eitaa logo
🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
7.3هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
16.3هزار ویدیو
99 فایل
محال‌است‌برای‌ظهورقدم‌برداری‌وشیطان رهایت‌کند. اگر یک نفر را وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری. با نشر پُست ها امام زمان را به دوستان خود معرفی کنید. (تاظهورررررر راهی نمونده) ارتباط بااَدمین . انتقادات پیشنهادات خادم کانال https://eitaa.com/azo9kk
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_ماجرای_برخورد_خادم_استاد_فاطمی_نیا.mp3
زمان: حجم: 947K
♨️ماجرای برخورد خادم با زائر حرم امام حسین(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام خون شهیدان تجلی ظهور🌸 @wwwwwkhadam خادم الظهورخادم الشهدا🌸
حاج مهدی رسولی4_5818928405378239054.mp3
زمان: حجم: 13.24M
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 👈 جانم حسن..... 👈 به تو دل خوش کردم.... 🌺 حاج مهدی رسولی ▪️شهادت نبی اکرم (صلوات الله علیه) ، و شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تسلیت باد ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ @wwwwwkhadam
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬆️⬆️⬆️ 🎬 *منتظر فرج باشید نه منتظر نشانه‌ها!* 🔰 امر ظهور حضرت مهدی (عج)، یک‌ شبه اصلاح می گردد و فرج بغتتاً (بطور ناگهانی) صورت می گیرد. ❓سوال: چقدر آماده‌ایم؟! پیشنهاد دانلود حداکثری *برای تحقیق درباره مهدویت وارد کانال مباحث مهدویت درایتا شوید* *اللهم عجل لولیک الفرج* لینک کانال مهدویت درایتا 👇👇 @wwwwwkhadam
(تاظهور راهی نمونده) : داستان کامل علی بن مهزیار اهوازی علی بن مهزیار نقل می کند: من بیست مرتبه به حج بیت الله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان(ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. سال های آغاز غیبت حضرت ولی عصر(ع) برای محبان و دوستداران آن حضرت بسیار سخت و مشکل می گذشت؛ آنها نمی توانستند باور کنند که امامشان زنده باشند ولی غائب و دور از دسترس مردم. اما هر چه زمان بیشتر گذشت، مؤمنانِ به وجود مقدس آن حضرت، کم کم به دوری و غیبت امام عادت کردند، به گونه ای که گویا غیبت ظاهری آن حضرت از بین مردم باعث شده که آن حضرت از فکر مردم غائب شوند و کمتر کسی به یاد آن حضرت باشد. همچون مادری که فرزند عزیزش مفقود شده، تا مدتی بی تابی می کند، باورش نمی شود و مرتب به مکان های مختلفی که احتمال می دهد می رود، تا وقتی که کم کم به دوری فرزندش عادت کرده، و از پیدا کردن مأیوس او می شود، آرامش پیدا می کند، و اندک اندک به حدّی می رسد که گویا او را فراموش کرده است. در زمانی که امام زمان(ع) غائب شدند، گرچه شیعیان در همه مسائل زندگی موظف به رجوع به مجتهد جامع الشرائط بودند، لکن بعضی در پی دیدار با آن حضرت تلاش و جدیت فراوان داشتند و برخی هم موفق به دیدار می شدند. از جمله این افراد، علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی است که قبر شریفش در اهواز زیارتگاه عموم مردم است، و دارای بقعه و بارگاه می باشد. داستان تشرف او را شیخ طوسی در کتاب الغیبة و شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة ـ باب 43 ـ و مرحوم محدث کبیر علامه سید هاشم بحرانی در کتاب تبصرة الولیّ فی من رأی القائم المهدی(ع) در سه موضع از کتاب (دیدار 35 و 38 و 46) و نیز دلبری در کتاب دلائل الامامة (ص 298) با سندهای اسناد مختلف ذکر کرده اند. بنده سعی می کنم