هدایت شده از دیدگاه نو/عباس مریدی✍🏻
#خاطرات_شهدا3⃣
گوشی تلفن همراهم زنگ خورد.📲 سید مجتبی بود. گفتمش آقا سید عجب شبی زنگ زدی ،شب میلاد حضرت ابوالفضل (ع) است🎉 و من عیدی میخوام.😍 سید فقط میگفت محمد شوخی بزار برای بعد فقط بگو کجایی؟ گفتم مسجدم🕌، گفت سریع بیا دم در. دلم ریخت و نگران شدم با عجله خودم رو به دم در رسوندم😳. سید نگاهی بهم کرد و گفت چرا پس با دمپایی اومدی . من عجله دارم سریع کفش👞 بپوش و بیا فلان آدرس دنبالم. منم سریع کفش پوشیدم و رفتم ، دیدم بله آقا سید شخصی رو دستگیر و مقداری طلا و جواهرات 💍سرقتی ازش گرفته.
خلاصه با هر سختی که بود سارق رو به حوزه منتقل کردیم. 😥
سید به عنوان مسول عملیات حوزه بسیج چندتا سوال ازش پرسید⁉️ و شروع کرد به نصیحت کردنش که این مال دزدی چ تاثیراتی رو زندگی و فرزندت داره و ... شخص تحت تاثیر صحبتها،مهربانی❣ و شخصیت سید مجتبی قرار گرفت و گریه میکرد. در نهایت زنگ زدیم☎️ به صاحب منزل سرقت شده اومد و گفت طلا و جواهرات رو بهم بدهید من ازش شکایتی ندارم.😊
خلاصه سید به سارق گفت که آزادت میکنم که بری شخص که از صحبتهای🗣 سید تحت تاثیر قرار گرفته و فهمید شب میلاد حضرت ابوالفضل است اصرار داشت که دست سید رو ببوسه 😘و سید اجازه نمیداد، سید قران کوچکی 📕از جیبش دراورد و گفت این رو ببوس و در پناه قرآن برو ... 👋
#سید_مجتبی_ابوالقاسمی🌷
📎 سالـــــروز شھـــــادٺ
http://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f