#رقیه_ندیری
آن دخترکان به عشق دنیای مدرن
دلبسته ی کار خوب، در جای مدرن
از خانه به جای ظرف شستن رفتند
در شرکت ها به کلفَتی های مدرن
#رباعی
اللًهمَّ اشْغَلنا بذِکْرِکَ...
خدایا منو مشغول یاد خودت کن!🌱
نذار خیالی غیر خیالِ خودت داشته باشم...
گفتی که می ترسی آری ، کز عشق ها ، می گریزی
اما تو خود نفس عشقی ، از خود کجا می گریزی ؟
دیگر ، که ات می رهاند ، از ورطه ها ، زورق من ؟
وقتی به سودای ساحل ، از ناخدا می گریزی
با عشق نتوان اگر خفت ، باری از آن می توان گفت
از صحبت عاشقانه ، دیگر چرا می گریزی ؟
در زیر فرمان عشق اند ، هر جا و هر لحظه ، آری
با « بی زمان » می ستیزی ، از « ناکجا » می گریزی
از دور عشق ، آهوی من ! راه برون شُد نداری
بار از خُتن چون ببندی ، سوی ختا می گریزی
گفتی نمی خوای از تو افسانه ای ساز گردد ؟
این نیز خود ماجرایی است ، کز ماجرا می گریزی
هر سو ، شوی جاری ، افسوس ، طیفی است آلوده ی رنگ
پاک زلالم ! که چون آب از رنگ ها می گریزی
هرچه گریزی ، پلشتی است ، دنیای ما غرق زشتی است
شاید به جایی برون از دنیای ما ، می گریزی ؟
در اشتیاقت کسی نیست ، از من به تو آشناتر
سوی کدامین غریبه ، زین آشنا می گریزی ؟
همخوان ِ شور درونت ، چون من ، نی عاشقی نیست
ای روح نی ! کز نیستان ، با صد نوا می گریزی
کو خوش تر از عشق حالی ؟ وز شعر خوش تر هوایی
دیگر به سوی کدامین حال و هوا ، می گریزی ؟
#حسین_منزوی
می خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اوّل رفته بود سراغ "اهل بیت" علیهم السلام
یک کارت نوشته بود برای امام رضا (علیه السلام) مشهد .
یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فراه) مسجد جمکران
یک کارت هم به نیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه (سلام الله علیها)
قبل از عروسی بی بی اومده بود به خوابش... فرموده بود :
“چرا دعوت شما را رد کنیم ؟چرا به عروسی شما نیایم؟ کی بهتر از شما ؟ ببین همه آمدیم ، شما عزیز ما هستی”
سردار شهید مصطفی ردّانی پور – فرمانده قرارگاه فتح
متولد ۱۳۳۷،
شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۵،
والفجر ۲ ، حاج عمران ، جاوید الاثر
📚 یادگاران شهید ردانی پور
#کاشتباورهایخداباورانه
🎀🎀 ۱۴ سکـــــــــــــه🎀🎀
🌷مقام معظم رهبری:
این که می بینید ما گفتیم ۱۴ سکه بیـش تر عقد نمی کنیم،نه برای این اســــت که چهارده سکه بیش تر اشـکالی در ازدواج ایجاد می کندخیــــر.
چـــــهارده هزار ســــکه هم باشـــد،ازدواج اشکالی ندارد،فرقی ندارد.این است که آن جنبه معنوی ازدواج ،غلبه پیـداکندبر جنبه مادی.
مثل یک تجارت ومعامله نباشدداد وستد مادی نباشداگر تشریفات را کم کردیدجنبه معنویت تقویت می شود.
