لطفاً نماز لیلة الدفن بخوانید برای لیلا بنت علی مادر سردار شهید حاج مهدی توسنگ
روحشون شاد یادشون ماندگار به برکت صلوات بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله
👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#گلزار_شهدای_بین_المللی_کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
@ya_zahhra_313
نگاه محبت
صدیقه طاهره
بر محبانش مستدام هست
کافیه حس کنیم
👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#گلزار_شهدای_بین_المللی_کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
@ya_zahhra_313
بِسمِ رَبِّ الشُهدا وَ الصّدیقین
شب نود و پنجم : گرامیداشت یاد شهید سهراب عسکری رابری
روضه های حضرت زهرا و یاد شهدا
ما رو هدایت میکنه به یه نقطه واحد
که پای ولایت آقا بمانیم.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#گلزار_شهدای_بین_المللی_کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
@ya_zahhra_313
قرار عاشقی با شهیدان
بِسمِ رَبِّ الشُهدا وَ الصّدیقین شب نود و پنجم : گرامیداشت یاد شهید سهراب عسکری رابری روضه های حض
شهید سهراب عسکری در سال ۱۳۴۰ در کرمان متولد شد و در آبان ماه سال ۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار شهید سهراب عسکری رابری گلزار مطهر شهدای کرمان و در کنار سردار شهید عبدالمهدی مغفوری واقع است.
👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#گلزار_شهدای_بین_المللی_کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
@ya_zahhra_313
kesa-kafi_0.mp3
1.81M
چله حدیث کساء شب هفتم به نیت حاجت روایی همه ی حاجتمندان و به نیت پیدا شدن مزار پدر سردار شهید علی شفیعی
👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#گلزار_شهدای_بین_المللی_کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت 🌷🕊🌷🕊🕊
@ya_zahhra_313
سکینه پاک ذات مادر شهید علی شفیعی
★از طفولیتش بگو مادر!
؛بچه های امثال ما طفولیت ندارند یک پیراهن داشت، شبها می شستمش،خشکش می کردم و فردایش می پوشاندمش و می رفت مدرسه دورِ علی چادر می پیچیدم می گفتم: غصه نخوری ها
★علی کی بدینا آمد؟
؛یادم نمی آید
★بهار بود، تابستان ...؟
.
؛ تابستان بود.
★توی خانه ؟
؛بیمارستان شیر و خورشید
؛خواهرش را گذاشتم پیش همسایه و با پدرش
رفتم.قد بلند بود و چشمان قشنگی داشت. فردایش هم آمدم خانه.پدرش خوش بود.آن وقت ها سالم بود. چرا این چیزها را به یادم می آوری پسرم؟
؛علی ام دین خودش را اِدا کرد و شهید شد.
ناشکری نمی کنم خدایا! ولی بچّه ام رویِ خوشِ زندگی را ندید.
؛یک چند سالی بود مردم علی را می شناختند آن هم تک و توك.خوب دوست و آشنا داشت؛ ولی اهل محل او را نمی شناختند. چون سر به زیر بود.اگر زنی توی کوچه مانده بود، علی از خانه بیرون نمی رفت.می گفت : به آن زن بگو برود خانه اش تا من رد شوم. می گفتم: چکار به تو دارد. می گفت: شاید چادرش افتاده
باشد. بچه بود ، ها. بچه بود که این حرفها را می زد.
★توی همین کوچه زندگی می کردید؟
؛ پشت صفه عزاخونه بودیم .این خانه را علی ساخته
★صفه کجاست؟
؛صفه عزاخونه چسبیده به مسجد جامع، پشت بازار مظفری .
★چرا می گویند عزاخونه؟
؛خوب، می رویم آنجا برای عزاداری ،محرم که می شود یا ماه رمضان عزاخونه است دیگر؛ تکیه، شبستان دیدی؟ یک همچین جایی . کنارش شمع روشن می کردیم. یک حوض هم جلوش بود که از آنجا آب می آوردم برای خوردن. خانه ما آب نداشت.خانه که نبود.نه آب داشت و نه برق . یک اتاق خشتی بود .
★ آن خانه الان هست ؟
؛ویران شد.