#امام_زمان_ولادت #صلوات
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
ای شیعه به دنیا نورعین آمده است
مهدی گل عشق عـالمین آمـده است
تبــریک بــه فـاطـمه بگـو بـا صلوات
چون منتغم خون حسین آمده است
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
مهـدی بُــوَد آییـنه ی حُسـن و حَسنـات
مهدی است وجودش همه خیر وبرکات
از شـوق جمـال احمـدی اش همـه خلق
گــوینـد مــدام بــه روی مهـدی صلوات
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
آن لحظه کــه مهـدی بنماید جلوات
بـاشد بـه جهـان فوج نـزول برکات
روز فـرجش کـه روز شـادی بــاشد
پیـوستـه سرود خلق گـردد صلوات
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
مژده بدهیدکه جانِ جان آمده است
این جانِ جهان ز آسمان آمــده است
بر شمس جمـال او سـلام و صلـوات
تبریک که صاحب الزمان آمده است
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
علی اکبراسفندیار«مداح»
@aliakbar_esfandiar_madah
#ای_پسر_فاطمه_قلبی_لدیک
#امام_زمان_ولادت
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
ای پسـر«فاطمه»قلبی لَـدَیْـک
«حضرت مهدی» سـلامٌ عليك
اي شـرف و عـزت و فـخر هـمه
ميوه ی بـاغ«علـي»و«فــاطـمه»
تــرجـمه ی آيـــه ی فَتْــحَاً مُبـين
چــشم امـــيدهـمه ی مسلمـين
بـــر هـمه ی عـالــميان ســروري
نــور دوچشمان امام«عسـكری»
گشـته مبارك شب مسـعودتـو
شـوكـت عــالم شـده مــولـود تـو
نــام تــو بــر زخــم دل مـا دوا
خــاک قـدمهـای تـو دارد شـفا
ای بفـــدای خَـــم اَبـــروي تـــو
خلـــق جـهان شيفتهٔ روي تـو
طاق دو اَبـروي تـو محراب من
ذكـرتـو بـاشـد غـزل نـاب من
حک شده درلوح دل و جانمان
نــام قشـنگ تــو«امــام زمـــان»
مـيوه ی«زهـرا» وگــل سـرسبد
مـــهرتــو درسيـنه ی مــاتـا ابد
دم بدم ازعرش خــداي وَدُود
بـرتوفـرستت صـلوات و درود
جان من و ایل و تبارم همه
بـــاد فـــدایت پســر فـــاطمـه
تشنه ی ديـدارتوايم رخ مـپوش
برتن خود رَختِ فرج را بپوش
شيعه ندارد به جهان جزتوكس
خيـز ابــاصـالـح و فــريـاد رس
اي گـــهر تـــاج ولايـــت بـــيا
شيـــعه بــقربـان وفـايت بـيا
تــاكــه نهــاني تـو زدلخسـتگان؟
العجل ای نطق زبــان بسـتگان
چـشم بــراه تــو هـمه عـالمين
العجل ای طالب خون«حسين»
ای همه ی غمزدگان را حبیب
دیـدن رویـت شـود آیـا نصیب؟
از کَرَمت بود هدایت شدیم
ماهمه سرباز«ولایت» شدیم
امــر فــرج تــا بشــود منجــلی
«سیدعلی»هست امام و«ولی»
بــا«علـیِ خـامنه ای» همـرهیم
لب بگشایدسر وجان میدهیم
ای به همه عالم و آدم امیر
بر درِ احسان توهستم فقیر
حضرت مولای همه مستمند
دست مرا هم ز عنایت بگیر
شـکر خـداوند بــه هــر انجــمن
نغمهٔ«مداح»شده یابن الحسن
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
شعر:علي اكبراسفنديار«مداح»
#گلچین_مولودی_حضرت_زینب_س