با رعایت اختصار، از بین مطالب گفته شده، آنچه را بیشتر برای ما مفید است نقل کنم. و ظاهراً نقل های متعدد همه حاکی از یک ملاقات است که یار ادیان به گونه های مختلف نقل کرده اند و یا خود علی بن مهزیار برای افراد مختلف، گوشه هایی از این ملاقات و کیفیت دیدار را گفته است. علی بن مهزیار نقل می کند: من بیست مرتبه به حج بیت الله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان(ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. شبی در عالم خواب شنیدم کسی می گوید: ای علی بن ابراهیم، خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی. آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با امیدی مهیای سفر شدم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر عقیده ام چیزی نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنکه موسم حج فرارسید و کارم را آماده کرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. چون به سرزمین مدینه رسیدم از بازماندگان امام حسن عسکری(ع) جویا شدم، اثری از آنها نیافتم و خبری نگرفتم. در آنجا نیز پیوسته در این باره فکر می کردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم. پس به سرزمین حجفه رسیدم و یک روز در آنجا ماندم. در مسجد جحفه نماز گزاردم، سپس صورت به خاک نهاده و برای تشرف خدمت اولاد امام یازدهم(ع) به درگاه خداوند متعال دعا و تضرع فراوان کردم. آنگاه به سمت عسفان و از آنجا به مکه رفتم و چند روزی در آنجا ماندم و به طواف خانة خدا و اعتکاف در مسجدالحرام پرداختم. پس از اعمال حج، دائماً در گوشة مسجدالحرام تنها می نشستم و فکر می کردم. گاهی با خودم می گفتم، آیا خوابم راست بوده یا خیالاتی بوده است که در خواب دیده ام. شبی در مطاف، جوان زیبا و خوش بویی را دیدم که به آرامی راه می رود و در اطراف خانه خدا طواف می کند. دلم متوجه او شد. برخاستم و به جانب او رفتم. تا متوجه من شد، پرسید از مردم کجایی؟ گفتم: از اهل عراقم. پرسید: کدام عراق؟ گفتم: اهواز. پرسید: خصیب (ابن خصیب) را می شناسی؟ گفتم: خدا او را رحمت کند از دنیا رفت. گفت: خدا او را رحمت فرماید که شب ها را بیدار بود و بسیار به درگاه خداوند می نالید و اشکش پیوسته جاری بود. آنگاه پرسید: علی بن ابراهیم مهزیار را می شناسی؟ گفتم: بله خودم هستم. گفت: ای ابوالحسن! خدا تو را حفظ کند. علامتی را که میان تو و امام حسن عسکری(ع) بود چه کردی؟ گفتم: اینک نزد من است. گفت آن را بیرون آور. پس دست در جیب کردم و آنرا در آوردم. موقعی که آ
نرا دید نتوانست خودداری کند و دیدگانش پر از اشک شد و زار زار گریست، به طوری که لباس هایش از سیلاب اشک تر شد. آنگاه فرمود: ای پسر مهزیار خداوند به تو اذن می دهد، خداوند به تو اذن می دهد. به محل اقامت خود برگرد، و با رفقایت خداحافظی کن، و چون شب فرا رسید، به جانب شعب بنی عامر بیا که مرا در آنجا خواهی دید. من با خوشحالی فوق العاده ای به منزل رفتم، و وسائل سفر را جمع کردم و با رفقا خداحافظی نمودم و گفتم برایم کاری پیش آمده. که باید چند روزی به جایی بروم. پس چون شب شد، شتر خود را پیش کشیدم و جهاز آن را محکم بستم و لوازم خود را بار کردم و سوار شدم و به سرعت راندم تا به شعب بنی عامر رسیدم. دیدم همان جوان ایستاده و مرا صدا می زند: ای ابوالحسن! نزد من بیا. وقتی نزدیک وی رسیدم، به من گفت پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده کنم و تعقیب بخوانم. سپس سوار شدیم و راه افتادیم تا طلوع فجر دمید، پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم. وقتی که نمازش را تمام کرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. من هم سوار شدم و با وی حرکت نمودم تا آنکه قلّة کوه طائف پیدا شد. هوا قدری روشن شده بود. پرسید آیا چیزی می بینی؟ گفتم: آری تل ریگی می بینم که خیمه ای بر بالای آن است و نور داخل آن تمام صحرا را روشن کرده است! گفت: بله درست است، منزل مقصود همان جاست، جایگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد. سپس گفت: بیا برویم. وقتی مسافتی از راه را رفتیم، گفت پیاده شود که در اینجا سرکشان ذلیل و جباران خاضع می گردند. گفتم شترها را چه بکنیم؟ گفت: اینجا حرم قائم آل محمد (ص) است. کسی جز افراد با ایمان بدین جا راه نمی یابد، و هیچ کس جز مؤمن از اینجا بیرون نمی رود. پس مهار شتر را رها کردم، و به من دستور داد تا در بیرون چادر توقف کنم. وقتی برگشت، گفت: داخل شو که در اینجا جز سلامتی چیزی نیست. بشارت باد به تو، اذن دخول صادر شد. وقتی وارد شده چشمم به جمال آقا افتاد، سلام کرده با شتاب به سویش رفته و خود را به دست و پای ایشان انداختم و صورت و دست و پای آن حضرت را بوسیدم. دیدم حضرت(ع) بر جایی نشسته اند، قدشان مانند چوبة درخت بان بود و پارچه ای بر روی لباس پوشیده که قسمتی از آن را روی دوش مبارک انداخته اند. اندامشان در لطافت مانند گل بابوبه و رنگ مبارکشان گندمگون و در سرخی همچون گل ارغوانی است، ولی در عین حال چندان سرخ نبود. قطراتی از عرق مثل شبنم بر آن نشسته بود، پاکیزه و پاک سرشت و نه بسیار بلندقد و نه چندان کوتاه بود. بلکه متوسط القامة، سر مبارکشان گرد، پیشانی گشاده، ابروانش بلند و کمانی، بینی کشیده و میان برآمده، صورت کم گوشت، و بر گونه راستشان خالی مانند پاره مشکی بر روی عنبر کوبیده شده بود. وقتی سلام کردم، جوابی از سلام خود بهتر شنیدم. فرمودند: ای ابوالحسن، ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟ عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد. فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟!! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده، سپس فرمودند: نه لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوانان از مؤمنین سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطة خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟ گفتم: توبه، توبه، عذر می خواهم. ببخشید، نادیده بگیرید. سپس فرمودند: ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می شدند به جز خواص شیعه؛ همان هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است. سپس مرا مخاطب ساختند و احوال مردم عراق را پرسیدند. عرض کردم: آقا چرا شما از ما دور و آمدنتان به طول انجامیده است؟ فرمودند: پسر مهزیار، پدرم ـ ابومحمد(ع) ـ از من پیمان گرفته... و به من امر فرموده که جز در کوه های سخت و بیابان های هموار نمانم. به خدا قسم، مولای شما امام حسن عسکری(ع) خود رسم تقیه پیش گرفت و مرا نیز امر به تقیه فرمود. و اکنون من در تقیه به سر می برم تا روزی که خداوند به من اجازه دهد و قیام کنم. عرض کردم: آقا چه وقت قیام می فرمایید؟ فرمودند: موقعی که راه حج را بر روی شما بستند و خورشید و ماه در یک جا جمع شدند و نجوم و ستارگان در اطراف آن به گردش درآمدند. عرض کردم: یابن رسول الله این کجا خواهد بود؟ فرمودند: در فلان سال، دابةالارض، در بین صفا و مروه قیام کند در حالی که عصای موسی و انگشتر سلیمان با او باشد و مردم را به سوی شرّ سوق دهد... به سوی کوفه می آیم و مسجد آن را ویران می کنم و طبق ساختمان اول، آن را بنا می کنم و ساختمان هایی را که ستمگران ساخته اند خراب می نمایم. و به همراه مردم حجّ اسلامی را انجام می دهم و به مدینه می روم، حجره (اطاق خاص حضرت رسول(ص)) را خراب کرده، آن دو تن را که در آنجا مدفون هست
