بابام داره میره بیرون، برگشت گفت کاری نداری بابا؟ گفتم نه ممنون خدافظ فعلا. ولی دیدم هنوز نرفت همونجور وایساد، بعد چند ثانیه دوباره برگشت گفت خودم چی؟ خودمم با خودم کاری ندارم؟
قربونش برم قشنگ معلومه این حافظه من به کی رفته.
داداشم هر اتفاقی که میفته، هر حرفی که درباره گذشته، ولو یک ساعت پیش میزنم: تو اون موقع خیلی بچه بودی، میدونی وقتی تو نبودی من میرفتم مدرسه؟
خیلخب عزیزانم امشب خیلی پرچونگی کردم، و شماهم بزرگواری کردین همراهی کردین.
خیلی خوب بود خوش گذشت بازم بیاید.
شبتون بخیر.