#ای_پسر_فاطمه_قلبی_لدیک
#امام_زمان_ولادت
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
ای پسـر«فاطمه»قلبی لَـدَیْـک
«حضرت مهدی» سـلامٌ عليك
اي شـرف و عـزت و فـخر هـمه
ميوه ی بـاغ«علـي»و«فــاطـمه»
تــرجـمه ی آيـــه ی فَتْــحَاً مُبـين
چــشم امـــيدهـمه ی مسلمـين
بـــر هـمه ی عـالــميان ســروري
نــور دوچشمان امام«عسـكری»
گشـته مبارك شب مسـعودتـو
شـوكـت عــالم شـده مــولـود تـو
نــام تــو بــر زخــم دل مـا دوا
خــاک قـدمهـای تـو دارد شـفا
ای بفـــدای خَـــم اَبـــروي تـــو
خلـــق جـهان شيفتهٔ روي تـو
طاق دو اَبـروي تـو محراب من
ذكـرتـو بـاشـد غـزل نـاب من
حک شده درلوح دل و جانمان
نــام قشـنگ تــو«امــام زمـــان»
مـيوه ی«زهـرا» وگــل سـرسبد
مـــهرتــو درسيـنه ی مــاتـا ابد
دم بدم ازعرش خــداي وَدُود
بـرتوفـرستت صـلوات و درود
جان من و ایل و تبارم همه
بـــاد فـــدایت پســر فـــاطمـه
تشنه ی ديـدارتوايم رخ مـپوش
برتن خود رَختِ فرج را بپوش
شيعه ندارد به جهان جزتوكس
خيـز ابــاصـالـح و فــريـاد رس
اي گـــهر تـــاج ولايـــت بـــيا
شيـــعه بــقربـان وفـايت بـيا
تــاكــه نهــاني تـو زدلخسـتگان؟
العجل ای نطق زبــان بسـتگان
چـشم بــراه تــو هـمه عـالمين
العجل ای طالب خون«حسين»
ای همه ی غمزدگان را حبیب
دیـدن رویـت شـود آیـا نصیب؟
از کَرَمت بود هدایت شدیم
ماهمه سرباز«ولایت» شدیم
امــر فــرج تــا بشــود منجــلی
«سیدعلی»هست امام و«ولی»
بــا«علـیِ خـامنه ای» همـرهیم
لب بگشایدسر وجان میدهیم
ای به همه عالم و آدم امیر
بر درِ احسان توهستم فقیر
حضرت مولای همه مستمند
دست مرا هم ز عنایت بگیر
شـکر خـداوند بــه هــر انجــمن
نغمهٔ«مداح»شده یابن الحسن
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
شعر:علي اكبراسفنديار«مداح»
#گلچین_مولودی_حضرت_زینب_س
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
#بحر_طویل_ولادت_امام_زمان_عج
#امام_زمان_ولادت
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
عاشقان منتظران مژده که آمدبه جهان جلوه ای از احمدومحمود وابوالقاسم خوش طلعت و زیبا، که ازبرق دو چشمش شده خورشید هویدا،وَ زلبخند قشنگش شده گل وا. عجب این کودک معصوم دل آرا و قشنگ است. وعجب نیست دلِ شیعه برای فرجش این همه تنگ است.
تهنیت باد به زهراکه عروسش پسری زاد سرآمدکه دراوهست همه منظر زیباییِ احمد چه مبارک پسری که شده آیینه ی سیمای محمد.
چه مبارک سحری بود درآن مهدی موعود قدم رنجه نموداست وزمین مفتخر ازاینکه شده سجده گه او.
بفدای نمکین صورت ولبخندمَلیحش. ببرد دل زهمه خال سیاهی که نشست است به رخسار وَجیهش، چه بگویم ز دو اَبروی کمانش. ای به قربان نوای ملکوتیِ اَذانش، آیه خوان بوده ازآن لحظهٔ میلاد زبانش. پدرش ازسرشوق وشعف وعشق ببوسیددهانش ز روی مهرنموده نظری بر قد رعنای محمد.
