چون سرمه میوزی قدمت روی دیدههاست
لطف خط شکسته به شیب کشیدههاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیدههاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانههات
هاشور شاعرانه شب بر سپیدههاست
من یک چنار پیرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیدههاست
#حامد_عسکری
لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را
بخرام برآشفته کنی (فرشچیان) را
تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی
انگشت به لب کرده لبت منتقدان را
معراج من این بس که دراین کوچه ی بن بست
یک جرعــــــــــــــــه تنفس بکنـــــم چادرتان را
دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم
برگیرو برآشوب وبزن "جامه دران" را
ای کاش در این دهکده ی پیربسوزند
هرچه سفرو کوله و راه و چمدان را
شاید تو بیایی و لبت شــربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را
عاروس غزل های منی بی برو برگرد
نگذارکسی بـــو ببرد این جــــریان را
#حامد_عسکری
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب گلی روزگار
ز دست ایران گرفت...
#رئیسی_عزیز
😭😭
سرمایه هر مردی
دلتنگی و درداشه
احساسی ترن مردا
بین خودمون باشه
#حامد_عسکری
عاشقان هم، همه خوابند در این موقع شب
بی گمان، یک دل ویران شده از عشق فقط بیدار است
❤️🩹🌃
#حامد_عسکری
#شب_بخیر
عزیزم، روشنم، بالانشینم، خفته در ترمه
غریبم، ساکتم، بیهمدمم، قرآنم انگاری
————————————————-
چُنان دلشورهٔ گنجشک در بورانم انگاری
که خنجر می کشد قندیلِ دی بر جانم انگاری
پریشانی مطلق نیستم! حرفی به دل دارم
تماشاکن مرا ... نقاشی طفلانم انگاری
به چه مانم!؟ به شمعی سوخته در چادر چوپان
که هرشب از طناب شعله آویزانم انگاری
عزیزم، روشنم، بالا نشینم، خفته در ترمه
غریبم، ساکتم، بی همدمم، قرآنم انگاری
بپاش ای مرگ! ای یار صمیمی! مهربانی کن
نمک در کفش هایم، فکر کن مهمانم انگاری
خوشم هربار زخمی آمد از در، بیتِ شعری شد
گل و مرغ و شکارم، قالی کرمانم انگاری
به چای و ذکر و سرفه حل نشد این خشت در حلقم
کنار برف و آتش بغض کوچکخانام انگاری
همیشه زخم بر زخمم، همیشه رنج بر رنجم
بهخون آغشته ام، آشفته ام، ایرانم انگاری
#حامد_عسکری
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفته...هنوز هم نفسم جا نیامدهست
عشق کنار وصل به ماها نیامدهست
#حامد_عسکری