eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part28 عاشقی زودگذر ابوالفضل برگشت سمتم سرش رو انداخت پایین و اخم کرد و گفت=بف
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر رفتم داخل کلاس تا مبینا منو دید دست تکون داد منم رفتم نشستم پیشش از خاطرات شیراز ازم پرسیدم منم براش تعریف کردم... معلم دینی اومد شروع کرد به درس دادن تدریس درس که تموم شد زنگ تفریح خورد ، مبینا سریع برگشت سمتم و گفت:کیانا نظرت چیه درست بعدی رو منو تو برداریم برا کنفرانس؟؟ +اره فکر خوبی هست بیا بریم پیش خانم با مبینا رفتیم به معلم دینی گفتیم و خانم مشتاقانه قبول کرد... زنگ اخر هنر داشتیم معلم نیومد سر کلاس حوصله ام خیلی سر رفته بود دفتر نقاشی رو اوردم و شروع کردم به نقاشی کشیدن ، نقاشیم خیلی خوب بود و همه تعریف میکردن ..... بی هدف داشتم یه چیز تو دفتر طراحی میکردم که با صدای مبینا به خودم اومدم مبینا=وایییی خدا چه کردی دختر عجب خوشگله😍 +منظورت چیه؟؟ با منی؟! مبینا=اره دیگه یه نگاه به دفترت بنداز ببین عجب شاهکاری کردی از موقعه ای که شروع کردی به طراحی کردن دارم نگات میکنم خیلی خوشمل شده ، فک کنم خیلی علاقه داری به نقاشی مخصوصا طراحی.... اصلا انگار این نقاشی حرف میزنه با آدم....جوری که این داره با من حرف میزنه فک کنم دلت پیش یکی گیره؟؟ +واییی خدا مبینا استپ ماشالله داری دنده گاز میری😂خوشمله چیه مثل این دختر دوساله ها 😂نه بابا دلم پیش گیر باشه حرفی میزنی واسه خودت ایششش😂 یه لحظه رفتم تو خودم(اره دلم گیره پیش یکی از خانواده شما اونم کیی داداش تو حیففف اگه میتونستم بهت میگفتم شاید بتونی کمکم کنیی، اصلا اونشب شام غریبان شب متفاوتی بود و من اونشب رو خیلیی دوست داشتم.....) مبینا=الووووو کجایی تو چی داری با خودت زمرمه میکنی؟!! +هاااا با منی؟ هیچی بابا😂 مبینا= نه با همسایه بغلی ام 😂😂یه نگاه به دفترت بنداز ببین چه کارش کردم😂😂 یه نگاه به دفترم انداختم خودمم از قلب بزرگی که کشیده بودم شاخم بیرون اومد خیلی خوشگل شده بود واقعا مبینا راست میگفت با آدم حرف میزد.... مبینا=فک کنم تو امروز یه مشکلی داری ها با تو ام خوبه شاهکارم😂 یه کوچولو که دقت کردم دیدم یه طرف قلبه یه عالمه شکلک های مسخره و خنده دار کشیده بود ولییی خیلی باحال بود هر دوتامون ریسه رفتیم از خنده.... زنگ که خورد وسایل رو جمع کردیم و از کلاس اومدیم بیرون وقتی وارد حیاط شدیم باد ملایمی به صورتم خورد که حس آرامش به آدم تزریق میکرد یه هویی روبه مبینا گفتم=مبین راستی قضیه خونتون چی شد؟؟ مبینا=اولن اسمم رو کامل بگو مبینا دومم یه خونه دیدیم که کوچه بغلی خونه شماست که مامانم خوشش اومد باباهم راضی بود حالا امروز میخوان برن قرار داد ببندن ، بابام هم این خونه ای که توش هستیم رو قراره نگه داره برا آینده ها بعد زد زیر خنده😂 +اِ به سلامتی پس همسایه شدیم.... حالا چرا میخندی مبینا با حالت خنده گفت=ه..یچییی...با.‌..با...بی...ا بر...یم 😂😂😂😂 +رو آب بخندی دختر که تو انقدر خوش خنده ای😂 راستی مبینا میخوای تو بیا خونه ما که کارا کنفرانس رو انجام بدیم غروب هم مامانت اینا بیان دنبالت نظرت؟؟ مبینا=فدات کیانا ولی خب داداشم از دانشگاه میخواد بیا دنبالم بریم خونه خاله ام اینا... حالا یه مشکلی هست واست توضیح میدم یه هویی با اسم داداشم قلبم هم دیوونه شد انگار رو آسمون بودم حالم دست خودم نبود خیلی شوق داشتم برا اینکه میخواستم باز ببینمش😇 تو همین فکرا بودم که مبینا گفت=خب دیگه اجی من برم داداشم منتظرمه با چشم دنبالش گشتم که دیدمش ماتم برد یه شلوار مشکی پوشیده بود و با یه پیراهن نخودی کیفشم انداخته بود رو شونه اش به خودم‌ اومدم به مبینا گفتن=ب..باشهه.. بروو ب...به سلامت وقتی خدافظی کردیم باهم منتظر سرویس شدم تا بیاد دنبالم.... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