eitaa logo
گفتمان انقلاب اسلامی 🇮🇷
327 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
42 فایل
گفتمان انقلاب اسلامی کانالی در جهت پیگیری مطالبات مقام معظم رهبری (مدظله العالی ) ارتباط با ما @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
قم را در یک روز سخت و بحرانی ترک کردم. من و تعدادی از دوستان، به خاطر اتفاقی که دقیقا به یاد ندارم، تحت تعقیب بودیم. ما از در مخفی پشت مدرسه‌ی خان که در زیرزمین رخت‌شوی خانه بود، بیرون رفتیم. من سوار اتوبوسی شدم که بیشتر مسافران آن از طلاب و علمایی بودند که برای تبلیغ سفر می‌کردند. اتوبوس از قم به مقصد کرمان حرکت کرد... بعد از آنکه به کرمان رسیدیم و همه از اتوبوس پیاده شدند. من می‌بایستی سفر خود را از کرمان تا زاهدان _ در یک مسیر پانصد کیلومتری_ ادامه می‌دادم... سه روز را در کرمان گذراندم. آن روزها از بهترین ایام زندگی من بود که در مصاحبت با یاران علمی و مبارزاتی می‌گذشت... بسیار سخت است که انسان دیدار و مصاحبتی را که چند روز با آن اُنس گرفته و لذت جان و آسایش تن خود را در آن یافته، ترک کند؛ بویژه که من تنها، کرمان را ترک می‌کردم و برای رویارویی با سرنوشتی نا معلوم... رهسپار جایی می‌شدم که هیچ سابقه و آشنایی قبلی با آنجا نداشتم. @www222
اتوبوس، شب به سوی زاهدان حرکت کرد، و من سپیده‌دم به مقصد رسیدم... سراغ خانه آقای کفعمی را گرفتم، در زدم، برای نخستین بار با روحانی پرهیبت و متین پنجاه‌ساله‌ای روبرو شدم... با خوش رویی و لبخند، و با زیباترین عبارات، زبان به خوش‌آمدگویی گشود... ایشان گفت: مسجد، شب و روز در اختیار شماست؛ اما از مشهد کس دیگری هم -که فلان شیخ باشد- آمده تا او هم به منبر برود. من آن شیخ را می‌شناختم. او مزدور رژیم بود. @www222
...ایشان[ آقای کفعمی] گفت: مسجد شب و روز در اختیار شما است؛ اما از مشهد کس دیگری هم آمده تا او هم منبر برود. من آن شیخ را می‌شناختم. او مزدور رژیم بود؛ در تایید لوایح شش‌گانه‌ای که شاه اعلام کرد، موضع موافق گرفته و مخالفین آن را مورد حمله قرار داده بود. این خبر برایم غیر منتظره بود. به آقای کفعی گفتم باید به او بی‌توجهی کنید و به او میدان منبر رفتن را ندهید... در همان حال که ما دراین موضوع با هم مشغول بحث و گفت و گو بودیم آن شیخ وارد شد چهره آقای کفعمی تغییر کرد و نشانه تشویش در او ظاهر شد. ولی من به او اعتنا نکردم و تغییری در من پیدا نشد. بعدها آقای کفعمی بی‌اعتنائی مرا نسبت به آن شیخ یادآوری می‌کرد و می‌ستود... بعدا آقای کفعمی به من گفت مجبور بوده این مرد را دعوت کند. @www222
در خانه آقای کفعی اقامت کردم. قرار شد منبر یک روز از آنِ‌من باشد و یک روز از آن شیخ اعزامی. از این تقسیم دلگیر شدم، اما راهی جز پذیرفتن نداشتم... ظهر نیمه ماه رمضان فرا رسید آن روز... بعد از نماز منبر رفتم و درباره علمای دین صحبت کردم... خواستم با این مجلس زمینه را برای موضوع اصلی آماده کنم... در سخنرانی روز پانزدهم، علمایی را که به مسئولیت‌های خود عمل می‌کنند، مورد ستایش قرار دادند و به علمای که با دستگاه حاکمه ستمگر سازش می‌کنند و به نفع آنان فعالیت می‌کنند، حمله کردم. شیوه بحث من مخاطب قرار دادن یک آخوند درباری فرضی بود. با این شخص فرضی با لحن ملامت‌گرانه و سرزنش‌آمیز حرف زدم و او را به خاطر جنایتی که با عمل نکردن به وظایف و تسلیم بودن در برابر ستمگران نسبت به اسلام و مسلمین مرتکب می‌شود به باد ملامت گرفتم. شیخ یادشده در مجلس نشسته بود... من با نهایت جرئت و شهامت سخن گفتم و این یکی از بهترین منبر هایم بود. @www222