eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
402 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part72 عاشقی زودگذر نزدیک های ۱۲ ظهر بود که بیدار شدم... اومدم بلند بشم که سرم
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر قرار بود فردا کلاس ها شروع بشه اونم غیر حضوری یادش بخیر چه با انرژی و خوشحالی انتخاب رشته کرده بودم.... هوففف با یادآوری خاطرات گذشته بازم بغض کردم و گریه ام گرفت... این چند ماه کارم شده بود گوشه اتاق بشینم و آهنگ بزارم و گریه کنم.... صبح تا شب تو اتاقمم و کلا یه آدم افسرده شده بودم خودمم خسته شدم همش گریه... حالا این همه گریه کنم واسه چی؟؟ مگه دردی هم دَوا میکنه؟؟؟ باید از اول شروع کنم با یه سری تغییرات.... اول بلند شدم رفتم Wc صورتم رو شستم و موهام رو شونه کردم و رفتم تو اتاق شروع کردم تمیز کردم اتاقم...خیلی وقت بود اصلا اتاقم رو تمیز نکرده بودم دست به کار شدم...داشتمم کمد لباس هام رو مرتب میکردم که چادر هام و وسایل حجابم رو دیدم... حالم یه جوری شد و یه قطره اشک افتاد رو وسایل حجاب هام... اعصابم خورد شد همش گریه ،گریه... چادر هام که مجموع ۴ تا بودن و همه گیره و ساق و پوشیه و....همه شون رو با ذوق و شوق خریده بودم رو مچاله کردم و از اتاق رفتم بیرون پَرت کردم وسط حال و با گریه گفتم=مامان، جان هرکی دوست داری اینارو از جلو چشمم دور کن یا بنداز بره.... مامان اومد سمتم و بغلم کرد=نکن با خودت اگه منو دوست داری نکن با خودت، یادت میاد اینا رو با مبینا چه قدر با ذوق خریده بودی؟ +نیارررر اسم مبینا رو نیارررر مامانننن مامان=باشه نکن این طوری زَجه میزنی و قلبم میسوزه... مامان منو به سمت مبل هدایت کرد و گفت=بیا بشین اینجا اصلا نمیخواد کاری کنی خیلی دوست داشتم برم بیرون حال و هوام بعد از ۳ ماه عوض بشه ولیی حیف که کرونا بود و خانواده ماهم مراعات میکردن... ولی شاید به مامان بگم اجازه بده.. مامان با شربت آلبالو اومد پیشم و گفت=بزار بابات بیاد باهم بریم بیرون وسایل مدرسه رو بگیریم فردا مدارس شروع میشه +مگه مدارس حضوریه؟؟ مامان=نه آنلاین ولیی وسایل نیاز دارید دیگه؟؟ حالا بیا این شربت رو بخور حالت بهتر بشه +باشه شما برید ، مامان میشه من الان خودم تنها برم بیرون میخوام تنها باشم ۳ ماه تو خونه ام خودمم از وضع خودم خسته شدم مامان چند دقیقه ای نگاه کرد که اخر گفت=باشه برو بلند شدم رفتم تو اتاق و لباس پوشیدم یه شلوار مشکی پوشیدم با یه پیرهن طرح لی که تا زانو بود و و شال مشکی... رفتم جلو آینه یه نگاه به صورتم انداختم که خیلی وحشتناک بود... کلا لاغر شده بودم و زیر چشمام سیاه بود... ماسک زدم و هدفون و گوشیم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون که مامان منو دید و گفت=مراقب خودت باش... خواستم در رو ببندم که کیان رو دیدم که با اخم نگاهم میکرد و اخر گفت=پس چادرت؟!! تو که بدون چادر بیرون نمیرفتی؟؟! تو که دوست نداشتی کسی موهات رو ببین !؟؟ موهات رو بکن تو مانتوت معلومه همین طوری نگاهش کردم و گفتم=الان دیگه نمیخوام فرق کرده همه چی، فعلا کتونی اسپرتم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون..... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