#درآغوش_هرکس #پرونده_قتل_واقعی
--از پنجره بیرون را نگاه میکرد. مردی جوان، آشفته حال، کارتن نسبتاً بزرگ بسته بندی شدهاي را در گوشه ای گذاشت، دوروبر را نگاه کرد و رفت.
کم کم سروکله بچهها و جیغ و فریادشان پیدا شد. هنوز تعدادشان به پنج نفر نرسیده بود که کارتن طناب پیچی شده، توجهشان را جلب کرد. درش را باز کردند و یکباره از کارتن فاصله گرفته بودند و به سرعت دور شدند. مرد فهمید که باید کاسهاي زیر نیم کاسه باشد. تا به کارتن رسید، تلفن را برداشت و به 110 زنگ زد. او پيکر یک زن را داخل کارتن یافته بود. باورش نمیشد که در آن روز قاتل را چشمهایش دیده است.
از بخت بد، عینکش را هم نزده بود تا بهخوبی مرد رابه خاطر بیاورد. او را میانسال «نسبتا جوان» دیده بود با شلوار لي و بلوز تیره. همه ی اطلاعاتی که در اختیار ماموران پلیس قرار داد چنین چیزی بود. داخل کارتن زن چهل و چند ساله، کوچک جثه با شلوار لي و نیمه برهنه قرار داشت که دهانش رابا دستمالی پر کرده بودند. این زن به دکتری قانونی منتقل و علت مرگ خفگی تعیین شد. البته بررسی پيکر نشان داده که در آخرین ساعات زندگی خود با مردی رابطه داشته است.
پرونده با سردرگمی کامل پیش میرفت تا این که یک تلفن همراه همه ی پرسشها را پاسخ داد. مرد جوانی تلفنی را در یکی از خیابانهاي کرج پیدا می کند و آن رابه کلانتری تحویل میدهد. وی مدعی است که مردی با تلفن تماس گرفته و صاحب آنرا همسرش معرفی کرده است.
ماموران منتظر میمانند که مرد مرموز مجدد تماس بگیرد، مرد تماس می گیرد و به آگاهی احضار میشود. مرد داستان را چنین تعریف می کند چند روزی میشود که از همسرم (ترانه)خبری ندارم. سه روز پیش مردی با گوشی همسرم با من تماس گرفت،آن مرد مدعی شد که همسرم مهمان آنها بوده و در مهمانی مسموم شده است ولیکن دیگر از آن مرد خبری نشد!!
دختر ۲۰ ساله مقتول: پدرم ترسید که با پلیس تماس بگیرد. پدرم مانند من می دانست که مادرم روابط عجیب غریبی دارد، هیچ چیزی برای مادرم کافی نبود و دوست داشت روابط مختلف را آزمایش کند. ما عادت داشتیم که برخی شبها منزل نباشد و گاهی هم بدون اطلاع خانه نیاید. مادرم عادت نداشت به هیچ سوالی پاسخ دهد و به همین دلیل روز قبل از این که ناپدید شد متوجه حالت روحی عجیبش شدم اما چیزی نپرسیدم چون خوب میدانستم پاسخی به من نخواهد داد.
این تلفن داستان عجیبتری هم داشت. همسر ترانه وقتی آنرا تحویل گرفت، گفت:این گوشی را دو سال پیش همسرم گم کرده بود. نمیدانم چطوری آنرا دوباره پیدا کرده است.!!!!
حال باید بررسی میشد که این تلفن چگونه سر از کرج در آورده است.
با بررسی تلفن همراه، اطلاعاتی از یک زن به اسم شهرزاد، 34 ساله و مجرد به دست آمد. که وی گفت:
من گوشی را از علیرضا هدیه گرفتم!!!
🗝علیرضا همان کلید حل این معماست؛
مردی که شهرزاد او را چرب زبان تعریف میکند. متاهل است و 45 ساله که ماه دیگر همسرش برایش فرزندی رابه دنیا میآورد.
شهرزاد گفت: علیرضا با زنها رابطه برقرار می کرد و ازآنها پول می گرفت. من همسر صیغهاي او بودم و باهم رابطه داشتیم. میدانستم که متاهل است و میدانستم که با زن دیگری به اسم ترانه هم رابطه دارد و مدت ها قبل این گوشی را به عنوان هدیه به من داد و من هیچ اطلاعی از محل زندگی او ندارم و قرار هایمان را تلفنی هماهنگ میکردیم!
"بعد از ماهها انتظار علیرضا به دام افتاد"
🔴چطور با زن متاهل وارد رابطه شدي؟
اوایل رابطهاي نداشتیم. بیشتر باهم بیرون میرفتیم.از من 300 هزار تومان دستی قرض گرفته بودو پولم را پس نمیداد.
بجای بدهی گوشی تلفن همراهش رابه من داد و کمی از طلاهای او هم پیش من بود. تلفن رابه شهرزاد هدیه دادم و طلاها را هم فروختم که حدود پنج میلیون تومان شد. البته بهتازگی طلاها را آب کردم.
🔴چطور او را کشتی؟
نکشتمش. روز حادثه به خانه من آمد. قرار بود صبح بیاید اما حوالی ساعت چهار بعد از ظهر پیدایش شد. همسرم منزل نبود. با خودش شراب آورده بود، باهم شراب خوردیم. آنقدر زیاد خورد که تعادلش را از دست داده بود. میگفت من را رسوا میکند و آبرویم را میبرد.
از اتاق خارج شدم که چیزی برایش بیاورم تا حالش را بهتر کند، صدای خر خر او راکه شنیدم فکر کردم مسخرهبازی در میآورد. به اتاق که برگشتم دیدم خودرا با روسری به تخت بسته است و درصدد خفه کردن خودش است. از دهانش خون میآمد و کبود شده بود. برای این که خون ریزی او خانه را کثیف نکند دستمالی رابه دهانش گذاشتم و با دستهایم گردنش را فشار دادم تا مرد.
👈میدانستم همه ی چیز را برای زنم تعریف می کند. وقتی داشت خودکشی میکرد این فکر به سرم زد که از دستش خلاص شوم.
در پایان سعید نورالهی، قاضی شعبه 33 کیفری، علیرضا رابه قصاص نفس و حد زنای محصنه محکوم کرد. این حکم از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته است.
http://eitaa.com/joinchat/1989476365C67c6c5181d