eitaa logo
گلچین مولودی یا زینب(سلام الله علیها)
6.4هزار دنبال‌کننده
652 عکس
544 ویدیو
134 فایل
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها نشر بدون نام کانال شرعاً مجاز نمی باشد.🚫 http://eitaa.com/joinchat/1591017491C4e1047a90c
مشاهده در ایتا
دانلود
. بسم ‌الله الرحمن الرحیم هاتف به سحر گه این خبر داد حق بر شجر حسین بر داد یعنی به حسین یک پسر داد تنها نه پسر که یک قمر داد اول علی از تبار حیدر آمد به چهان علیِ اکبر دیدند که نور سرمدآمد گفتند که شبه احمد آمد شبه اش نه خود محمّد آمد بر نسل جوان سرآمد آمد گوئید اگر که مصطفی نیست؟ این خلقت پاک با صفا کیست؟ خُلق و منش اش رسول والا درحُسن صفات علیِ اعلا والا پدرش حسین مولا مجنون رخ اش که بِه ز لیلا دیگر چه بگویم از خصالش توصیف چسان کنم جمالش جبریل چو عطر روش بو کرد با خُلق محمّدیش خو کرد ساقی شد و باده در سبو کرد از عرش سوی مدینه رو کرد با خویش شراب کوثر آورد با جامِ علیِ اکبر آورد .
در شب میلاد با صفای محمد سرور و سلطان و میر و خسروِ اَمجد آنکه به عالم بُوَد امیر و سرآمد از سر لطف خدای خالق سرمد شاعر بیدل سرود نغز سراید بلبل بر شاخ گل ترانه بخواند در شب میلاد پاک خواجه ی لولاک وه که شد هفت آسمان به مقدم او خاک غرقِ به تسبیح او ملائک افلاک خلقت او پاک هست و خالق او پاک عالَم در صُنع اوست عاجز از ادراک وصفش از ادراک ما فراتر و بی حد گشت به سال هجوم ابرهه و فیل حمله ی مرغانکان به نام ابابیل ابرهه مکرش به سنگ ها شده تذلیل لشکریانش هلاک گشته به سجیل گشته امیدش به یاس یکسره تبدیل داد ندا جبرئیل کامده احمد پر شده هفت آسمان ز غلغله و شور مست شدند از شعف ملائکه و حور حال که تابیده نورِ نورُا"علی نور دخترکان کی شوند زنده ی در گور دیده ی اهریمنان ز آمدنش کور "دیو چو بیرون رود فرشته در آید " هیبت و نور و وقار سید بطحا لرزه فکنده چنان به پیکر بتها لات و منات و هُبل به سجده ی طاها شان رفیعش عیان به لیله ی اسری بوی جنان می وزد ز گنبد خضرا وه که صبا در سحر چه خوش خبر آورد جان جهانی فدای مصحف رویش عالم امکان اسیر خلق نکویش مست شوند عالمی ز جام و سبویش آمده خوشبو جهان ز غالیه بویش قلب همه عاشقان دخیل به مویش هست فقط راه راست موی مجعد آدم و نوح و خلیل و شیث و مسیحا صالح و هود و شعیب و یونس و موسی یوسف و یعقوب و لاوی و ذکریا لوط و سلیمان و سام و یوشَع و یحیی جمله به امر خدای داور دانا "آمده مجموع در ظلال محمد" در دو جهان مصطفاست،سیدو سرور سرورِحتی علی ، ساقی کوثر مست ز مِیِّ نبی ست باده و ساغر شمس و قمر سجده گر به روی پیمبر وه که قرین گشته عید آن دل و دلبر مهر به ماه نکوی خویش بنازد مژده صبا می‌دهد به مردم عاشق آمده از ره امام و کنز الحقایق شور به پا شد به لحظه ها و دقایق می‌رسد از ره شمیم یاس و شقایق پر شده عالم ز بوی احمد و صادق خوشتر از این بوی خوش بهشت ندارد
آندم که وجود مطلق ذات یعنی که خدای حی دادار در آینه ی جمال ذاتش می دید جمال حق پدیدار با کن فیکون نمودن از شوق گردید وجود عشق موجود دل جایگهش نمود و آنگه شد مخزن و گنج راز و اسرار عشق آمد و خیمه ای به پا کرد در دامنه ی وجود هستی بی شک به یقین رسید و بشکافت هر پرده ز پرده های پندار هنگامه ی خلقت بشر شد آدم نه ،که نور پرتو ذات حق شاهد و عشق بود مشهود انگیزه ی آفریدن انگار او جوهر عشق و نفس کل بود او خاتم جمله ی رسل بود او بود طبیب جان عاشق عاشق به طبیب عشق بیمار حق دید به دیدگان حق بین،نوری که دمیده از دل ذات فرمود به خود هزار احسنت،از خلقت بی مثال دادار فرمود تویی یگانه ی عشق سر تا به قدم بهانه ی عشق در پیش عشیق نکته دانت عقل سره سنج شد گرفتار در عین جلالت خدایی فرمود حدیث قدسی از شوق لولاک لما خلقت الافلاک تنها و فقط به عشقت ای یار ای سرور کائنات احمد ای خُلق عظیم تو زبانزد هم در سخن و بیان و