eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀مردی از جنس نور ❤️‍🔥شهید حمید قبادی نیا در۲۳ مهر سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی وعاشق اهل بیت(ع) در شهرستان آبادان به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش از پرسنل بهداری آبادان و خود به عنوان راننده در یکی از بیمارستانهای آبادان خدمتگذار مردم بود. 💔 حمید دوران ابتدایی را در مدرسه جامی (ایستگاه۸) و دوران راهنمایی را در مدرسه فروغی گذراند. او عاشق کمک به محرومان بود. وقتی می‌توانست کمکی به محرومان وضعیفان داشته باشد، تمام وجودش سرشار از شادی کمک وشعف می‌شد. ❤️‍🔥دوران دبیرستان او مصادف با سالهای قبل از انقلاب بود، حمید همراه دیگران از جمله جوانان مسجد مهدی موعود(عج) واقع در ایستگاه ۱۲ در راهپیماییها شرکت می کرد، حمید درد دین داشت و ایمان در تمام وجودش ریشه دوانده بود، او در همان زمانی که فساد بیداد می کرد هیچگاه پایش نلغزید ودچار آلودگی نشد. 💔مردی صبور و بردبار که اگر دنیا به کامش بود سرمست نمی شد و اگر به زیانش بود سخت بردبار بود. او جوانی مودب و اهل کمال بود که این خصیصه مانند تاجی بر روی سرش می درخشید و در میان دوستان مقبولیت خاصی داشت و بر دلهای نیروهایش حکومت  می‌کرد. ❤️‍🔥با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست و از اینکه خود را در زمره پاسداران حضرت روح الله(ره) می‌دید به پاسدار بودن خود افتخار می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی در نوک تیز پیکان مدافعین کیان اسلامیمان قرار گرفت و تا زمان شهادتش هرجا عملیات بود حمید هم بود. 💔قامت استوارش در جنگ تن به تن گمرک از ناحیه کتف مجروح گشت و در عملیات دیگری در خرمشهر مورد اصابت مستقیم تیر بار دشمن قرار گرفت و از ناحیه دست مجروح شد و در ذوالفقاری بارها به قلب دشمن شبیخون زد وحماسه آفرید. ❤️‍🔥خرمشهر، ذوالفقاری، ایران گاز، ایستگاه۷، اروند کنار، حمید را نیک می شناسند و هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد و نامش چون نگینی بر تارک آنها می درخشد. عضویت در شورای فرماندهی سپاه آبادان، فرمانده عملیات، مسئول بسیج سپاه آبادان، از جمله مسئولیتهای او بود. 💔حمید عاشق ولایت بود و به امام علی بن موسی الرضا(ع) عشق می ورزید و به همین جهت گردانش را به نام او مزین کرده بود و سرانجام او و گردان تحت امرش در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه و دشت عباس به قلب دشمن زدند و او روز عملیات پیشاپیش نیروهایش به هدایت گردان و شکار تانک ها می پرداخت که در جنگی نا برابر در محاصره تانک های دشمن قرار گرفت و در حالی که به شدت مجروح شده بود عراقی ها در همین نبرد بالای سرش رسیدند و صلابت نور را دیدند و خنجر در بدن نازنینش فرو کردند و او این چنین رقابیه را به کربلا داد و پیکر پاکش همچون مولا و مقتدایش چند روزی در بیابان ماند و سرانجام در خواب برای دوستانش پیوند محل شهادتش را نشان داد و پیکر پاکش به آبادان منتقل و در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت و اکنون حمید، پرچمی پر افتخار برای ایران و آبادان است. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَسُولُ‌الله. 🌹امروزمون در پناه خدا و ائمه و شهدا پر از خیر و برکت و رحمت و سلامتی ان شاءالله التماس دعا🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ولادت دهمین پیشوای شیعیان امام هادی علیه السلام مبارک باد.❤️ 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲ تیر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔از همان هنگام طفولیت، اخلاق بسیار خوش آن شهید، دربرخورد با همه افراد زبانزد همگان بود. تواضع منحصر به فرد در برخورد با عموم، اخلاص ایشان درانجام عبادات، رعایت احترام کامل به اعضاء خانواده بخصوص تسلیم محض در برابر پدر و مادر، و عدم تعلق به مادیات و زخارف دنیا را می توان از شاخص‌ترین خصال نیکوی آن شهید شاهد برشمرد؛ که تا وقت شهادت هم، با خود بهمراه داشت. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار دادالله شیبانی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫💐 ماه شهر سامرایی تو آیینه‌ی خدایی 💫💐عشق حضرت جواد نوه‌ی امام رضایی 🌺 میلاد با سعادت امام هادی علیه‌السلام مبارک باد! 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀محمد نبودی ببینی، شهر آزاد گشت... ❤️‍🔥شهیدِ والامقام «هادی فصیحی» 💔شهید هادی فصیحی فرزند مهدی در اواسط پاییز سال ۱۳۴۴ در شهر دماوند در خانواده روحانی و مسلمان و متعهد پا به عرصه وجود نهاد. او در حالی که در مقطع دوم متوسطه اشتغال به تحصیل داشت و تعهدی که در خود نسبت به حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی احساس می‌نمود، روانه جبهه های حق علیه باطل گردید و در درگیری با دشمن بعثی در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۵ در شهر خون و شهامت خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن دعوت حق را لبیک گفته و به فیض شهادت نائل گردید. ♦️تلاوت «سوره‌ی مبارکه‌ی فجر» هدیه به روح پاک و مطهرش. سی و یکم 🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی وَالْفَجْرِ ﴿١﴾ سوگند به سپیده دم وَلَيَالٍ عَشْرٍ ﴿٢﴾ و به شب های ده گانه وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿٣﴾ و به زوج و فرد وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ ﴿٤﴾ و به شب هنگامی که می گذرد. هَلْ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ﴿٥﴾ آیا در آنچه گفته شد، سوگندی برای خردمند هست؟ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ ﴿٦﴾ آیا ندانسته ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧﴾ و [با آن شهر] اِرم که دارای کاخ های باعظمت و ساختمان های بلند بود؟ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ ﴿٨﴾ همان که مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿٩﴾ و با قوم ثمود آنان که در آن وادی [برای ساختن بناهای استوار و محکم] تخته سنگ ها را می بریدند؟ وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ ﴿١٠﴾ و با فرعون نیرومند که دارای میخ های شکنجه بود؟ الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ ﴿١١﴾ همانان که در شهرها، طغیان وسرکشی کردند؟ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ ﴿١٢﴾ و در آنها فساد وتباه کاری فراوانی به بار آوردند؟ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿١٣﴾ پس پروردگارت تازیانه عذاب های گوناگون را بر آنان فرو ریخت. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿١٤﴾ بی تردید پروردگارت در کمین گاه است؛ فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴿١٥﴾ اما انسان، هنگامی که پروردگارش او را بیازماید و گرامی داردش و نعمتش بخشد، می گوید: پروردگارم [چون شایسته و سزاوار بودم] مرا گرامی داشت، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴿١٦﴾ و اما چون او را بیازماید، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد. كَلَّا ۖ بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ ﴿١٧﴾ این چنین نیست که می پندارید، بلکه [زبونی، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که] یتیم را گرامی نمی دارید وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿١٨﴾ و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا ﴿١٩﴾ و میراث خود را [با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل می خورید وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾ وثروت را بسیار دوست دارید. كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا ﴿٢١﴾ این چنین نیست که می پندارید، هنگامی که زمین را به شدت درهم کوبند وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿٢٢﴾ و [فرمان] پروردگارت برسد، وفرشتگان صف اندر صف حاضر شوند، وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ۚ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّىٰ لَهُ الذِّكْرَىٰ ﴿٢٣﴾ در آن روز دوزخ را بیاورند، در آن روز انسان متذکّر شود و کجا این تذکر برای او سودمند افتد؟! يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي ﴿٢٤﴾ می گوید: ای کاش برای این زندگی ام [عبادت خالصانه و کار نیک] پیش فرستاده بودم. فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿٢٥﴾ پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند، وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿٢٦﴾ و هیچ کس چون به بند کشیدن او به بند نکشد. يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿٢٨﴾ به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿٢٩﴾ پس در میان بندگانم درآی وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿٣٠﴾ و در بهشتم وارد شو. 🥀 @yaade_shohadaa
🌻 🍁 شب های آخر اسفند رزمنده‌ها در منطقه شوش عملیات داشتند دلم پیش بچه ها بود. شوش با اهواز و آبادان فاصله زیادی نداشت. احتمالاً بچه‌های من هم به آنجا رفته بودند هر وقت نگران بچه‌هایم می شدم عذاب وجدان می گرفتم. خیلی ها عزیزانشان در جبهه بودند من هم یکی مثل بقیه چه فرقی نمی‌کرد همه رزمنده‌ها عزیزان ما بودند. زندگی ما تازه داشت کمی قوام می‌گرفت در خانه و زندگی خودمان جا گرفتیم و تنها نگرانیم سلامتی بچه ها در جبهه بود. خانه را از بالا تا پایین تمیز کردم. در و دیوار خانه برق می زد همه جا بوی تمیزی می داد. شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ زینب بلند شد. چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت. او معمولاً نمازهایش را در مسجد می‌خواند تلویزیون روشن بود و شهلا شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می‌کردند. دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود. زینب مثل همیشه به مسجد رفت. بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت ولی او برنگشت نگران شدم پیش خودم گفتم حتما سخنرانی ختم قران به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به خاطر همین زینب دیر کرده. بیشتر از یک ساعت گذشت چادر سرم کردم و به مسجد رفتم نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم در دلم غوغا بود. وارد مسجد شدم، هیچکس در حیاط و شبستان نبود. نماز تازه تمام شده بود و همه نمازگزار ها رفته بودند. با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم یعنی چی زینب کجا رفته هوا تاریکِ تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟! او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود. بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان‌های اطراف مسجد را گشتم چشمم دنبال یک دختر چادری باریک و بلند بود. یک دفعه به خودم دلداری دادم که حتماً تو آمدن من به مسجد، زینب به خونه برگشته و حالا پیش مادر و بچه هاست. دستپاچه خودم را به خانه رساندم ادامه دارد... 🥀 @yaade_shohadaa