این پسرماهِ جمالش، کمالش، همه ی حُسن وخصالش به علی مانَد وهم عصمت اوفاطمی است وچوحسن معدن حِلم وچوحسین معدن عشق است وشجاعت، غیرتش رفته به عباس عموجان عزیزش وچنان عمه ی مظلومه اش آیینه ی صبراست.
چقدر رفته به سجادسجودش، همه دم حضرت باقربستودش. چه بگویم که چوصادق همه صدق است وجودش، کاظمی مَشی ومرامش ورضا داده سلامش. تقوی خو، نقوی رو، حسن عسکری مولاوامامش. بُوَد اوختم امامت، شده هم نورهدایت که خدا داردش او رابسلامت. که همه منتظرانش بشوندمست زصهبای محمد.
این چه سِرّی است خدایاکه شده ختم نَبُوَّت به محمد؟ شده هم ختم امامت به محمد؟ دومحمدشده اندناجیِ کلِ بشریت، دومحمد زده اند مُهرقبولی به شریعت. دومحمدزده بردفتراسرارحق امضای ولایت. این همان یوسف زهراست بُوَد منتظر اَمرخداوندکه حکم فرجش رابرساند، بفرماید الاحجت معبودرسیداست دگرلحظه ی موعود بیاخیز دگرپرده ز رخساربیفکن که ببینند توراهرچه ستمدیده وغمدیده ی مظلوم وهرآنکس که بجان آمده از دوری وهجران. بیاخیزببینندخلایق همه غوغای محمد.
عجب اقبال وعجب بخت بلندی، چه نصیبی وچه فیضی زخداوند شده قسمت نَرجس زن پاکیزه سِرشتی که شده تازه مسلمان پس ازآن بسته چه عهدی که خداکرده ورا مادرمهدی. شده هم مادرمولای زمان بانوی مُلک دوجهان، فخرزنان. شدپسراوگل طاها، شه والا، ولیِ حَی تعالی، پسرآخرزهرا. چو بدیدندملائک همه درحیرت و در بُهت وشِگفتند وپس ازآن همه در گوش هم اینگونه بگفتندکه یااللعجب این طفل چه نازوچه فریباست، عجب دلبرو زیباست، عجب ماه دل آراست. بیاییدوببینیدکه الحق والانصاف هر آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است. الا دلشدگان یوسف یعقوب کجایوسف زهرای محمد.
زآن عزیزدل زهرا همه ی عمربگفتیم وشنیدیم ز وفایش زصفایش وَز بخشندگی وجود وعطایش، زمرامش وَزشیرینیِ آهنگ کلامش، هم زآقایی وهم لطف تمامش.
ولی افسوس ولی حیف ندیدیم رخ زیباو نجیبش. نشده روزی ماشربت وصلش دریغاکه چشیدیم فقط زهر فراقش. به کجاهست عزیزدل زهراکه بگیریم سراغش؟ نصیب دلم آه هست. دل ودیده به راه هست. فقط منتظردیدن ماه هست. دلیل همه نادیدنش آثارگناه هست. وگرنه که عزیز دل زهرا به همه جان پناه هست. دلش هم زگناه من وتوغرقه ی آه هست.
گرچه یارب غم هجرش شده یک عمر نصیب دل«مداح»کرمی کن که ببیند ظهور وفرج مهدی والاگهرو تاج سرو قرص قمررا که دل آرام بگیرد. و ازاو کام بگیرد. زکَفَش جام بگیرد. بشود مست تماشای محمد.
