
عاقبت با سر به فریادت رسید
تا پدرجان را به دامن دیده ای
بوسه از لب های خونین چیده ای
گریه ها با بغض و هِق هِق کرده ای
تا که سر را دیده ای دِق کرده ای
گفتگویت با پدر پیوسته شد
وای من طومار عمرت بسته شد
اینک ای «مداح» زین غم ناله کن
باغ چشمت را ز خون پُر لاله کن.
🌹🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح. #گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها