❇️ ماجرای عجیب تقی بی نماز
🔰 شخصی مؤمنی برای نگارنده (ی کتاب) بازگو کرد که از مرحوم آقا سید یونس آذرشهری که سیدی متدین و خالص در ولاء اهل بیت بود که:
▫️ مردی در آذرشهر ما بود که مردم چون نماز خواندن او را ندیده بودند به او "تقی بینماز" میگفتند و به این نام شهرت گرفته بود.
🕌 پس من مشرف شدم به زیارت حضرت رضا علیه الصلاه و السلام و تمام خرجی من مفقود شده و معطل ماندم که چه کنم. پس به حرم مشرف شده جریان را به حضرت رضا علیه السلام که خود میدانست، گفتم و ضمنا عرض کردم:
🔹 آقای من، بجز به شما به کسی نگفته و نمیگویم؛ زیرا میهمان و زائر شمایم.
▫️ پس در خواب حضرت را زیارت کرده و جریان را معروض داشتم. (=عرض کردم).
فرمودند:
🔶 فردا اول صبح میروی درب صحن که زیر نقارهخانه است. میبایستی اولین کسی که وارد میشود به او بگویی.
▪️(سید یونس) گفت:
▫️ پس از خواب برخاسته و اول وقت، آنجا رفتم و ایستادم و دیدم اولین نفر که وارد شد همان تقی معروف به "تقی بینماز" است. پس خجالت کشیده و به او چیزی نگفتم و در حرم آمده حاجت خود را به آن حضرت گفتم باز در شب دوم همان جواب را دادند و در صبح دوم نیز دیدم آقا تقی مزبور است و همینطور در شب سوم.
پس روز سوم هم دیدم اولین وارد شونده به صحن همان آقا تقی است پس به سوی او رفتم او هم جلو آمد و گفت:
🔸 آقا سید یونس، سه روز است شما را اینجا میبینم.
▫️ پس جریان را به او گفتم. گفت:
🔸 چه قدر خواهی ماند؟
▫️ گفتم:
🔹 یک ماه.
▫️ گفت:
🔸 چقدر برای مخارج میخواهی؟
▫️ گفتم:
🔹 فلان مبلغ.
▫️فورا داد و گفت:
🔸لابد برای سوغات هم پول میخواهی؟
▫️ گفتم:
🔹 آری.
▫️ گفت:
🔸 این قدر بس است؟
▫️ گفتم:
🔹 آری.
▫️ پس آن مبلغ هم برای خرید سوغات داد و گفت پس از یک ماه، اول صبح، بار و بنهات را بردار بیار در میدان آخر بازار سرشور؛ آنجا منتظر تو هستم.
🗓 پس بعد از گذشت یک ماه و خریدن سوغات، سوغات را که در خورجین خود گذارده بودم، بر دوش گرفته و به میدان آخر بازار سرشور رفتم و دیدم آقا تقی در انتظارم ایستاده تا مرا دید گفت:
🔸 آقا سید یونس بیا دوش من.
▫️ گفتم:
🔹 آقا تقی شوخی میکنی.
▫️ گفت:
🔸 نه زود بیا.
▫️ گفتم:
🔹 خورجینم سنگین است.
▫️ گفت:
🔸 باشد.
💫 پس بر دوش او سوار شدم و دیدم مثل اینکه آقا تقی پر درآورده زمینها و کوهها و دشتها به سرعت از زیر پای آقا تقی میگذرد.
⛰ ناگهان کوههای میانه و آذربایجان را دیدم و ناگاه دیدم بر فراز آذرشهر هستم و منزل خود را دیدم که دخترم در کنار اجاق نشسته و طبخ غذا میکند.
▫️ پس مرا درب خانهام گذاشت زمین و خواست برود. به او گفتم:
🔹 آقا تقی، تو معروف به تقی بینماز هستی؛ چون کسی نماز تو را ندیده. ولی مشکل مرا حضرت رضا علیه السلام به دست تو حل نمود و حاجت مرا به دست تو روا ساخت و مرا به طی الارض به وطن و خانهام رسانیدی.
▫️ گفت:
🔸 آقا سید یونس میگویم به شرط آنکه تا من زندهام برای هیچکس بازگو نکنی.
▫️ تعهد کردم. گفت:
✨ من در هر نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا با طی الارض خود را به مولایم حضرت صاحب الامر رسانیده و به آن حضرت اقتدا میکنم.
▫️ این را گفت و رفت و بعد از یک ماه هم از دنیا رفت و به اولیاء خدا پیوست.
⬅️ گنجینه دانشمندان جلد ۹ (صفحه ۹۱)،
همچنین: شیفتگان حضرت مهدی، جلد ۲، به نقل از کتاب نوادر شریف رازی «کرامات الکاتبین »
🏷 #امام_زمان_عج #تشرفات #زیارت #طی_الارض #قضاوت_نادرست #اولیاء_الله #رجال_الغیب #تقی_بی_نماز
💚در مسیر مهدویت💚
@wwwwwkhadam