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح. #گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_زمان_ولادت
#امام_زمان_مناجات
شعر پیش روی شما
دوازده بند ترکیب بند مهدوی
اثر طبع استاد #غلامرضاسازگار است
که در دو بخش تقدیم حضور شما میشود
بخش اول
بند اول
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
در دل این کویر تفیده
بهر جوشید و آب پیدا شد
چشم ِچشمانتظارها روشن
روی حق بینقاب پیدا شد
در جمال منورِ یک ماه
چارده آفتاب پیدا شد
بامدادان ز نکهت یک گل
یک گلستان گلاب پیدا شد
انقلاب جهانیِ دین را
رهبر انقلاب پیدا شد
همه عالم تراب مقدم او
هیبت بوتراب پیدا شد
چشمتان روشن ای مسلمانان
روح اسلام ناب پیدا شد
سامره شهر مکه گشت و در آن
احمدی با کتاب پیدا شد
طلعت غیب را که میگفتند
صبحدم بینقاب پیدا شد
بر فراز سر ستمکاران
آیههای عذاب پیدا شد
اهل ایمان امانتان آمد
که امام زمانتان آمد
بند دوم
این همان وجه ذات ذوالمنن است
عالمی را چراغ انجمن است
این همان کعبه وصال خداست
که وجودش مطاف مرد و زن است
در زبانش کلام وحی خدا
بر لبش جای بوسۀ حسن است
نه به بتخانه چون خلیل خدا
این به هر جا بت است، بتشکن است
این همان آرزوی خون خداست
بلکه خون خداش در بدن است
این همان ذوالفقار دست خدا
بلکه دست خدای ذوالمنن است
این همان قلب سیدالشهداست
این همان جان عاشقان به تن است
هم نگاه علی بوَد در چشم
هم کلام خداش در دهن است
بر لبش دم به دم کلام خداست
با خدا لحظه لظحه همسخن است
گر چه ما دورش از وطن دیدیم
ماه مصر است و یوسف وطن است
هم به دستش زمام ملک وجود
هم امام تو، هم امام من است
آفرینش بود به فرمانش
پدر و مادرم به قربانش
بند سوم
آرد این نغمۀ مبارک، باد:
شهدا عیدتان مبارک باد
ای همه انبیا بپا خیزید
که خداتان امام مهدی داد
عیدها داشتیم در عالم
این چنین عید کس ندارد یاد
همۀ عیدهاست در این عید
این بوَد عید چارده میلاد
آفتاب جمال حق تابید
سایهاش بر سر وجود افتاد
با ظهور امام مهدی ما
پر شود عالم از عدالت و داد
پای مستکبرین فتاد به دام
دست مستضعفین ز بند آزاد
آسمان گفت یا امام حسن
نرجس امشب حسین دیگر زاد
آرزوی محمّد و آلش
پای در عالم وجود نهاد
چشم زهرا به مهدیش روشن
باغ نرجس به نرگسش آباد
پرچم سرخ کربلا امشب
تا سحرگاه میزند فریاد
کاین پسر دست انتقام خداست
طالب خون سیدالشهداست
بند چهارم
چشم عالم به ماه منظر او
به هوای ظهور دیگر او
ذوالفقار علی بوَد در دست
ز ره مصطفی به پیکر او
پیش رویش نبی به استقبال
همره او دعای مادر او
هم سر دست چادر زهرا
هم لباس حسین در بر او
سیصد و سیزده خدایی مرد
بسته صف جان به کف برابر او
ذکر پیوستۀ «حسین حسین»
در نفسهای روحپرور او
گوئیا با دو چشم میبینم
گشته عباس میرِ لشکر او
پایگاه حکومتش کوفه
همه عالم بوَد به محضر او
آفتاب امیدِ فاطمه اوست
سایۀ کبریاست بر سر او
پیشتر از قیامت کبرا
همه گردند مست کوثر او
نه حجاز و عراق، نه ایران
همه عالم شود مسخّر او
شب وجد و سرور تبریک است
فـرج اهـلبیت نـزدیک است
بند پنجم
ای خزان را بهار- ادرکنی
ابر رحمت ببار- ادرکنی
اسداللهِ بیشۀ هستی
دستِ پروردگار- ادرکنی
تا به کی سیل اشکها جاری؟
تا به کی انتظار؟ ادرکنی
شیعه را بیتو انتظار بوَد
بدتر از احتضار، ادرکنی
پسر مرتضی علی- الغوث
وارث ذوالفقار- ادرکنی
آخرین تیر ترکش توحید!
