🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_پانزدهم
#وحشت در دروازه #برزخ 🍃🌸
در همین موقع دو شخص زیبا آمدند، یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ من نشستند و بر من سلام کردند و گفتند:
ما نامه اعمالت را آورده ایم، بگیر و بخوان! ما دو فرشته ای هستیم که در همه جا همراه تو بودیم و اعمال تو را مینوشتیم.
وقتی نامه کارهای نیکم را گرفتم و خواندم خوشحال شدم اما با خواندن نامه گناهان اشکم جاری شد. ولی آن دو فرشته به من گفتند:
تو را مژده باد! نگران نباش! آینده ات خوب است.
سپس عزرائیل روحم را به طور کلی گرفت. صدای گریه اهل و عیالم بلند شد و عزرائیل به آنها نصیحت میکرد و دلداری میداد. آنگاه روح مرا همراه خودش برد و در پیشگاه خداوند قرار گرفتم و از روح من راجع به اعمال کوچک و بزرگ سؤال شد. از
نماز، روزه، حج، خواندن قرآن، زکات و صدقه، چگونه گذراندن عمر، اطاعت از پدر و مادر، آدم کشی، خوردن مال یتیم، شب زنده داری و امثال این امور پرسیدند.
سپس فرشته ای روحم را به سوی زمین بازگرداند.
مرا غسل دادند، در آن وقت روحم از غسل دهندگان تقاضای رحم و مدارا میکرد و فریاد میزد با این بدن ضعیف مدارا کنید به خدا همه اعضایم خرد است. ولی غسل دهنده ابدا گوش نمی داد. پس از غسل و کفن به سوی قبرستان حرکت دادند در حالی که روحم همراه جنازهام بود... تا اینکه مرا به داخل قبر گذاشتند. در قبر وحشت و ترس زیادی مرا فرا گرفت، گویی مرا از آسمان به زمین پرت کردند... پس از آن به طرف خانه برگشتند، با خود گفتم:
ای کاش من هم با اینها به خانه بر میگشتم. از طرف قبر ندایی آمد: افسوس که این آرزویی باطل است، دیگر برگشتن ممکن نیست.
از آن جواب دهنده پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: فرشته منبه (بیدارگر) هستم من از جانب خداوند مأمورم اعمال همه انسانها را پس از مرگ به آنها خبر دهم.
سپس مرا نشانید و گفت:
اعمالت را بنویس!
گفتم: کاغذ ندارم.
گوشه کفنم را گرفت و گفت: این کاغذت، بنویس!
گفتم: قلم ندارم.
گفت: انگشت سبابه ات قلم تو است.
گفتم: مرکب ندارم.
گفت: آب دهانت مرکب تو است.
آنگاه او هر چه میگفت، من مینوشتم، همه اعمال کوچک و بزرگ را گفت و من نوشتم...
سپس نامه عملم را مهر کرد و پیچید و به گردنم انداخت، آنقدر سنگین بود گویی که کوههای دنیا را به گردنم افکنده اند!
آنگاه فرشته منبه رفت، فرشته نکیر منکر آمد از من سؤالاتی نمود، من به لطف خدا همه سؤالهای نکیر و منکر را درست جواب دادم، آن وقت مرا به سعادت و نعمتها بشارت داد و مرا در قبر خوابانید و گفت: راحت بخواب!
آنگاه از بالای سرم دریچه ای از بهشت برویم باز کرد و نسیم بهشتی در قبرم میوزد. تا چشم کار میکرد قبرم وسعت پیدا کرد. سپس کلمه شهادتین را بر زبان جاری کرد و گفت: ای کسی که این سؤال را از من کردی سخت مواظب اعمال خویش باش! که حساب خیلی مشکل است! و سخنش قطع شد.
سلمان گفت: مرا از تابوت بیرون آرید و تکیه دهید، آن ها
چنین کردند. نگاهی به سوی آسمان کرد و گفت:
ای کسی که اختیار همه چیزها به دست توست، به تو ایمان دارم و از پیامبرت پیروی کردم و کتابت را نیز قبول دارم... آنگاه لحظات مرگ سلمان فرا رسید و این مرد پاک چشم از جهان فرو بست. [۱]
----------
[۱]:📚 ۱۰۴. ب: ج ۲۲، ص ۳۷۴ با کمی تلخیص.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