eitaa logo
نشانه های ظهور و وظایف منتظران
2.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
14.2هزار ویدیو
185 فایل
‌³¹³ ‌﷽‌ ⬅️آیدی حاج آقا مهدی زاده و حاج آقا مُبلِّغ جهت جوابگویی به سوالات مهدوی. ⬇️ @mirsattarr ⬅️برای استخاره میتونید با این شماره تماس بگیرید. 09394229736 ( شیخ علی) ⬅️برای نکته، نظر، پیشنهاد، تبادل و.... ⬇️ @H_ranjbar_59
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 یکی از علما خدمت آقا امام زمان عج 💠یکی از علمای بزرگ، در زمان قدیم در تخت فولاد خدمت امام زمان «ارواحنا‌فداه» رسیده بود و از آن حضرت درخواست «علم اکسیر» کرده بود. ✳️ در حالی که یاد گرفتن علوم غریبه حرام است و گفت و شنود و تعلیم و تعلّمش نیز حرام است. 🔸آن حضرت به او فرموده بودند: علوم غریبه به تو چه ربطی دارد؟ من به جای آن ختمی به تو یاد می‌دهم که بهتر از اکسیر است. 🔹بعد فرموده بودند: به پنج تن و امام زمان توسّل پیدا کن و در توسّل‌هایت بگو: ☀️«یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی». 💠آن عالم نقل می‌کند: وقتی حضرت فرمودند: «ادرکنی»، به ذهنم خطور کرد که باید بفرمایند: «ادرکونی»، یعنی برای درخواست کمک از پنج نور مقدّس، باید فعل جمع به کار ببریم، پس چرا ایشان فعل مفرد به کار برده و می‌فرمایند: «ادرکنی و لاتهلکنی»؟! 🔅وقتی چنین تصوّری کردم، امام زمان «ارواحنا‌فداه» تبسّم کردند و فرمودند: 🔸همین است که گفتم. برای اینکه واسطه فیض این عالم، فعلاً من هستم. 🔹یعنی اگر در زمان حاضر توسّلی به پیغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم یا سایر حضرات معصومین سلام ‌الله ‌علیهم بشود، فیض الهی به واسطه وجود مقدّس امام زمان «ارواحنا‌فداه» هست که به بندگان می‌رسد... 📚منبع تبیان 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @yaamahdi2
1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله و آیت الله محضر مبارک زمان علیه السلام ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️ 💢 @yaamahdi2 💢
1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آیت الله و آیت الله 💚 محضر مبارک زمان علیه السلام 🌧أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌨 🌸 @yaamahdi2 🌸
داستان تشرف4_5825953928197441798.mp3
زمان: حجم: 4.76M
✨چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر شاید که مـادرت کند از ما شفـاعـتی __داستان یک شخص ناصبی به محضر امام عصر علیه السلام و شیعه شدن او از عنایات حضرت زهرا سلام الله علیها منبع:عبقری الحسان، تشرف محمود فارسی 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
29.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎆 ماجرای یک مرد روستایی خدمت (عج) و درخواست حضرت از شیعیان در این تشرف... 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨معجزات امام زمان عج ملاقات با عج 🔹ماجرای یکی دیگر از نیک بختان دوران غیبت... 🎤 استاد معا‌ونیان 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
🌠ملاقات با عجل الله تعالی فرجه الشریف ✨عظمت اشک بر سیدالشهدا علیه السلام سيد بحرالعلوم (ره ) به قصد به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله ، كه گريه بـر امـام حسين (علیه السلام ) گناهان را مي آمرزد، فكر مي كرد. همان وقت متوجه شد كه شخص عربي كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعدپرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اي ؟ و در چه انديشه اي ؟ اگر مساله علمي است بفرماييد شايد من هم اهل باشم ؟ سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مي كنم كه چطور مي شود خداي تعالي اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) مي دهد، مثلا در هرقدمي كه در راه زيارت بـرمـي دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مي شود و براي يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مي شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن ! من براي شما مثالي مي آورم تا مشكل حل شود. سـلـطـانـي بـه همراه درباريان خود به شكار مي رفت . در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتي فوق العاده اي افتاد و بسيار گرسنه شد. خيمه اي را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزني را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه اي داشتند (بز شيرده ) و از راه مصرف شير اين بز، زندگي خود را مي گرداندند. وقـتي سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولي به خاطر پذيرايي از مهمان ، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگري براي پذيرايي نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طوري كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براي اطرافيان نقل كرد. در نـهـايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازي پيرزن و فرزندش راداده باشم ، چه عملي بايد انجام بدهم ؟ يكي از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهيد. ديگري كه از وزراء بود، گفت : صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد. يكي ديگر گفت : فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. سـلطان گفت : هر چه بدهم كم است ، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام . چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم ، حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) هرچه از مال و منال و اهـل و عـيـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خـداونـد بـه زائرين و گريه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خـدائيش را نمي تواند به سيدالشهداء (علیه السلام)بدهد، پس هر كاري كه مي تواند، انجام مي دهد، يعني با صـرف نظر از مقامات عالي خودش ، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت ، درجاتي عنايت مي كند. در عين حال اينها را جزاي كامل براي فداكاري آن حضرت نمي داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد منبع:كمال الدين ج ۱، ص ۱۱۹، س ۱۱ 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