از کمان سر برآر- ادرکنی
چارده قرن مادرت زهراست
به تو امیدوار- ادرکنی
آفتابا ببین که بیتو شده
روز ما شام تار، ادرکنی
ذوالجناح حسین بار دگر
چون تو خواهد سوار، ادرکنی
تو خداوندگار را دستی
دست از ما مدار- ادرکنی
تو که خورشید عالم جانی
تا به کی پشت ابر پنهانی
بند ششم
نه زمین باد نه زمان بیتو
وه چه زشت است آسمان بیتو
آخرین سهم من مرامالله
قامت عدل شد کمان بیتو
چشم یاران تو چو زخم شهید
گشته پیوسته خونفشان بیتو
ذکر ما در هجوم ظلم و ستم
گشته «الغوث الامان» بیتو
شعلۀ «الفراق» جای نفس
خیزد از سینه جهان بیتو
گفتم آیی که جان فدات کنم
در وجودم نمانده جان بیتو
نه به گل هست چشمِ دیدارم
نه به دل شوقِ بوستان بیتو
دور هم صبح جمعهها تا کی
جمع گردند دوستان بیتو؟
نه دگر پیر طاقت صبرش
نه نشاط است در جوان بیتو؟
گرچه باشد چراغ بسیارش
مانده تاریک، جمکران بیتو
قبر پنهان مادرت زهرا
همچنان مانده بینشان بیتو
ای شفابخش زخم سینه بیا
پـاسخ نالــۀ مدینــه بیا
#غلامرضا_سازگار. #کانال_اشعار_مناجات_امام_زمان_عج
https://eitaa.com/yaemamzamanadrekni
#امام_زمان_ولادت
#بحر_طویل
کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر منّان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت ،که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گـُل لبخند به لب گفت که: این نامه ی یاراست، خطش را خبر از وصل نگاراست، سپس گفت که ای بُشر مپندار کنیزم که زده فاطمه گل بوسه به پیشانی و خوانده است عزیزم، شرفم بس که عروس علی و فاطمه ام، داده خداوند به من این شرف و قدر و بها را.
من از نسل یشوعا که همان دختر شاهنشه رومم، چه بسا ماه وشانی که ز عزت همه بودند کنیزم، چه بسا سرو قدانی که به محفل همه بودند غلامم، دو پسر عم که مرا شیفته بودند و ز من خواستگاری بنمودند، کشیشان همه انجیل گشودند، یکی را به سر تخت نشاندند، گـُل و لاله فشاندند که دامادِ نگون بخت به کام اجل خویش نگون شد، ز سر تخت، شب آمد، به سر دست و قضا چشم مرا بست که در عالم رویا نگه اُفتاد مرا بر رخ زیبا پسری، نخل شرف را ثمری، صُنع خدا را اثری، دیده به ماه رخ زیباش گشودم، ز کفم رفت همه بود و نبودم، که ندا داد رسول مدنی احمد خاتم که: اَلا عیـــــــــــسی مریم، چه شود دخت یشوعای تو را بر پسرم عقد ببندم، لب جان بخش گشودند، یکی خطبه سرودند و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولایت، که عیان دیدم از آن طلعت نورانی او روی خدا را.
چه مبارک شبی بود و چه فرخنده شبی بود، ولی حیف که بیدارشدم، سخت گرفتارشدم، شب همه شب در تب و در تاب شدم، شمع صفت آب شدم، تا که شبی فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم، نگهی کرد به چشمان پر آبم، به ادب بوسه به دستش زدم و روی قدم هاش فتادم، ز فراق رخ جانان به شکایت دو لب خویش گشودم که: به دادم برس ای عصمت دادار ودودم، غم دوری یگانه پسرت کشت مرا، فاطمه فرمود: چگونه پسرم پیش تو آید، به تو این بخت نشاید، مگر آیین نصاری بگذاری و به اسلام روی بیاری سر تسلیم و رضا را.
