eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part79 عاشقی زودگذر رسیدم دم در خونه و زنگ در رو زدم رفتم بالا که کیان داشت
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر خیلی دوست داشتم سال یازدهم رو جهشی بخونم و زود تر کنکور بدم، با مامان ایناهم صحبت کردم اونا هم موافق بودن فقط باید با آتنا صحبت کنم و راضیش کنم باهم بخونیم...گوشیم رو برداشتم و به آتنا زنگ زدم که بر نداشت یه بار دیگه زنگ زدم که بر نداشت... گوشی رو گذاشتم رو میز کامپیوتر و رفتم تو حال که بابا و مامان و کیان و کارن دور هم نشستن و حرف میزنن +به خانواده مشتاق دور هم جمع شدید کارن=خب تو هم بیا +اخه منتظر شما بودم اجازه بدید کارن=نمک دون همین طوری داشتم با کارن کَل کَل میکردیم که صدا زنگ گوشیم از اتاق اومد بدو بدو کردم که کارن گفت= پرواز کن اونطوری زودتر میرسی بی اهمیت به کارن رفتم تو اتاق و که اسم آتنا نمایان بود رو صفحه گوشی آیکون رو بالا کشیدم و گفتم=کجا بودییییی هاننن چرا جواب نمیدادی آتنا=چتههه آروم تر حرف بزن کَر شدم +خب حالا بگو کجا بودی آتنا=من تو حال بودم گوشیم تو اتاق بود نشنیدم، کیانا خونه ای +اره واسه چی؟ آتنا=من خونه تنهام اگه میخوایی بیا خونمون +تا چند مین دیگه اونجام آتنا=میبینمت با آتنا خدافظی کردم و شروع کردم به لباس پوشیدن... یه شلوار مشکی چرم پوشیدم با یه پیرهن مشکی... موهای بورم که خیلی بلند بود رو شونه زدم و دو طرفم ریختم و آرایش مات هم کردم و کلا مشکی ام سرم کردم و پالتو دودی هم پوشیدم و رفتم بیرون که مامان با دیدنم گفت=کجا به سلامتی؟ +اِممم آتنا زنگ زد میخوام برم پیشش کیان=اون موهات رو بکنننن تووووو گناه داره خودت که میدونی +نمیخوامممم این جورییی راحتم کیان=تووو غ... بابا=بسه دیگهههه کیانا توهم دیگه داری زیاده روی میکنی +من رفتم.. بابا=کیانا دارم با تو حرف میزنم در رو بستم و بوت هام رو پوشیدم و سوار آسانسور شدم.... کرایه ماشین رو حساب کردم و زنگ آتنا اینا رو زدم و رفتم بالا... آتنا با دیدنم دستی زد و گفت=بابا کیانا چه تیپی زدی دختر من بهت حسودیم شد..... تا اینجا خوب اومدی😂 +مرسی ، خب حسودی نکن😂ساکت بابا با آژانس اومدم آتنا=بیا بشین تعریف کن همین طور که داشتم پالتوم و کلاه ام رو ، روی دسته مبل مینداختم گفتم=از چی تعریف کنم؟ آتنا=هیچی، کیانا راستی نکنه میخوای امسال رو باز جهشی بخونی؟ +اره میخوام بخونم سریع کنکور بدم تکلیفم روشن بشه هرچی آوردم هم قبول میکنم😂 آتنا=بابا ایول به تووووو ، دختر تو خیلی معرکه اییی ، اصلا کیو دیدی دوبار جهشی بخونه +این طوری بهتره ذهنم رو درگیر میکنم دیگه کمتر به گذشته فک میکنم آتنا=کدوم گذشته؟؟؟ الان زندگی اصلییی تو همینه خواهر من +چیی بگمممم ، خیلی بدجور ذهنم درگیره انگار تو دو راهیی گیر کردم، شبا یه خواب آروم ندارم همش خواب بد میبینم که از ترس پا میشم و چراغ اتاق روشن میکنم آتنا=ولشش بابا، چای ، قهوه کدوم؟ +قهوه آتنا رفت قهوه درست کنه که گوشیم زنگ خورد و اسم هستی نمایان شد تماس تصویری گرفته بود... اتصال رو برقرار کردم و جواب دادم=سلاممم چه طوری چه خبر؟؟ هستی=سلام خانم خانما خوشگل کردی +خوشگل بودم شما ندیدی هستی=بله 😂 +یادی از ما کردی هستی=شنیدم باز میخوای جهشی بخونی😂 +اره هستی=خوبه +تو چه کار میکنی رفتی حوزه😂 هستی=نخند خیلی دلت هم بخواد +دلمم چی بخواد؟؟ هستی=بسه بابا توالان خنگ شدی تا از خنگی در بیایی طول میکشه +اگه زنگ زدی باز حرف های قبلی هارو بزنی قطع کنم هستی=چرا مثل این پراید مدل ۸۴ زود جوش میاری؟ +😂😂خدا نکشت هستی و ببینم چی میخوای بگی؟ هستی=اهان میخوام فقط یه چی به خودت بگم +به من؟؟ چی میخوای بگی هستی=قراره بعد امتحان های خرداد من بیاییم تهران پیش شما +به سلامتی ، ولی من نیستم هستی=کجایی +خنگ جان من میخوام بعد امتحان های خرداد سال یازدهم رو بخونم هستی=اوفف راست میگی ها، باید به مامانم بگم بندازه برا عید سال دیگه +اره این طوری بهتره، هم من دوازدهمم هم عید درسا تعطیله، حالا برا چی میخوایید بیاید تهران؟ هستی=اِممم برا یه چیزی دیگه +برا چی؟؟ هستی=فعلا نمیگم کاری باری چیزی نداری +نچ هستی=خدافظ +فعلا 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