🔴 #عشق_الناز #پرونده_قتل_واقعی
۲۸آبانماه سال 86 خانواده دختر 23 سالهاي با نام «الناز» وقتي با غيبت طولاني وي مواجه شدند و جستوجوهايشان به جايي نرسيد پليس را در جريان قرار دادند. با وارد عمل شدن پليس، تحقيقات از خانواده «الناز» نشان داد وي با پسري 31 ساله كه خواستگارش بود، ارتباط داشته است و آخرينبار نزد وي رفته است.
«آرش» در بازجوييهاي قضايي و پليسي گفت كه از 2 سال پيش وقتي سوار بر خودروي بنز خود پشت چراغ قرمزي بود با «الناز» آشنا شده است و اين دوستي تا مرحله ازدواج پيش رفته تا جايي كه براي مراسم عقد آنان به آزمايشات ژنتيكي نيز دست زدهاند.
اين پسر جوان كه تحقيقات نشان ميداد خانهاي مجردي در آپارتماني حوالي الهيه تهران دارد با اصرار بر عدم اطلاع از حادثه احتمالياي كه برای «الناز» پیش آمده بود با ادعايي عجيب شاخه تازهاي از تحقيقات پيش روي تيم پليس و قضايي قرار داد.
«آرش» سرنخهايي از رقيب عشقي خود كه پسري ساكن سعادتآباد بود پيش روي كارآگاهان گذاشت و گفت: «آخرينبار وقتي «الناز» را ديدم اوبا زبان بيزباني گفت كه ناهار مهمان يك آشناست و من ميدانستم ميخواهد به ديدن آن پسر برود.و اورا در میدان کاج پیاده کردم.
با اين ادعا و درحالي كه شخصيت اجتماعي آرش با توجه به تحصيلات دانشگاهي داخلي در مهندسي مكانيك و خارجي در زمينه خلباني و بازرگاني در كانادا فرضيه مبني بر دخالت وي در ناپديد شدن مرموز «الناز» را ضعيف ميكرد.
با دستورات قضايي، وقتي پيامكهاي «الناز» نشان داد كه او مطابق با ادعاهاي آرش روز ناپديد شدنش با پسر ديگري قرار ملاقات براي ناهار گذاشته است و تماسهاي تلفني نيز نشان داد ساعت 15 و 30 دقيقه ظهر حادثه زماني كه آرش ساعتها ميشد از «الناز» جدا شده بود اين دختر با موبايل وي تماس تلفني داشته است مسير تحقيقات به سمت رقيب عشقي «آرش» منحرف شد.
در مظنونگيريهاي ديگري كه صورت گرفت تيم تحقيق پي برد كه رقيب عشقي با وجود اينكه خانهاش در حوالي ميدان كاج بود در زمان حادثه حوالي اسلامشهر بوده است و نميتوانسته اين دعوت را پذيرفته باشد.
در شاخه علمي ديگري از تجسسها مشخص شد كه تماس تلفني الناز با آرش بعدازظهر حادثه برخلاف ادعاي «آرش» كه الناز از او جدا شده بود در نقطه مشتركي و در بزرگراه يادگار امام از گوشي به گوشي ديگر صورت گرفته و احتمالاً هر دو داخل خودروي آرش بودند كه اين تماس عجيب برقرار شده است. بدينترتيب بااین فرضیه که «الناز» به قتل رسيده است پرونده وارد مرحله تازهاي شد،وآرش تنها مظنون بود.
در بازرسي از خانه آرش( مظنون)، برگههاي بازجويياي به خط خود آرش، به دست آورد كه وي با طراحي سوالهاي جنايي به پاسخهاي گمراهكننده در خصوص قتل و پنهان كردن جسد الناز، دست زده بود و سعي داشته با اين بازجوييهاي آزمايشي در صورت مواجه شدن با اتهام قتل، خود را آماده گمراه كردن مسير تحقيقات كند.
آرش که بادیدن مدارک بالاخره لب به اعتراف گشود این چنین گفت:
👈از وقتي به صورت خياباني با الناز آشنا شدم دلباختگي زيادي داشتم به گونهاي كه قرار شد من و الناز، با هم ازدواج كنيم. حتي تدارك تشريفات خاص عروسي را نيز ديديم اما الناز، بيپروا از وجود رقيب عشقي حرف ميزد و من با وجود ظاهر خونسردم حس انتقام را در وجودم تقويت ميكردم تا اينكه تصميم گرفتم الناز را به قتل برسانم.
چند روز پيش از جنايت، گوني بزرگي خريدم و در خانه ويلايي پدرم درپل رومي پنهان كردم سپس با الناز قرار گذاشتم وقتي نزدم آمد به شوخي خواستم با پسر آشنا تماس گرفته و قرار ناهار بگذارد، ميدانستم تماسهاي تلفني رديابي، خواهد شد. بعد در حالي كه ميديدم خودروي آژانسي كه الناز را به سر قرار آورده پشت سر ما است و هم مسير هستيم اين دختر را به بهانهاي براي چند دقيقه در ميدان كاج پياده كردم، آنجا نزديكي خانه آن پسر بود و ميخواستم همه مسيرها به سمت رقيب عشقيام كشيده شود غافل از اينكه در آن روز رقيب عشقيام در اسلامشهر است.
بعد از چند دقيقه باز سراغ الناز رفتم. با هم بوديم تا اينكه داخل خودرو از گوشياش به موبايلم زنگ زدم، همه كارها را در قالب شوخي ميكردم تا اينكه به خانه ويلايي پدرم رفتيم. در آنجا دست و پاي او را به شوخي بستم و دستش را گرفتم و آرام به آشپزخانه بردم. از صبح سينك ظرفشويي را پر از آب كرده بودم. وقتي به آنجا رسيديم سر الناز را داخل آب سينك كردم، نميتوانست كاري كند تا اينكه از پاي درآمد.
جسدش را داخل گونياي كه خريده بودم گذاشته، پشت خودرويم قرار دادم و جسد را داخل يكي از رودخانههاي غرب تهران انداختم.
اين متهم در ادامه گفت: از آن زمان هميشه خودم را آماده ميكردم تا در صورت مواجه شدن با تحقيقات پليس اعتراف نكنم.
http://eitaa.com/joinchat/1989476365C67c6c5181d