هدایت شده از شناخت ادیان_عباس مریدی✍️
#ارسالی از
#پدر شهیدسعیدبیاضےزاده
سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم #حجت_الاسلام_سعیدبیاضی_زاده
از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش #مشهد بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که #مادرش گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت #سوریه شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم #دلم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم #مشهد من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف #مشهد شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار #احترام به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از #نماز می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به #زیارت و #دعا توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف #جنگ و #سوریه را پیش کشید گفت ببینید امروز در #کربلا جنگ است و #امام_حسین (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من #دفاع کند آیا کسی هست #جانش را برای #خدا و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم #مادرش گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین #جان بدهیم #شیخ_سعید گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر #روزقیامت حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از #دخترم_زینب (س) و سه ساله ام #رقیه (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو #مادر و از مرگ و #شهادت صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که #شهادتش را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق #شیخ_سعید بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند.
http://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f
هدایت شده از پیش به سوی ظهور
4_5895631985799332541.mp3
7.13M
🌿🌸🌿
✅داستان مرام و معرفت و ادب یک #لات_شیرازی به جایگاه #پدر و #مادر
💠خیلی زیباست حتما گوش کنید
🌷 #جوانمرد_باشیم 🌷
❀ اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ❀
🌿🌸🌿
💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2
✅ ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر *شهید_محسنحججی*
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"😡😭😬
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭😫
■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝😍
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم.
😴😥 😨
بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟😭
گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔🤲
راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم
#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷
@wwwwwkadm
`༺┈•✿꧁༼﷽༽꧂✿•┈༺
☫﷽☫
✔️ پدرمان منتظرمان است؛ آمادهایم؟!
🛑 فرض کنید اعضای خانواده میخواهند به مهمانی بروند. #پدر زودتر از همه، لباس و کفش را میپوشد، آماده میشود، ماشین را روشن میکند و سرکوچه، #منتظر آمدن بچههایش میشود اما در خانه، یکی از بچهها دنبال کفشش میگردد، دیگری دنبال جورابش و...
☑️ در اینجا پدر آماده و منتظر آمدن بچههایی است که هنوز آماده نشدهاند. #امام_زمان (علیه السلام) هم منتظر ماست؛ نه اینکه ما منتظر او باشیم چون همیشه #انسان_کامل آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشدهاند.
👤 #حجت_الاسلام_قرائتی
📚 از کتاب #تمثیلات_مهدوی
📖 ص ۸۴
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
─━━━━━━⊱🌻⊰━━━━━━─
@wwwwwkhadam
`༺┈•✿꧁༼﷽༽꧂✿•┈༺
☫﷽☫
✔️ پدرمان منتظرمان است؛ آمادهایم؟!
🛑 فرض کنید اعضای خانواده میخواهند به مهمانی بروند. #پدر زودتر از همه، لباس و کفش را میپوشد، آماده میشود، ماشین را روشن میکند و سرکوچه، #منتظر آمدن بچههایش میشود اما در خانه، یکی از بچهها دنبال کفشش میگردد، دیگری دنبال جورابش و...
☑️ در اینجا پدر آماده و منتظر آمدن بچههایی است که هنوز آماده نشدهاند. #امام_زمان (علیه السلام) هم منتظر ماست؛ نه اینکه ما منتظر او باشیم چون همیشه #انسان_کامل آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشدهاند.
👤 #حجت_الاسلام_قرائتی
📚 از کتاب #تمثیلات_مهدوی
📖 ص ۸۴
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
کانال خادم الظهور خادم الشهدا 🏴🍃
https://eitaa.com/wwwwwkhadam
🌸🏴🌸🇮🇷🌸🏴🌸
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💠#شهيد حجت الاسلام مهدي #شاه آبادي درباره #پدر بزرگوارشان مي فرمايد:
🕊«موضوعي كه #مرحوم والد به آن عنايت ويژه اي داشتند و آن را در #قرب به حق مؤثر مي دانستند، #بيداري_شب و #سحرخيزي🌙 بود. ايشان مي فرمودند:
🍃«اگر براي #نافله شب بيدار شديد و ديديد براي نافله خواندن آمادگي #روحي نداريد، #بيدار بمانيد. بنشينيد حتي چاي بخوريد. انسان بر اثر همين بيداري، آمادگي براي #عبادت را پيدا مي كند».
💠🍃💠🍃💠🍃
🍃همچنين #فرمود:
«#بيداري سحر هم براي #مزاج مادي مفيد است و هم براي مزاج #معنوي.»
💠🍃💠🍃💠🍃
🍃بارها در #منبرهايشان مي فرمود: «براي #دنيايتان هم كه شده، #سحرها بيدار شويد. چون بيداري سحر، #وسعت_رزق، #زيبايي_چهره و خوش_اخلاقي مي آورد».
-------------------------------------------------
☫#تاظهوررررررراهینمانده☫
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
[#کانالخادمالظهورخادمالشهدا]
@wwwwwkhadam
🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆
@azo9kk👈ارتباط باخادم کانال
-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠#نون و رزق ما بابت خجالت از کمی محبت به #پدر مادرمان است نه از بابت #خدمتشان
-------------------------------------------------
☫#تاظهوررررررراهینمانده☫
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
[#کانالخادمالظهورخادمالشهدا]
@wwwwwkhadam
🌸🍃🇮🇷🌷🇵🇸🍃🌸
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
دوستان عزیزت رابه کانال دعوت کنید.👆