eitaa logo
🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
9هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
14هزار ویدیو
92 فایل
محال‌است‌برای‌ظهورقدم‌برداری‌وشیطان رهایت‌کند. اگر یک نفر را وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری. با نشر پُست ها امام زمان را به دوستان خود معرفی کنید. (تاظهورررررر راهی نمونده) ارتباط بااَدمین . انتقادات پیشنهادات خادم کانال https://eitaa.com/azo9kk
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
وصيت نامه‌اش را بـاز كردم... اشک هایم را پاك كردم... نوشته بود: «پدر و مادر عزيزم من #زكات فرزندان شما بودم كه با طيب خاطر پرداختيد، حالا به فكر #خمس باشيد».. ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khakriz_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🔴 نتیجه عدم پرداخت خمس در بیان امام زمان علیه السلام 🔵 امام عصر علیه السلام در توقيع به محمد بن جعفر اسدي فرمودند: 🌕 هر کس بدون اجازه ما در اموال مربوط به ما(خمس،زکات و وقف) تصرف کند، از جمله ظالمين است و ما در روز قيامت شاکي او خواهيم بود. 📚 کمال الدین ج ۲ ص ۵۲۰ @wwwwwkhadam
🔴 تلنگری برای منتظران 🔹 آیا ما به عنوان یک منتظر امام زمان(عج) حق مالی مسلم امام را از اموال مان پرداخت میکنیم؟ 🔹 آیا به این فراز دعای ندبه دقت کرده اید : 🔺 وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ 🔸 و ياري فرما ما را بر أداي حقوق حضرتش 🔹 آیا لباسی که بر تن داریم و با آن اعمال عبادی انجام میدهیم از پول خمس داده شده خریداری شده ؟ 🔹 آیا ما در گفتار فقط امام زمانی هستیم یا در عمل هم امام زمانی هستیم؟ 🔹 اگر اکنون که دوران غیبت می باشد در پرداخت حق واجب مالی امام عصر از اموال مان بُخل می ورزیم آیا در دوران ظهور حاضر به جانفشانی برای امام زمان خواهیم بود ؟ 🔹 اهداء جان سخت تر است یا اهداء مال ؟ @wwwwwkhadam
🔴 تلنگری برای منتظران 🔹 آیا ما به عنوان یک منتظر امام زمان(عج) حق مالی مسلم امام را از اموال مان پرداخت میکنیم؟ 🔹 آیا به این فراز دعای ندبه دقت کرده اید : 🔺 وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ 🔸 و ياري فرما ما را بر أداي حقوق حضرتش 🔹 آیا لباسی که بر تن داریم و با آن اعمال عبادی انجام میدهیم از پول خمس داده شده خریداری شده ؟ 🔹 آیا ما در گفتار فقط امام زمانی هستیم یا در عمل هم امام زمانی هستیم؟ 🔹 اگر اکنون که دوران غیبت می باشد در پرداخت حق واجب مالی امام عصر از اموال مان بُخل می ورزیم آیا در دوران ظهور حاضر به جانفشانی برای امام زمان خواهیم بود ؟ 🔹 اهداء جان سخت تر است یا اهداء مال ؟ @wwwwwkhadam
❇️ تشرف پس از پرداخت خمس مال و مسیر بازگشت از زیارت (تشرّف حاج علی بغدادی‌) 🏷 قسمت اول 🔰 حاج علی بغدادی ایّده اللّه تعالی می‌گوید: ▫️ هشتاد تومان سهم امام علیه السّلام (خمس) به ذمّه‌ام آمد. به نجف اشرف رفتم و بیست تومان آن را به جناب‌ شیخ مرتضی انصاری اعلی اللّه مقامه و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینی و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقی دادم و بیست تومان هم به ذمّه‌ام باقی ماند و قصد داشتم در مراجعت، آنها را به جناب شیخ محمّد حسن کاظمینی آل یاسین، پرداخت کنم. وقتی به بغداد برگشتم، دوست داشتم در ادای آنچه به ذمّه‌ام باقی بود، عجله کنم. 