eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
گه کم کم همه رفتن خوابیدن منم رفتم تو اتاق و لباس هام رو عوض کردم و این دفعه پرش نزدم رو تخت😂 👑 💛👑
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر صبح ساعت 10/30 بود که هستی اومد بالا سرم و حرف زد=پاشو عروس خانم، کار داریم ها فقط منتظر تو هستیم ها کس و قوسی به بدنم دادم و گفتم=سلام خوبی ، هستی خیلی خوابم میاد جان عمه ات برو بزار بخوابم دیشب اصلا نخوابیدم هستی=خب حتما از ذوق نخوابیدی +ذوق چی اخه چه قدر رو مخی... هستی=یعنی خدایی ذوق نداری +نه ذوق چی خدایی هستی=ذوق داداش حمیدم ، ولی منو حمید از ذوق نخوابیدیم +اقا داداشتون از ذوق چی نخوابیدن ها؟ هستی=نه بابا توهم بلدی غیرتی بشی +بگو ببینم بحث رو عوض نکن یالا هستی=وای کیانا باورت نمیشه حمید از ذوق دوبار فقط نماز خوند وقتی هم که رفتیم تو اتاق وایساد نماز شکر خوندن باورت میشه گریه اش گرفته بود +واسه چی گریه کرد؟ هستی اومد حرف بزنه که یکی در اتاقم رو زد هستی=بله صدای حمید از پشت در اومد و گفت=اجازه هست ایا... روسری که بالا سرم بود رو بر داشتم و سرم کردم و گفتم=بفرمایید حمید وارد اتای شد و با خوش رویی گفت=سلام علیکم خانم خانما چه عجب شما بیدار شدی +شرمنده دیشب خیلی خسته بودم حمید=دشمن مولا شرمنده باشه خانممم، راستی من خواستم در بزنم یکی اسم گریه رو آورد میشه بپرسم چی شده؟ هستی به جا من جواب داد=بهش گفتم که حمید از ذوق اصلا نخوابید حتی وقتی همه خوابیدن وایساد گریه کردن حمید جوری نگاهش کرد و با نگاهش بهش فهموند که یعنی خدا دهن لَق تر از تو نیافریده... +میشه بپرسم چرا گریه کردی؟ حمید=خب هرکی وقتی به چیزی که از خوددت بیشتر دوسش داری میرسی دورکعت نماز شکر واسش هم بخونی بازم کمه هرچی از خدا بابت داشتن و بودنش تشکر کنی بازم کمه +شما لطف داری، اهان اون ذوق که کردی واسه چی بود؟؟ حمید شروع کرد خندیدن که متوجه شدم مثل کیان چاله گونه داره با هیجان گفتم=اِ توهم داری از اینا خوش به حالت منم میخوام حمید با تعجب گفت=چی؟ کی چی داره ؟ چی میخوای ؟ +توهم چاله گونه داری ایول حمید=خب اره مگه چیه😂 +من عاشق چاله گونه ام ،کیان وقتی میخنده دستم رو میزارم رو چاله گونه هاش و فشار میدم حمید=اخییی ، بیین خدا چه قدر دوست داره یه شوهری بهت داد که همه ویژگی های که دوست داری رو داره +فکر نکنم چاله گونه جز ویژگی باشه بعدشم هنوز من با ویژگی شما آشنا نشدم، بدو بگو واسه چی ذوق کردی بدووو بگو بدو هستی که تا الان ساکت بود و داشت ما رو نگاه میکرد گفت=حمید من اینو میشناسم بهش بگو مگرنه غیرتی بشه بد میشه ها حمید=فضول رو بردن کجا؟ +من فضولم بی ادب حمید=من غلط کنم این طوری با شما حرف بزنم هستی=کیانا از اولم آیکیو ضعیفی داشتی ها، خب از ذوق تو نخوابیده خنگ جان چپ نگاه هستی کردم که حمید گفت=هستی دقعه اخرت بود به زن من میگی خنگ ها مگه نه بهت میگم خنگ بعد زد زیر خنده بلند شدم و رفتم سمت در اتاق و گفتم=ما رو نگاه وقت مهمم رو صرف چه کسایی کردم ، از این به بعد خدا به دادم برسه گیر دوتا خواهر برادر که دوتاشون یکی از هم بد تر هستن افتادم.... حمید=شرمنده نکنید رفتم بیرون و با مامان زهرا سلام و مامانم سلام علیک کردم و نشستم صبحانه خوردن و که همون موقعه حمید اومد +میخوام صبحانه بخورم چرا اینجا اومدی حمید=خب منم میخوام بخورم +مگه نخوردی حمید=نچ منتظر جناب عالی بودم +راستی بابا اینا حمید=بابا اینا رفتن سراغ وسایل شب ، شماهم زود بخور بریم یه عالمه کار داریم... بعد صبحانه منو هستی رفتیم حاضر بشیم... یه شلوار مشکی راسته پوشیدم با یه مانتو آبی نفتی که جلوش باز بود و بایه شال مشکی... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