🕊محمدم و شال سبزش ...
چندماہ بعد عقدمون من ومحمدم
رفتیم بازار من #دوتا شال خریدم.
یڪیش شال سبز بود ڪہ چندبار هم
پوشیدمش و یہ روز محمد بہ من گفت:
اون شال سبزت و میدیش بہ من؟
حس خوبی بہ من میده🙂
شما #سیدی و وقتی این شال سبزت
هـمراهمہ قوت قلب مے گیرم💖
خودش هـم دوردوزش ڪرد
و شد شال گردنش ڪہ هر ماموریتی
ڪہ میرفت یا بہ سرش مے بست
یا دور گردنش مے انداخت ..
و در ماموریت آخرش هـم
هـمون #شال دور گردنش بود
ڪہ بعد #شهادتش برام آوردن💔
✍ بہ روایت همسر شهید
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌷کانال خادم الشهداخادم الظهور🌷
@wwwwwkadm
تاظهور راهی نمونده:
🌷✨⚜✨⚜✨⚜✨⚜✨🌷
#داستان
⚜آبی خنک و شیرین⚜
مرحوم الهی قمشه ای سالی به سفر حج مشرف شده بود.🌸
در صحرا تشنگی بروی غلبه می کند و امان از او می رباید.🌸
رو به آسمان کرده، می گوید: خدایا آبی برسان. ناگاه #سیدی پدیدار می شود و ظرف آبی بدیشان می دهد. مرحوم الهی قمشه ای تعریف می کرده که: آبی به این شیرینی و خنکی نخورده بودم.🌸
وقتی سیراب شدم، آن سید بقیه آب را به سر و رویم ریخت؛ زمانی که سر بلند کردم دیدم نیست.[1]🕊
#یاصاحب_الزمان🌷🍃🌷
[1] حسن زاده آملى، در آسمان معرفت، ص234
#منبع : کارگر، رحیم؛ داستان ها و حکایت های حج، ص: 90
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌷
@wwwwwkhadam