🕌 روز پنج‌شنبه به زیارت کاظمین علیهما السّلام مشرّف شدم. پس از زیارت، خدمت جناب شیخ سلمه اللّه رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و وعده کردم که باقی را بعد از فروش بعضی از اجناس به تدریج، طبق حواله ایشان پرداخت کنم و عصر آن روز تصمیم به مراجعت گرفتم. جناب شیخ از من خواست که بمانم. عرض کردم: 🔹 باید مزد کارگرهای کارگاه شعربافی‌ام را بدهم (کارگاه بافندگی مو که سابقا مرسوم بود و مصارفی داشت)؛ چون برنامه من این بود که مزد هفته را شب جمعه می‌دادم؛ لذا از کاظمین به طرف بغداد برگشتم. ✨ وقتی تقریبا ثلث راه را طی کردم، سیّد جلیلی را دیدم که از طرف بغداد رو به من می‌آید همین‌که نزدیک شدم، سلام کرد و دستهای خود را برای مصافحه و معانقه باز نمود و فرمود: 🔸 اهلا و سهلا ▫️ و مرا در بغل گرفت. معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. ایشان عمامه سبز روشنی به سر داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود. ایستاد و فرمود: 🔸 حاجی علی، خیر است به کجا می‌روی؟ ▫️ گفتم: 🔹 کاظمین علیهما السّلام را زیارت کردم و به بغداد بر می‌گردم. ▫️ فرمود: 🔸 امشب شب جمعه است برگرد. (برای زیارت) ▫️ گفتم: 🔹 سیّدی نمی‌توانم. ▫️ فرمود: 🔸 چرا می‌توانی؛ برگرد تا برای تو شهادت دهم که از موالیان جدّم امیر المؤمنین علیه السّلام و از دوستان مایی و شیخ نیز شهادت دهد؛ زیرا خدای تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید. ▫️ این مطلب اشاره به چیزی بود که در ذهن داشتم؛ یعنی می‌خواستم از جناب شیخ خواهش کنم نوشته‌ای به من دهد مبنی بر این‌که من از موالیان اهل بیتم و آن را در کفن خود بگذارم. گفتم: 🔹 تو از کجا این موضوع را می‌دانی و چطور شهادت می‌دهی؟ ▫️ فرمود: 🔸 کسی‌که حقّش را به او می‌رسانند، چطور آن رساننده را نشناسد؟ ▫️ گفتم: 🔹 چه حقّی؟ ▫️ فرمود: 🔸 آن چیزی‌که به وکیل من رساندی. ▫️ گفتم: 🔹 وکیل شما کیست؟ ▫️ فرمود: 🔸 شیخ محمّد حسن. ▫️ گفتم: 🔹 ایشان وکیل شما است؟ ▫️ فرمود: 🔸 بله، وکیل من است. (ادامه دارد) 🏷 💚در مسیر امام زمان عج @wwwwwkhadam
❇️ تشرف پس از پرداخت خمس مال و مسیر بازگشت از زیارت (تشرّف حاج علی بغدادی‌) 🏷 قسمت دوم ... ♦️ حاج علی بغدادی می‌گوید: ▫️ به ذهنم خطور کرد از کجا این سیّد جلیل مرا به اسم خواند، با آن‌که من او را نمی‌شناسم بعد با خود گفتم شاید او مرا می‌شناسد و من ایشان را فراموش کرده‌ام. باز با خود گفتم لابد این سیّد سهم سادات می‌خواهد؛ امّا من دوست دارم از سهم امام علیه السّلام مبلغی به او بدهم لذا گفتم: 🔹 مولای من، نزد من از حقّ شما (سهم سادات) چیزی مانده بود درباره آن به جناب شیخ محمّد حسن رجوع کردم، به‌خاطر آن‌که حقّتان را به اذن او ادا کرده باشم. ▫️ ایشان در چهره من تبسّمی کرد و فرمود: 🔸 آری، بخشی از حقّ ما را به وکلایمان در نجف اشرف رساندی. ▫️ گفتم: 🔹 آیا آنچه ادا کردم، قبول شده است؟ ▫️ فرمود: 🔸 آری. ▫️ در خاطرم گذشت که این سیّد منظورش آن است که علمای اعلام در گرفتن حقوق سادات وکیلند و مرا غفلت گرفته بود. ▫️ آنگاه فرمود: 🔸 برگرد و جدّم را زیارت کن. ▫️ من هم برگشتم درحالی‌که دست راست او در دست چپ من بود. 🌳 همین‌که به راه افتادیم، دیدم در طرف راست ما نهر آب سفید و صافی جاری است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیره، با آن‌که فصل آنها نبود، بالای سر ما سایه انداخته‌اند. ▫️ عرض کردم: 🔹 این نهر و درختها چیست؟ ▫️ فرمود: 🔸💡 هرکس از موالیان، که ما و جدّمان را زیارت کند، اینها با او است. ▫️ گفتم: 🔹 می‌خواهم سؤالی کنم. فرمودند: 🔸 بپرس. ▫️ گفتم: 🔹 مرحوم شیخ عبد الرّزاق، مردی مدرّس بود. روزی نزد او رفتم شنیدم که می‌گفت: 🔷 کسی که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شبها را به عبادت به سر برد و چهل حجّ و چهل عمره بجا آورد و میان صفا و مروه بمیرد؛ امّا از موالیان و دوستان امیر المؤمنین علیه السّلام نباشد، برای او فایده‌ای ندارد. 🔹 نظرتان چیست؟ ▫️ فرمود: 🔸 آری و اللّه، دست او خالی است. ▫️ سپس از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که آیا او از موالیان امیر المؤمنین علیه السّلام است. ▫️ فرمود: 🔸 آری او و هرکه متعلّق به تو است، موالی امیر المؤمنین علیه السّلام است. ▫️ عرض کردم: 🔹 سیّدنا، مسأله‌ای دارم. ▫️ فرمود: 🔸 بپرس. ▫️ گفتم: 🔹 روضه خوانهای امام حسین علیه السّلام می‌خوانند که سلیمان اعمش نزد شخصی آمد و از زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام پرسید. آن شخص گفت: 🔷 بدعت است. 🔹 شب، آن شخص در عالم رؤیا هودجی (چیزی چون سبدی بزرگ و سایبانی بر سر آن که بر پشت اشتر نهند و بر آن نشینند) را میان زمین و آسمان دید سؤال کرد در آن هودج کیست؟ ◽️ گفتند: 🔶 فاطمه زهرا و خدیجه کبری علیهما السّلام. ◽️ گفت: 🔷 به کجا می‌روند؟ ◽️ گفتند: 🔶 برای زیارت امام حسین علیه السّلام در امشب که شب جمعه است، می‌روند. 📄 همچنین دید رقعه‌‌هایی (رقعه: قطعه‌ای از چیزی که بر آن می‌نوشتند، مانند پوست، کاغذ، یا پارچه) از هودج می‌ریزد و در آنها نوشته است: 📜 امان من النّار لزوّار الحسین فی لیله الجمعه امان من النّار یوم القیامه 📃 (این برگ امانی است در روز قیامت، برای زوّار امام حسین علیه السّلام در شبهای جمعه) 🔹 حال آیا این حدیث صحیح است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 آری، راست و درست است. ▫️ گفتم: 🔹 سیّدنا صحیح است که می‌گویند هرکس امام حسین علیه السّلام را در شب جمعه زیارت کند، این زیارت برگ امان از آتش است؟ ▫️ فرمود: 🔸 آری و اللّه ▫️ و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریست. (ادامه دارد) 🏷 💚در مسیر امام زمان عج @wwwwwkhadam
❇️ تشرف پس از پرداخت خمس مال و مسیر بازگشت از زیارت (تشرّف حاج علی بغدادی‌) 🏷 قسمت سوم ▫️... گفتم: 🔹 سیّدنا، مسأله. ▫️ فرمود: 🔸 بپرس. ▫️ عرض کردم: 🔹 سال ۱۲۶۹، حضرت رضا علیه السّلام را زیارت کردیم. در درّود (از بخشهای خراسان) یکی از عربهای شروقیّه را که از بادیه‌نشینان طرف شرق نجف اشرف هستند، ملاقات کرده و او را ضیافت نمودیم. از او پرسیدیم: 🔷 شهر حضرت رضا علیه السّلام چطور است؟ ◾️ گفت: 🔶 بهشت است. امروز پانزده روز است که من از مال مولای خود، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام خورده‌ام؛ بنابراین مگر منکر و نکیر می‌توانند در قبر نزد من بیایند. گوشت و خون من از غذای آن حضرت، در میهمانخانه روییده است. 🔹 آیا این صحیح است؟ یعنی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام می‌آیند و او را از آن گردنه خلاص می‌کنند؟ ▫️ فرمود: 🔸 آری و اللّه، جدّم ضامن است. ▫️ گفتم: 🔹 سیّدنا، مسأله کوچکی است می‌خواهم بپرسم. ▫️ فرمودند: 🔸 بپرس. ▫️ گفتم: 🔹 آیا زیارت حضرت رضا علیه السّلام از من قبول است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 ان شاء اللّه قبول است. ▫️ عرض کردم: 🔹 سیّدنا، مسأله. ▫️ فرمودند: 🔸 بپرس. ▫️ عرض کردم: 🔹 حاجی محمّد حسین بزّاز باشی، پسر مرحوم حاج احمد، آیا زیارتش قبول است؟ ▫️ (ایشان با من در سفر مشهد رفیق و شریک در مخارج راه بود) فرمود: 🔸 عبد صالح زیارتش قبول است. ▫️ گفتم: 🔹 سیّدنا، مسأله. ▫️ فرمود: 🔸 بسم اللّه. ▫️ گفتم: 🔹 فلانی که از اهل بغداد و همسفر ما بود، آیا زیارتش قبول است؟ ▫️ ایشان ساکت شدند. گفتم: 🔹 سیّدنا، مسأله. ▫️ فرمودند: 🔸 بسم اللّه. ▫️عرض کردم: 🔹 این سؤال مرا شنیدید یا نه؟ آیا زیارت او قبول است؟ ▫️ باز جوابی ندادند. ♦️ حاج علی نقل کرد که ایشان چند نفر از ثروتمندان بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص؛ یعنی حاج محمّد حسین، مادر خود را کشته بود. ▫️ در این‌جا به موضعی که جادّه وسیعی داشت، رسیدیم. 🌳 دو طرف آن باغ و این مسیر، روبروی کاظمین علیهما السّلام است. قسمتی از این جادّه که به باغها متّصل است و در طرف راست قرار دارد، مربوط به بعضی از ایتام و سادات بود که حکومت به زور آن را گرفته و در جادّه داخل کرده بود؛ لذا اهل تقوی و ورع که ساکن بغداد و کاظمین بودند همیشه از راه رفتن در آن قطعه زمین کناره می‌گرفتند؛ امّا دیدم این سیّد بزرگوار در آن قطعه راه می‌رود. گفتم: 🔹 مولای من، این محلّ مال بعضی از ایتام سادات است و تصرّف در آن جایز نیست. ▫️ فرمود: 🔸 این موضع مال جدّم امیر المؤمنین علیه السّلام و ذریّه او و اولاد ما است؛ لذا برای موالیان و دوستان ما تصرّف در آن حلال است. ▫️ نزدیک آن قطعه در طرف راست باغی است مال شخصی که او را حاجی میرزا هادی می‌گفتند و از ثروتمندان معروف عجم و در بغداد ساکن بود. گفتم: 🔹 سیّدنا راست است که می‌گویند: زمین باغ حاج میرزا هادی، مال موسی بن جعفر علیهما السّلام است؟ ▫️ فرمود: 🔸 چه‌کار داری و از جواب خودداری نمود. ▫️ در این هنگام به جوی آبی که از رود دجله برای مزارع و باغهای آن حدود کشیده‌اند، رسیدیم. این نهر از جادّه می‌گذرد و از آن‌جا جادّه دو راه به سمت شهر می‌شود؛ یکی راه سلطانی است و دیگری راه سادات. آن جناب به راه سادات میل نمود. گفتم: 🔹 بیا از این راه (راه سلطانی) برویم. ▫️ فرمود: 🔸 نه، از همین راه خودمان می‌رویم. ▫️ آمدیم و چند قدمی نرفته بودیم که خود را در صحن مقدّس نزد کفشداری دیدم درحالی‌که هیچ کوچه و بازاری مشاهده نشد. (ادامه دارد) 🏷 💚در مسیر امام حی @wwwwwkhadam
❇️ تشرف پس از پرداخت خمس مال و مسیر بازگشت از زیارت (تشرّف حاج علی بغدادی‌) 🏷 قسمت چهارم (آخر) 🕌 ... از طرف باب المراد که سمت مشرق و طرف پایین پا است داخل ایوان شدیم. ایشان در رواق مطهّر معطّل نشد و اذن دخول نخواند و وارد شد و کنار در حرم ایستاد. به من فرمود: 🔸 زیارت بخوان. ▫️ عرض کردم: 🔹 من سواد ندارم. ▫️ فرمود: 🔸 من برای تو بخوانم؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 آری. ▫️ فرمود: 🔸 ء ادخل یا اللّه السّلام علیک یا رسول اللّه السّلام علیک یا امیر المؤمنین ▫️ و همچنین سلام بر همه ائمّه نمود تا به حضرت عسکری علیه السّلام رسید و فرمود: 🔸 السّلام علیک یا ابا محمّد الحسن العسکری. ▫️ آنگاه به من رو کرد و فرمود: 🔸 آیا امام زمان خود را می‌شناسی؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 چرا نشناسم. ▫️ فرمود: 🔸 بر امام زمانت سلام کن. ▫️ عرضه داشتم: 🔹 السّلام علیک یا حجّه اللّه یا صاحب الزّمان یابن الحسن. ▫️ تبسّم نمود و فرمود: 🔸 و علیک السّلام و رحمه اللّه و برکاته. ▫️ داخل حرم مطهّر شدیم و ضریح مقدّس را چسبیدیم و بوسیدیم بعد به من فرمود: 🔸 زیارت بخوان. ▫️ دوباره گفتم: 🔹 من سواد ندارم. ▫️ فرمود: 🔸 برایت زیارت بخوانم؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 آری. ▫️ فرمود: 🔸 کدام زیارت را می‌خوانی؟ ▫️ گفتم: 🔹 هر زیارتی که افضل است مرا به آن زیارت دهید. ▫️ ایشان فرمود: 🔸 زیارت امین اللّه افضل است. ▫️ و بعد به خواندن مشغول شد و فرمود: 🔸 السّلام علیکما یا امینی اللّه فی ارضه و حجّتیه علی عباده تا آخر. ✨ در همین‌وقت چراغهای حرم را روشن کردند. دیدم شمعها روشن است؛ ولی حرم مطهّر به نور دیگری مانند نور آفتاب روشن و منوّر است به‌طوری‌که شمعها مثل چراغی بودند که روز در آفتاب روشن کنند و مرا چنان غفلت گرفته بود که هیچ متوجه نمی‌شدم. وقتی زیارت تمام شد از سمت پایین پا به پشت سر آمدند و در طرف شرقی ایستادند و فرمودند: 🔸 آیا جدّم حسین علیه السّلام را زیارت می‌کنی؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 آری، زیارت می‌کنم، شب جمعه است. ▫️ زیارت وارث را خواندند و در همین‌وقت مؤذّنها از اذان مغرب فارغ شدند. ▫️ ایشان به من فرمودند: 🔸 به جماعت ملحق شو و نماز بخوان. ▫️ بعد هم به مسجد پشت‌سر حرم مطهّر، که جماعت در آن‌جا منعقد بود، تشریف آوردند و خود فرادی در طرف راست امام جماعت و به ردیف او ایستادند من وارد صف اوّل شدم و مکانی پیدا کردم. بعد از نماز آن سیّد بزرگوار را ندیدم. از مسجد بیرون آمدم و در حرم جستجو کردم؛ امّا باز او را ندیدم. قصد داشتم ایشان را ملاقات نموده، چند قرانی پول بدهم و شب نزد خود نگه دارم که میهمان من باشد. 💡 ناگاه به‌خاطرم آمد که این سیّد که بود؟ و آیات معجزات گذشته را متوجّه شدم؛ ❇️ از جمله این‌که من دستور او را در مراجعت به کاظمین علیهما السّلام اطاعت کردم با آن‌که در بغداد کار مهمّی داشتم. ❇️ و این‌که مرا به اسم صدا زد، با آن‌که او را تا به حال ندیده بودم. ❇️ و این‌که می‌گفت: موالیان ما. ❇️ و این‌که می‌فرمود: من شهادت می‌دهم. ❇️ و همچنین دیدن نهر جاری و درختان میوه‌دار در غیر فصل خود ❇️ و غیر اینها. (که تماما گذشت) 🕯 و این مسائل باعث شد من یقین کنم که ایشان حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه است. ❇️ مخصوصا در قسمت اذن دخول و پرسیدن این‌که آیا امام زمان خود را می‌شناسی. یعنی وقتی‌که گفتم: می‌شناسم، فرمودند: سلام کن؛ چون سلام کردم، تبسّم کردند و جواب دادند. لذا نزد کفشداری آمدم و از حال آن حضرت سؤال کردم. ▫️ کفشدار گفت: 🔸 ایشان بیرون رفت. ▫️ بعد پرسید: 🔸 این سیّد رفیق تو بود؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی. ▫️ بعد از این اتفاق به خانه میهمان‌دار خود آمدم و شب را در آن‌جا به سر بردم. صبح که شد، نزد جناب شیخ محمّد حسن کاظمینی آل یاسین رفتم و هرآنچه را دیده بودم، نقل کردم. ایشان دست خود را بر دهان گذاشت و مرا از اظهار این قصّه و افشای این سرّ نهی نمود و فرمود: 🔸 خداوند تو را موفّق کند. ▫️ به همین‌جهت من آن را مخفی می‌داشتم و به احدی اظهار ننمودم تاآن‌که یک ماه از این قضیّه گذشت. روزی در حرم مطهّر، سیّد جلیلی را دیدم که نزد من آمد و پرسید: 🔸 چه دیده‌ای؟ ▫️ گفتم: 🔹 چیزی ندیده‌ام. ▫️ باز سؤالش را تکرار کرد. امّا من به شدّت انکار نمودم. او هم ناگهان از نظرم ناپدید شد. 🏷 💚در مسیر امام حی @wwwwwkhadam