گفتار،هم در منش و مرام و رفتار آنگاه خدا ز باب رحمت بر دوشش عبای رحمت افکند نعلین کرامتش به پا کرد، در بر ز قبا،به سر ز دستار افلاک و تمام آسمان ها ذرات و کرات و کهکشان ها با نام تو جمله می درخشند تو مرکز و جمله خط پرگار آن روز که عالمی نبوده خلاق جهان تورا ستوده بسیار گرامی ات نموده وانگه لقبت نهاده مختار شد جمله ی شرق و غرب عالم در سیطره ی جنود الله تو میر سپاه عشق هستی ای بر همه ی جنود سردار ای شمع جمیع آفرینش وی نور بصیر اهل بینش اسطوره ی هر دو عالم عشق پیغامبر تمام اعصار مهر تو همیشه سایه گستر ای رحمت ذات کبریایی هر دل که ز تو نباشدش مهر دل نیست که گور تیره و تار در سلسله الجبال نوری آن قله با شکوه و محکم در سینه تو نقطه ی فوادی در دیده ی ما تو نور ابصار پیدا به ظهور کائناتی پنهان به حجاب ممکناتی آئینه ی انعکاس نوری پیوسته تویی چهارده بار ای نقطه ی عطف راز هستی در منطق و خَلق و خُلق ای جان تصویر تو در علیِ اکبر خواهد که کند خدای تکرار نِی مدح تو در زبان بگنجد نی وصف تو در بیان اشعار ای مطلع هر غزل محمد، شاه بیت قصیده های دُر بار آن شب شب شور بود و مستی آمد به جهان تمام هستی تا دم زند از خدا پرستی بر هم بزند بساط کفار گفتی که دگر خدا هُبل نیست در عزم خلیل حق خلل نیست در بت شکنی تو چیره دستی ای بت شکن قویِ قهار ما عاشق او و آل اوییم هر چند که ما وبال اوییم او منشا رحمت است و ما نیز هستیم گدای شاه ابرار همراه جواد می فرستد هر عاشق او به شور و مستی صلوات به مصطفی محمد، صلوات به جمع آل اطهار
🍀🌺🌸🌼🌻💐🥀🌷🌹🍀 ای جان جهان فدای نامت مرغ دل عاشقان به دامت ای آنکه خدا ز شوق رویت با وحی رسانده حق سلامت هم آنکه تویی نبی و مرسل هم داده خدا تو را امامت هنگام طلوع طلعت تو خورشید نشسته روی بامت چشم همه انبیا به دستت قلب همه اولیا مقامت هر دم ز لبان نازنینت ریزد دُر و گوهر از کلامت هستی همه مست چشم مستت مستان همه جرعه نوش جامت ای آنکه به حد قاب قوسین در عرش نموده ای اقامت تو رحمت عالمینی ای جان لبخند تو بهترین علامت آنجا که علی بود عبیدت شاهان همه کمترین غلامت جبریل به همره ملائک همواره نموده احترامت دریای کرامت و سخایی شاهنشه جودی و کرامت تو معرفت مجسم هستی من کشته و مرده ی مرامت ای باده نور جام مستی ای جان جهان و جان هستی 🍀🌺🌸🌹🌷🌷🌹🌺🌸🌹🍀 ای جلوه ذات حی معبود از روز ازل نوید موعود ای آنکه تمام آفرینش از عشق تو حق نمود موجود ای علت و رمز و راز هستی بر خلقت کائنات مقصود ای پاکترین حقیقت محض در وصف تو حق چه نیک فرمود لولاک لما خلقت الافلاک عالم ز وجود توست خشنود تو آینه ی صفات ذاتی بر جلوه ی ذات حق تو مشهود تو نور خدای ذوالجلالی کان شب به جلال تو بیفزود پیموده ای آن رهی که حتی بودست به جبرئیل مسدود معراج تو تا به قاب قوسین آنجا که تو بودی و خدا بود حتی ز بهشت و خلد و فردوس بُد پاکترین سرای بهبود حجت تویی و دلیل و برهان بر خلقت ماسوی تو فرنود چون سجده نکرد بر تو ابلیس از درگه حق بگشت مطرود گر ختم نبوتی ولی هر پیغامبری ره تو پیمود نوحی که به ورطه ی بلا بود چون دید تو ناخدایی آسود آتش به خلیل شد گلستان با مرحمتت ز خشم نمرود موسی ارِنی چو گفت در طور نور تو به طور جلوه گر بود جان یافت مسیح از دم تو دم می زد و مرده زنده بنمود شد بنده ی درگهت سلیمان تا ارث دهد به نسل داوود همواره ز تو مدد گرفتند ادریس و شعیب و صالح و هود شد ابرهه و سپاه فیلش در سال ولادت تو نابود آتشکده ای که بود روشن خاموش و تهی ز نور و شد دود دریاچه ی ساوه خشک گردید پر آب سماوه گشت و شد رود شد کنگره ها جدا ز کسری خسرو پس از آن فسرد و فرسود ای پاک و ستوده ای محمد ای احمد و مصطفی و محمود بی مهر تو و ولای حیدر طاعات خلائق است مردود تو رحمت بی کرانی ای جان مدحت نشود به شعر محدود ای مطلع تو همیشه عالی ای طالع تو همیشه مسعود ای جلوه پر فروغ سرمد ای سیّد کائنات احمد