#خاطره💚🌱
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم،
تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی
#آرمان_عزیز⚘️
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#خاطره
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.
📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
#سردار_دلها
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#توکل وایمان به خدا در کلام وعمل شهدا مشهود بود🌷🌹🌹🌷
#خاطره ای آموزنده از شهید ابراهیم هادی🦋
🍃🌻در جلسه ای که برخی از فرماندهان
حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی
مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات
را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی
که کرده ام حتما پیروز می شویم.
#ابراهیم لبخندی به او زد و گفت بگو
«اگر خدا بخواهد». شما تمام کارهایت را
دقیق انجام بده اما یقین داشته باش که
اگر خدا نخواهد به هیچ یک از اهداف
عملیاتی نمی رسید.
🔹همیشه در کلام ابراهیم عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد.
✨وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً (۲۳)
درباره هیچ چیز و هیچ کار، مگو که
من آن را فردا انجام مى دهم.
✨ إِلَّا أَن یَشَآءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیت
َ وَ قُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِن
ْ هَذَا رَشَدا (ً۲۴)
مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد.
و اگر فراموش کردى گفتن: ان شاءاللّه،
همین که یادت آمد پروردگارت را یاد
کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا
به راهى که نزدیک تر است، راهنمایى
کند. «سوره کهف»
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#خاطـره🎞
••همیشهنمازشاولوقتبود.درجبهه
چفیهراپهنمیڪردومشغولنمازمیشد..
••استعدادوضریبهوشےبالایبابڪباعث
متمایزشدنشنسبتبهسایرنیروهادر
دورهآموزشےشدهبودودرانتهایدوره
اموزشیبهعنوانسرگروهتیماولتخصص
خودشان انتخابشد.
••بابڪازنیروهایفعالبسیجبود.
دورانسربازیاشرادرمنطقهمرزی
شمالغربگذراند..
••بابڪ درسال96عازم سوریه شدوبعدازمدت 27روز درمنطقه البوکمال سوریه شربت شهادت رانوشید(درسالروز شهادت امام رضا علیه السلام)
شهید بابک_نوری_هریس🕊🌹
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻❤️
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#خاطره
🔸چند روایت از شهید عارفِ مازندران؛ در سالگرد شهادتش
🌼#گذشت|پیراهن که براش میخریدم؛ از مسجد جامع که برمیگشت، میدیدم لباسش عوض شده. میگفت: یکی از لباسم خوشش اومد، بهش هدیه دادم... ضبط صوتی که برایش خریده بودم رو هم داده بود به دوستاش، میگفت: اونا بیشتر نیاز دارن...
🌼#نمازشب|همیشه نماز شب میخوند؛ نماز شبهایی که با گریه همراه بود. اگر یک روز هم نماز شبش قضا میشد، سه روز روزه میگرفت... تا طلوع آفتاب هم نمیخوابید. میگفتم: علیجان! بخواب خستهای! میگفت: [بینالطلوعین] کراهت داره...
🌼#روضهیمادر|عاشقِ حضرت زهرا(س) بود. وقتی شهیدعلمدار توی روضههاش نام بیبی رو میبرد؛ سیدعلی با ضجه گریه میکرد. من ندیدم هیچ چیزی مانند روضههای مادر، سیدعلی دوامی رو اینگونه بیتاب کنه...
🌼#خمپارهشصت|میگفتم: مادر! دوست دارم شهید بشی؛ ولی نه مفت و راحت، باید حالا حالاها از دشمن بکشی!
سیدعلی هم با لبخند میگفت: مادر نزاییده کسی بتونه منو بکشه، مگر خمپاره۶۰؛ چون نامرده و صدا نداره... همیشه میگفت با خمپاره۶۰ شهید میشم. همینجورم شد. با ترکش خمپاره۶۰ توی شلمچه آسمونی شد
🌼#بهشت|یه روز در حال میوه خوردن، گفتم: کاش علی زنده بود و از این میوهها میخورد... تا اینکه خواب دیدم علی دستم رو گرفت؛ منو به باغی زیبا توی بهشت برد و گفت: مادرجان! اینجا هر چی بخوام فراهمه. ببین الان من سیب میخوام... یهو دیدم شاخههایی پر از سیبِسرخ براش خم شد و او از آن سیبهای آبدار خورد و شاخه برگشت؛ بعد انگور و ...
💢 #اخلاص_حاج_کمیل
💉 سرداری که آمپول مُسکن نمیزد.
.
#خاطره
▪️سید اسماعیل موسوی جانباز و امدادگر دوران دفاع مقدس:در عملیات كربلای یک در منطقه عملیاتی مهران مستقر بودیم. روزی سردار كمیل كهنسال و سردار شهید محمدرضا عسکری که از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا بودند، به بهداری آمدند.حاج کمیل مجروح شده بود.
.
▪️شهید عسگری بهم گفت : اگر كمیل از تو پرسید كه چه آمپولی می خواهی بزنی، نگو كه مُسكن است، اگر بگویی نمی گذارد كه بزنی.»من از پیش آنها رفتم تا وسایل تزریق را آماده كنم. بعد از آماده كردن آمپول برگشتم. سردار كمیل با دیدن آمپول پرسید:
«اول بگو این آمپول چیه كه می خواهی به من بزنی؟»
.
▪️گفتم: «آمپول است و برای شما هم چون درد دارید لازم است.»او فهمید كه محتوای آمپول مسكن است، به همین خاطر گفت: «نه، من می خواهم مثل بسیجی ها باشم، مُسكن نمی زنم، مگه شما به همهی مجروحان لشکرمون مُسكن زده اید؟»
بلند شد و با همون درد شدید رفت خط.
.
⚜ سلامتی حاج کمیل کهنسال (جانباز جنگ تحمیلی و دفاع از حرم) صلوات...🇮🇷🌷
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻❤️
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#خاطره
میخواسٺ برود سرڪار
از پلههاے آپارتمان، تندتند پایین مےآمد!
آنقدر عجلہ داشٺ ڪه پلہ ها را دوتا یڪے رد مےڪرد! جلوے در خانه ڪه رسید،
بهش سلام ڪردم گفتم: آرامتر
فوقش یڪ دقیقه دیرتر میرسـے سرِڪارٺ!
سریع نشست روی موتور، روشن کرد و گفت
علیآقا! همین یڪ دقیقه یڪ دقیقهها
شهادٺ آدم را یڪ روز به یڪ روز به عقب مے اندازد!
شهید_محسݩ_حججے 🌷🕊
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻❤️
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
#خاطره
من اجازه نمیدادم شهید خیزاب زمانے
ڪه محاسن خود را اصلاح میڪنند آن
را دور بریزند و نگه میداشتم تا در آب
روانے بریزم، چند بارے قبل از شهادتشان
فرصت نشده بود که برویم و محاسنشان
را دور بریزیم محمدمهدے این مسئله را
میدانست ، یک روز ڪه با گریه از من
اصرار ڪرد آن ها به پسرمان دادم ڪه
ببیند و به محض دیدنشان گریهاش شدت
گرفت و ساعت ها روے آنها خوابید تازه
آن لحظه من روضه حضرت رقیه(س) را
درک ڪردم ڪه لحظهاے ڪه ایشان طلب
پدر ڪرد سر پدر را برایش بردند.💔🥀
شهید_مسلم_خیزاب♥️
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻❤️
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