-درسرگُم
ما از آنچه که چهرهمان نمایان میکرد،غمگینتر بودیم. گویی باری سنگین،کمرمان را خمیده کرده بود؛اما دی
زبان ها دراز و مغز ها پوچ شدند
چه کسی فکرش را میکرد روزی به چنین
مصیبتی گرفتار شویم در اینگونه زمانهای؟
ما بودیم و آنهایی که حرف سرشان نمیشد،
همان هایی که در جوابمان جز فحش و ناسزا،حرف دیگری نمیزدند،آن هایی که جز به کرسی نشاندن حرف هایشان به هر طریقی،کار دیگری نمیکردند
-ناگفته نماند که ما هم چندان خوب نیستیم:)
#مننوشت!
دارم به این فکر میکنم که اصلا گیریم از فردا تونستیم گشنگی و تشنگی رو کنترل کنیم؛حالا زبونو چیکارش کنیم:)🥲