🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهید "میلاد شادکام"
💔در حین راهپیمایی زائران به سمت گلزار شهدا به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی، یک حادثه تروریستی وحشتناک رخ داد. این حادثه در حین حرکت زائران پیاده رخ داد و منجر به شهادت زنان، مردان، و حتی کودکان شد. انفجار نخست، همزمان با مراسم سالگرد سردار سلیمانی، جمعیت را به خاک و خون کشاند.
چند دقیقه پس از انفجار اول، انفجار دوم در محل حضور زائرانی که به کمک و پشتیبانی از مجروحان حاضر شده بودند، رخ داد. این انفجار دوم، به گفته مقامات، حاوی ساچمه های فراوانی بود و این نکته باعث افزایش شمار شهیدان و مجروحان گردید.
در این میان میلاد شادکام یکی از شهدای نوجوان حادثه تروریستی کرمان است.میلاد اهل کرمان و ۱۰ ساله بود و در پایه پنجم مشغول تحصیل بود.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهید "میلاد شادکام"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوچهارم
🥀 @yaade_shohadaa
🕌 #دمشق_شهرِ_عشق
♦️#قسمت_بیست_و_سوم
💠 صورت #خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازهاش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم.
از همان مقابل در اتاق، #اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!»
💠 میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود.
از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن #نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟»
💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانوادهاش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.»
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانوادهاش اهل #حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانوادهاش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کس دیگهای بفهمه شما همسرش بودید!»
💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ #غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماستون میکنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو #حرم بودید!»
قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!»
💠 صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره #درعا خبر داد :«میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر #نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشتهها رو تیکه تیکه کردن!»
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهستهتر کرد :«بیشتر دشمنیشون با شما #شیعههاست! به بهانه آزادی و #دموکراسی و اعتراض به حکومت #بشار_اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو #حمص دارن شیعهها رو قتل عام میکنن! #سعودیهایی که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعهها رو سر میبرن و زن و دخترهای شیعه رو میدزدن!»
💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او میشنیدم در #انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم.
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینهاش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعههای حمص رو فقط بهخاطر اینکه تو خونهشون تربت #کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیههای شیعه رو با هرچی #قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعهها رو آتیش میزنن تا از حمص آوارهشون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...»
💠 غبار #غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت #تکفیریها در حق #ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...»
باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دندهتون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر #سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!»
💠 و خودم نمیدانستم در دلم چهخبر شده که بیاختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانیام نفس میکشید و داغ بیکسیام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید #ایران پیش خونوادهتون!»
نمیدید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام #سوریه را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه #آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو #غارت میکنن!»...
ادامه دارد...
🌺نویسنده: فاطمه ولینژاد
🥀 @yaade_shohadaa
✍🏻من مطمئنم...
چشمی که به نگاه حرام عادت کند،
خیلی چیزها را از دست میدهد؛
💔چشم گناهکار لایق شهادت نمی شود.
#رفیق_شهید
#مبعث
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
29.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚بعثت
امید انسان به فردایی روشن است.
💚بعثت
نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
❤️بعثت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر شما همراهان بزرگوار، مبارک باد
#ماه_رجب
#بعثت
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥 شهیدی که روز مبعث به دنیا آمد و شب مبعث شهید شد
❤️محمّدعلى در اوّل دى ماه سال ۱۳۴۳ در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. پدرش مى گويد: «در شب مبعث حضرت رسول(ص) به دنيا آمد. همه اقوام مى گفتند: برويد و تمام شهر را چراغانى كنيد.»
🥀قبل از انقلاب با تعطيل كردن مدرسه، در زيرزمينى موادّ منفجره درست مى كرد و به دوستانش مى داد. اعلاميّه پخش مى كرد. والدينش مى گويند: «ما از طريق پسرم با انقلاب آشنا شديم.»
در تظاهرات «يكشنبه خونين» در صف جلو تظاهر كنندگان بود كه عكسش در روزنامه چاپ شده بود.
💔مدّت ۶ ماه در كردستان با ضدّ انقلابيّون و جريان هاى انحرافى مبارزه كرد. مدّت ۷ سال در جبهه هاى حق عليه باطل جانفشانى کرد.
💔والدين شهيد مى گويند: «او شناسنامه اش را دست كارى كرده بود تا بتواند به جبهه برود. ما او را از اين كار منع كرديم، ولى او در مسجدى ديگر، پرونده درست كرد و به جبهه رفت. در منطقه سقّز و بانه خدمت مى كرد.»
🥀پدر شهيد مى گويد: «آخرين بار مى خواست با هواپيما و يا قطار برود، امّا نشد كه مجبور شد با اتوبوس برود و ديگر برنگشت.»
❤️🔥محمّدعلى پليان در تاريخ ۶۵/۸/۲۱ و در شب مبعث حضرت رسول(ص)، هنگامى كه به وسيله ماشين براى شناسايى در منطقه آبادان به دشمن نزديك مى شود، تير به سينه اش اصابت مى كند و به آرزوی دیرینه اش می رسد. پيكر مطهّرش پس از حمل به زادگاهش در بهشت رضا(ع) مشهد، جنب مزار شهيد محمود كاوه به خاك سپرده شد.
🥀 خاطره اى به ياد شهید معزز محمدعلی پلیان
#رفیق_شهید
#مبعث
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید مجید پازوکی
#امام_زمان
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
💚 با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
#مبعث
🥀 @yaade_shohadaa