ند، بیرون می آورم و دستور می دهم آنها را با بدن های تازه به کنار بقیع بیاورند. به دو شاخة خشکیده امر می کنم آنها را به دار بیاویزند و مردم به وسیلة آن دو آزمایش می شوند، امّا سخت تر از آزمایش اول. منادی از آسمان صدا می زند! ای آسمان! نابود کن. و ای زمین! بگیر. در آن روز بر روی زمین کسی باقی نمی ماند جز مؤمنی که قلبش خالص به ایمان باشد. عرض کردم: مولای من! بعد از آن چه می شود؟ فرمود: بازگشت، بازگشت، بعد این آیه را تلاوت فرمود: ثمّ رددنا لکم الکرّة علیهم و أمددناکم بأموالٍ و بنینٍ و جعلناکم أکثر نفیراً1 پس (از چندی) دوباره شما را بر آنان چیره نمودیم و شما را با اموال و پسران یاری دادیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر کردیم. علی بن مهزیار گوید: چند روزی میهمان آن حضرت در آن خیمه بودم، و استفاده از انوار و علومش می کردم! تا آنکه خواستم به وطن برگردم. مبلغ پنجاه هزار درهم داشتم، خواستم به عنوان وجوهات تقدیم حضورش کنم. امام(ع) فرمودند: از قبول نکردنش ناراحت نشوی، این به علت آن است که تو راه دوری در پیش داری و این پول مورد احتیاج تو خواهد بود. پس خداحافظی کردم و به طرف اهواز به راه افتادم، و همیشه به یاد آن حضرت و محبت های ایشان هستم و آرزو دارم باز هم آن حضرت را ببینم. ظهور بسیار نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج خون شهیدان تجلی ظهور🌹 @wwwwwkhadam خادم الظهور خادم الشهدا🌹
روشنگری فقط به‌خاطر سلامتی مردم: 🔔 ولایت مداری از خودبیگانگی نیست یکی از دوستان گفت: در موضوع کرونا من حرف هیچ کس را گوش نمی دهم فقط تابع رهبری هستم ایشان هر کاری کرد من هم همان کار را می کنم، ایشان دو سال است که حتی به زیارت امام رضا هم نرفته، ملاقات هایش را هم به حداقل ممکن رسانده بنابراین من هم امسال اربعین کربلا نرفتم....!!! گفتم با این منطق، شما فکر می کنی آقای روحانی که شخصیت دوم ممکلت بود ولایت مدارتر بود یا آقای رئیسی؟ گفت چطور؟ گفتم: روحانی یکسال و نیم جایی نرفت فقط در جلسه ستاد کرونا می نشست و دائم برای مردم نطق می کرد، ولی رئیسی در دو ماهی که آمده چندین سفر استانی داشته و دائم در جمع مردم حاضر می شود فکر می کنی رهبری از عملکرد کدام راضی تر است؟! ساکت ماند! گفتم: برادر من! رهبری در جایگاهی است که باید بالاترین تدابیر امنیتی در مورد ایشان پیاده شود تا خدای ناکرده برای ایشان اتفاقی نیفتد، پس اگر ایشان را سوار ماشین ضد گلوله کردند شما نمی توانی بگویی الگوی من رهبری است و هر کاری ایشان کرد من هم باید انجام دهم ما باید مسائلی که به شان رهبری ایشان مربوط می شود را با مسایلی که به شان فردی و شخصی ایشان مربوط می شود را از هم تفکیک کنیم، ولایت مداری به معنای ادای رهبری را در آوردن نیست، باید توجه کنیم که اسم از خودبیگانگی را ولایت مداری نگذاریم ❌ در مورد عوارض واکسنها کسی پاسخگو نیست ، مراقب سلامتی خود باشید. به اجبار نزن جان مهمتر از شغل و تحصیل و هر چیز دیگریست تحقیق کن سخن متخصصین متعهد آزاده که مسحور رسانه نشده‌اند را بشنو و آگاهانه انتخاب کن فرمان از جانب رهبری صادر شد @wwwwwkhadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا