eitaa logo
🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
7.2هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
16.5هزار ویدیو
99 فایل
محال‌است‌برای‌ظهورقدم‌برداری‌وشیطان رهایت‌کند. اگر یک نفر را وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری. با نشر پُست ها امام زمان را به دوستان خود معرفی کنید. (تاظهورررررر راهی نمونده) ارتباط بااَدمین . انتقادات پیشنهادات خادم کانال https://eitaa.com/azo9kk
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ مشاهده حاج میرزا مقیم قزوینی‌ در سرداب غیبت 🔰 عالم ربّانی و عارف صمدانی، حاج میرزا مقیم قزوینی فرمود: ▫️ قصد کردم چلّه‌ای در سرداب غیبت باشم و در اوقات خلوت خود، به آن‌جا مشرّف می‌شدم. نزدیک تمام شدن چلّه، روزی به سبب بعضی عوارض، کدورتی پیدا کردم. با دلی گرفته و قلبی شکسته به آن‌جا مشرّف و مشغول نماز و اوراد مخصوص شدم. ✨ ناگهان بین خواب و بیداری، دیدم سرداب مطهّر مملوّ از بوی عطر و عنبر گردید. چشم باز نمودم دیدم، سیّد جلیلی با عمامه سبز از سرداب شش ضلعی که قبل از خود سرداب مقدّس‌ است وارد شد و آرام‌آرام قدم برمی‌دارد، تا داخل صفّه گردید. من چنان بی‌خود شدم که قادر بر حرکت دادن هیچ عضوی از اعضای خود نبودم جز آن‌که چشمم باز بود و جمال آن منبع انوار را مشاهده می‌نمودم. پس از مدّتی با همان وقار و سکینه‌ای که وارد محلّ مذکور شد، نماز خواند و بعد از نماز با همان حالت اطمینان روانه گردید و من به همان شکل از خود بی‌خبر بودم. وقتی از سرداب اصلی داخل سرداب اوّلی شدند، به خود آمدم برخاستم و گفتم: 🔹 یقینا هنوز بالا نرفته‌اند. ▫️ با کمال سرعت دویدم؛ ولی کسی را ندیدم. از پلّه‌ها بالا رفتم، ابدا اثری نبود. گفتم: 🔹 حتما اشتباه کرده‌ام و هنوز در سرداب تشریف دارند. ▫️ دویدم و همه‌جا حتّی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم. ضمن این‌که به مجرّد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید. با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی‌قابلیّت خود عتاب و خطاب زیادی کردم و لکن چه سود با این بی‌لیاقتی. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۶۱ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 @wwwwwkhadam
❇️ مشاهده حاج میرزا مقیم قزوینی‌ در سرداب غیبت 🔰 عالم ربّانی و عارف صمدانی، حاج میرزا مقیم قزوینی فرمود: ▫️ قصد کردم چلّه‌ای در سرداب غیبت باشم و در اوقات خلوت خود، به آن‌جا مشرّف می‌شدم. نزدیک تمام شدن چلّه، روزی به سبب بعضی عوارض، کدورتی پیدا کردم. با دلی گرفته و قلبی شکسته به آن‌جا مشرّف و مشغول نماز و اوراد مخصوص شدم. ✨ ناگهان بین خواب و بیداری، دیدم سرداب مطهّر مملوّ از بوی عطر و عنبر گردید. چشم باز نمودم دیدم، سیّد جلیلی با عمامه سبز از سرداب شش ضلعی که قبل از خود سرداب مقدّس‌ است وارد شد و آرام‌آرام قدم برمی‌دارد، تا داخل صفّه گردید. من چنان بی‌خود شدم که قادر بر حرکت دادن هیچ عضوی از اعضای خود نبودم جز آن‌که چشمم باز بود و جمال آن منبع انوار را مشاهده می‌نمودم. پس از مدّتی با همان وقار و سکینه‌ای که وارد محلّ مذکور شد، نماز خواند و بعد از نماز با همان حالت اطمینان روانه گردید و من به همان شکل از خود بی‌خبر بودم. وقتی از سرداب اصلی داخل سرداب اوّلی شدند، به خود آمدم برخاستم و گفتم: 🔹 یقینا هنوز بالا نرفته‌اند. ▫️ با کمال سرعت دویدم؛ ولی کسی را ندیدم. از پلّه‌ها بالا رفتم، ابدا اثری نبود. گفتم: 🔹 حتما اشتباه کرده‌ام و هنوز در سرداب تشریف دارند. ▫️ دویدم و همه‌جا حتّی مسجد زنها را جستجو کردم؛ ولی چیزی ندیدم. ضمن این‌که به مجرّد غایب شدن ایشان، آن بوی مشک و عنبر هم از مشامم محو گردید. با کمال گرفتگی و زاری نشستم و به نفس بی‌قابلیّت خود عتاب و خطاب زیادی کردم و لکن چه سود با این بی‌لیاقتی. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۶۱ 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 @wwwwwkhadam