🍃🍂🍃🍂🍃
🌹🍃🌹🍃🌹
#دلارام_من💘
#قسمت_63
✍🏻#فاطمه_شکیبا
دلم برایش میسوزد، اما باید ادب شود؛ بی اعتنا میگویم: تو هم همینطور.
بالاخره راهی میشویم برای خروج از مرز؛ خودش هم نگران است که دائم
سفارش هایش را تکرار میکند؛ از هم جدا میشویم و حامد راه اهواز را درپیش
میگیرد اما من دیگر فکر چیزی جز دلارام نیستم.
اینجا، جای همه دنیا خالیست، اینجا مرقد صدای عدالت و انسانیت است، اینجا
جاییست که من و ما معنی ندارد، زمان و مکان معنی ندارد، دنیا و آخرت معنی
ندارد، اینجا فقط اوست؛ او... شاه نجف... شاه نجف که نه، شاه شاهان عالم.
شاه شاهان روبروی من نشسته و میشنود پیش از آنکه بگویم، می دهد قبل از اینکه
بخواهم؛ این بابای مهربان، به رسم همیشهاش یتیم نوازی میکند و مرهم میشود بر
زخمهایم.
و اوست که راهیامان میکند به سرای حسین)ع(؛ راهی شدن همان و مجنون شدن
همان؛ مردم دنیا دنبال چه میگردند؟ عدالت؟ صلح؟ انسانیت؟ همه اینجاست.
جایی که عشق علی"ع"و فرزندش باشد، مدینه فاضله است. اینجا سرزمینی است
که عشق بر آن حکومت میکند و قانونی جز عشق ندارد؛ برای همین است که پیرزنی
التماس میکند هرچه دارد را به زائران ببخشد، برای همین است که خانم و آقای
دکتری از کانادا آمدهاند اینجا و خاک پای زائران را طبابت کرده اند؛ همان دکتری که
برای گرفتن نوبتش باید شش ماه انتظار بکشی، در سرزمین عشق دنبالت میدود تا
از غبار پاهایت مرهم بگیرد! اینجا هرکس با هر شغل و پست و مقامی آمده و نوکری
میکند؛ زباله جمع میکند، چای تعارف میکند، پای زائران را میشوید؛ و چه شغلی
بالاتر از نوکری در این آستان؟ چه حرف های شریف تر از گدایی در بارگاه کرم؟
↩️#ادامه_دارد
#کپی_ممنوع🚫
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🍂🍃🍂🍃