eitaa logo
🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
9هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
14هزار ویدیو
92 فایل
محال‌است‌برای‌ظهورقدم‌برداری‌وشیطان رهایت‌کند. اگر یک نفر را وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری. با نشر پُست ها امام زمان را به دوستان خود معرفی کنید. (تاظهورررررر راهی نمونده) ارتباط بااَدمین . انتقادات پیشنهادات خادم کانال https://eitaa.com/azo9kk
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️امام صادق(ع)خطاب به اصحاب خود فرمودند: هر گاه یکی از شما ، و باشد و در وصفتان بگویند: این شخص، است. من می‌شوم. زیرا خواهند گفت که: این نمونه ای از شیعیان است. 📚اصول کافی ، ج۲ ، ص ۶۳۶ @wwwwwkadm
🌹یاامام رضا شب اول شب تنهایی و وحشت به دادمون برس😭😭 آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری قدس سرّه، برايش ليلة‌ الدّفن خواندم همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم 💠چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم حواسم بود که از دنيا رفته است کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیائی چه خبر است؟! پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟ آقای حائری که و به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن👇 وقتی از خیلی مراحل گذشتیم همين که بدن مرا در گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری، کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل می‌ديدم خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهائی در بغل گرفتم ناگهان متوجه شدم که از پائین پاهايم، صداهائی می‌آید، صداهائی رعب‌آور و ! صداهائی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست می‌کرد، به زير پاهايم نگاهی انداختم از مردمی که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضائی سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک می‌شدند، تمام وجودشان از آتش بود آتشی که زبانه می‌کشيد و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به يکديگر نشان می‌دادند ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن، خواستم جيغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد، بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده در اينجا جز تو کسی را ندارم همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدائی از پشت سرم شدم صدائی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسیقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد، هر چقدر آن نور به من نزديکتر می‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند نفس راحتی کشيدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقائی را ديدم از جنس نور نوری چشم نواز آرامش بخش ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستی، نفرموديد که شما چه کسی هستيد و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگريستند فرمودند:😊 من علی بن موسی الرضا هستم✋🏼🕊 🍃🌸آقای حائری! شما 38 مرتبه به زيارت من آمديد من هم 38 مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود 37 بار ديگر هم خواهم آمد🌸🍃 ✍ناقل آيت‌الله العظمی سيدشهاب‌الدين مرعشی نجفی (ره) @wwwwwkadm