🌟معجزات عج آیت الله گلپایگانی و گرفتن سکه از 💞حضرت صاحب الزمان (عج)💞 شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه وآیت الله گلپایگانی خودشان را رسانده بود به کربلا، کنار صحن امام حسین علیه السلام یک جائی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود. حرم خیلی شلوغ و ازدحام زیاد بود. می فرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزرده اش کرده بود. دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند. به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که :  آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم؟  آیت الله گلپایگانی عرض کردند: آقا دوست دارم اما نمی شود. فرمودند که بیا، دنبال آن بزرگوار راه افتادم. می گوید کوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست، ازدحامی نیست جمعیتی نیست. رسیدیم درب حرم، اذن دخول خواندند و آوردند مرا پای ضریح، زیارت خواندند.  خلاصه اش را عرض می کنم : آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، گرفتم این را تو دستم، یکمرتبه دیدم ایشان نیستند.  جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم ازدحام بود.  باز دوباره رفتم یک گوشه ای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع هیأت لباسم بهم خورد و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستمو باز کردم، دیدم که یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحب الزمان فرزند ایشان می فرمودند: بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.  یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه، این را گذاشته بود درون جیبش، هر وقت وضو می گرفت در می آورد می بوسید به چشمهایش می کشید هدیه آقا را، می گذاشت درون جیبش. می فرمودند: یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر همراهش بودند.  قافله ای رفته بودند با پای پیاده، یکی از همراهان طلبه ای بود. دل درد شدیدی گرفت، هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد. این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.  بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی آب، متبرکش کرد گفت بخور، اون هم خورد و خوب شد. در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه چی است.  این چه سری بود؟! آخر انقدر اصرار کرد تا ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند. اون بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است می زنی!! مثل خیلی ها که می گویند این حرفها چی است که می زنی.... منزل بعدی رسیدند. پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش درآورد. دید سر کیسه بسته شده است. خودش دو تا گره زده، باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان علیه السلام داخلش نیست. رفت که رفت که رفت.... 📚کرامات و زندگینامه آیت الله گلپایگانی 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
🌼منتظران ظهور ✅داستانی واقعی ✍دانشجو بود، دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی…. از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم… قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت (ره) هم دیدار داشته باشن... از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه… وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت، بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن… من چند بار خواستم سلام بگم… 💠منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن… یه لحظه تو دلم گفتم: حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه… تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…‼️تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…‼️خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم وایسادم. از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن، اما به هر حال قبول کردن… اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن حمید... حمید… حاج آقا با شماست نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر… من رسیدم خدمتشون که آهسته در گوشم گفتن: 👈یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی 🏝أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🏝 ❇️ @yaamahdi2 ❇️
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاقات با عجل 🔹ماجرای یکی دیگر از نیک بختان دوران غیبت... 🎤 استاد معا‌ونیان ❄️ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ❄️ 🏝❁═┄ @yaamahdi2 ┄═❁🏝