#یلدای_امامزمان
مینویسم به غزل از شب یلدای خودم
مینویسم که دلم غرق تمنای خودم
واژه واژه به تمنای غزل می نگرم
گریه بر گمشده و بر دل شیدای خودم
ترسم از غربت و پیدا نشدنهای دلم
ترسم از ظلمت هر لحظهی فردای خودم
شب یلدا که بلند است و سحر در پس آن
کاش ببنم رخ آن دلبر زیبای خودم
رخ آن یار پریچهره و آن خال لبش
رخ آن عشق دلم گمشده آقای خودم
من غلط گفتهام ای دوست مرا عفو نما
گمشده در دو جهان این من تنهای خودم
از تو من فاصله دارم ز زمین تا ملکوت
ای تو مقصود دلم سر سویدای خودم
میدهم من قسمت تا تو مرا دریابی
جان زهرا قسمم مادر یکتای خودم
گفته ساقی شب یلدا به سحر نزدیک است
پا به چشمم تو بنه زود به فتوای خودت
#ایمان_قیلاوی_زاده