بادی که در سرش هوس شعلهکشتن است
میتازد و نتیجهی این جنگ «روشن» است
#حسین_زحمتکش
کوه با دیدن چشمان تو وا خواهد رفت
رود چون ریخت به دریا به فنا خواهد رفت
هرکه رقصیده به ساز تو خرابت شده است
به سر ما که خرابیم چهها خواهد رفت؟
دل از این خلق مسوزان که به فریاد آیند
داد، دودیست که روزی به هوا خواهد رفت
اینچنینی که به گیسوی تو سرگرم شدم
شک ندارم که نمازم به قضا خواهد رفت
در پی پرسش بیپاسخ این خلق مباش
گَله هر روز به دنبال چرا خواهد رفت!
به هدف نیست، هر اندازه که ماهر باشی
عشق تیریست که آخر به خطا خواهد رفت
#حسین_زحمتکش
آنسان که یادم داد چشمت دل سپردن را
یک روز یادم میدهد از یاد بردن را...
آنقدر دارم یادگار از تو که فرزندم
با زخمهای من بیاموزد شمردن را...
جان رقیبم را قسم خوردی که خوش عهدی
از اعتبار انداختی سوگند خوردن را!
تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد؟
اینگونه روی زخم مَردُم پا فشردن را
چشمی که بر من بستهای بر غیر وا کردی
ممنونم از چشمت که آسان کرد مردن را...
#حسین_زحمتکش