خطبه خوانی حضرت آقا عقد(۷۲/۱۰/۲۶)
🎀🎀🎀
مــــهریه هرچـــه کم تر باشد به طبیــــعت ازدواج نزدیـــک تر اســت،چون طبــــیعت ازدواج معامله که نیست،خرید وفــــروش که نیست ،اجاره دادن که نیـــست ،زندگی دو انسان است،این ارتــباط به مســـــــائل مادی ندارد،ولی شارع مـــقدس یک مهریه ای را معین کرده است که باید یــک چیزی باشد.اما نباید سنگین باشد،بایستی عادی باشدجوری باشد که همه بتواننـــــد انجام بدهند.
خطبه خوانی حضرت آقا(۷۴/۵/۱۸)
🎀🎀🎀
#کاشتباورهایخداباورانه
🎊 در خصوص ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین علیهما السلام🎉
💠 جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها :
◀️ لباس عروسی (که البته شب ازدواج آن را به زنی نیازمند بخشید)
◀️ چارقد و روسری
◀️ قطیفه مشکی بافت خیبر
◀️ تخت خواب بافته شده از برگ خرما
◀️ دو عدد تشک با روکشی کتان که داخل یکی لیف خرما و داخل دیگری پشم گوسفند بود
◀️ چهار عدد بالش که از چرم طائف که داخل آن گیاه خوشبوی بوریا قرار گرفته بود
◀️ یک تخته بوریای بافت بحرین
◀️ آسیاب دستی
◀️ لگن مسی
◀️ مشک چرمی
◀️ کاسه و ظروف چوبی
◀️ مشک برای حمل آب
◀️ چند کوزه و ظروف گلی
📚 الأمالی - الشيخ الطوسی - ص ۴۱
💠 مدت زمان نامزدی:
◀️ یک ماه (برخی ۳یا ۵ ماه گفته اند)
📚 بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ۴۳ ص ۹۴
💠 مهریه زمینی:
◀️ چهارصد مثقال نقره (قیمت زره امیرالمومنین که فروختند و خرج وسایل زندگی کردند)
📚 مكارم الأخلاق - الشيخ الطبرسي - ص ۲۰۷
💠 آماده سازی مراسم عروسی:
◀️ پیامبر صلی الله علیه و آله به زنان مهاجرین و انصار و دختران عبدالمطلب دستور داد تا مقدمات را آماده کرده، حضرت زهرا سلام الله علیها را همراهی کنند، شادی کنند و تکبیر بگویند و شعر بخوانند اما سخنی که مورد رضای خداوند نیست نگویند.
📚 بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ۴۳ ص ۱۱۵
💠 شام عروسی:
◀️ پیامبر فرمودند غذای عروسی باید غذای خوبی باشد. گوشت و نان توسط پیامبر و روغن و خرما توسط امیرالمومنین تهیه شد.
◀️ دعوت کردن از مهمان ها و مشخص کردن آنها نیز به امیرالمومنین سپرده شد.
📚 الأمالی - الشيخ الطوسی - ص ۴۲
💠 مرکب عروس:
◀️ اسب خاکستری رنگ مزین به قطیفه یا مخمل که روی آن انداخته شده بود
📚 من لا يحضره الفقيه - الشيخ الصدوق - ج ۳ ص ۴۰۱
شرح یک خدمت به مردم آریایی در دوره ی جوانی پدربزرگ هامون
#کاشتباورهایخداباورانه
🔹 قالوا بلی
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد، علی پشت در بود
علی بود امّا نه مثل همیشه
که رخسارش از شبنم شرم، تر بود
گُل افتاد بر گونۀ حیدر امّا
مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟!
علی خواست لب وا کند، لب فرو بست
نگفت و محمّد خودش باخبر بود
«فداها ابوها»، نگاهش به زهراست
به نوری که در خانهاش جلوهگر بود
به زهرا که قالوا بلی خواند و خندید
به زهرا که شاد از قضا و قدر بود
علی رفت و زهرا جهیزیّه میخواست
علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود
زره داشت، شمشیر و اسب و دگر هیچ
که داراییِ او همین مختصر بود
زره شد جهیزیّۀ عشق اما
از آن روز زهرا برایش سپر بود
#محسن_ناصحی