من در آن عالم رویا لب جان بخش گشودم، به خدا و به رسول به علی بود درودم، چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم، گـُل لبخند به گلزار رخ فاطمه دیدم، که گشود از کرم آغوش و مرا در بغل خویش گرفت و به رُخم بوسه زد وگفت: از امشب تو عروس منی ای پاکیزه سرشتم، گل باغ بهشتم، به تو تبریک که هرشب پسرم پیش تو آید، من از امشب همه شب لاله ز باغ رخ او چیدم و در خواب ورا دیدم، تا داد مرا وعده ی دیدار، که در سلک کنیزان ببرم روی به بیت الحرم یار، خوشا حال تو ای بُشـر، که مامور شدی از طرف حجت دادار، بر این کار، منم همسر آن نور دل احمد مختار، کز آن سید ابرار، بیارم به جهان منتقم خون شهدا را.
چارده شب چو گذشت از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود، بگو نخل ولا را ثمری بود، بگو بحر کرامت گوهری داشت، بگوشمس ولایت قمری داشت، بگو نرگس زهرا پسری داشت، بگو مصلح کلِ بشری داشت، جهان دادگری داشت، خبر زآمدن حجت ثانی عشری داشت که شد دیده ی نرگس، دل شب باز ز رویا به دو صد ناز، وضو ساخت و اِستاد سحرگه به نمازشب و آیات خدایش به لب افتاد، به تاب و تب و از درد گـُل انداخت عذارش، ز کف افتاد قرارش، صلوات مـَلک از اوج فـَلک گشت نثارش، به رُخش جلوه ی بدر و به لبش سوره ی قدر و نفسش کرد معطـر همه امواج فضا را.
ناگهان دید حکیمه که شده حجره پر از شوق و شعف وشور، روان گشت حضور قمر برج ولایت، حسن عسکری آن مـــــــــــــــهر فروزان هدایت، به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، شده در پرتو انوار نهان نرجس پاکیزه لقایت، گل لبخند حسن باز شد و گفت که: ای عمه پاکیزه سرشتم، گـُل خوشبوی بهشتم، به ادب رو به سوی حجره ی نرگس، گل زهرا ثمرم، همسر نیکو سِیَرم، سرزده قرص قمرم، یافت ولادت پسرم، آمده نور بصرم، رفت حکیمه به سوی حجره نرجس، نگه افکند به خورشید رخ حجت سرمد، گـُل نورسته ی احمد، مه اثنی عشر آل محمد، لب جان بخش گشوده، سخن از وحی سروده، به لبش نام خداوند و رسول و علی و حضرت زهرا و حسین و حسن و باز علی باز محمد پس از آن جعفر و موسی و رضا گفت، محمد و علی گفت، سپس نام ز خود بُرد، ندا داد به هرنسل و زمان اهل ولا را.
ندا داد منم مهدی موعود، منم حجت معبود، منم مصلح عالم، منم منجی عالم، منم وارث پیغمبر خاتم، منم حجت سرمد، منم عبد موید، منم حیدر و احمد، منم نجل محمد، منم آن منتقم خون خدا، طالب خون شهدا، زاده مصباح هدی، صاحب عمامه ی پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا، جگر پاک حسن، جامه ی خونین حسین، دست ابالفضل علمدار، منم وارث پیشانی بشکسته ی زینب، شود آن روز که از پرده ی غیبت به در آیم به سوی کعبه بیایم، برسد بر همه خلق ندایم که :من ای منتظران، مهدی موعود شمایم، پس از آن ره به سوی شهر مدینه
بگشایم، حرم فاطمه را