eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
77 دنبال‌کننده
742 عکس
429 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
با آن که آبدیده‌ی دریای طاقتیم آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم امروز اگر به سایه‌ی راحت نشسته‌ایم مدیون استقامت آن سرو قامیتم دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است عمری‌ست سرسپرده‌ی آن خال وحدتیم این دست‌ها ادامه‌ی دستِ وفای توست امروز اگر بزرگ‌تر از بی‌نهایتیم باشد که دستِ دوست تسلایمان دهد ما را که تا همیشه قَدَح‌نوشِ حسرتیم رونق‌فزای میکده‌ی عشق بعد از این تا صبح وصل تشنه‌ی جام ولایتیم ✍
غزلی از علیرضا قزوه ای یکّه سوار شرف، ای مردتر از مرد بالایی من، روح تو در خاک چه می‌کرد؟ می‌گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب می‌گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد دیروز یکی بودم با تو، ولی امروز تو نورتر از نوری و من گَردتر از گَرد یک روز اگر از من و عشق و تو بپرسند پیغمبرتان کیست؟ بگو درد، بگو درد ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی چون حنجره‌ات، داغ مرا تازه نمی‌کرد «صبحتان به خیر مردم»، ص ۴۰ و ۴۱.
علیه‌السلام 🔹علم الیقین🔹 اگر دینی‌ست باقی در جهان بی‌شبهه دین توست یداللهی که می‌گویند خود در آستین توست.. تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست اگر در جان ما عطری‌ست عطر یاسمین توست تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست نه رسم معتصم ماند و نه تلخی‌های اُمُّ الفضل اگر شعری به جا مانده‌‌ست، شور دلنشین توست جواد‌الحق اشفعنی، تقی‌العشق ادرکنی اگر علم و یقینی هست از علم‌الیقین توست
🔹کشتی نجات🔹 کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات دست ما را برساند به دعای عرفات... یا حسین بن علی عشق، دعای عرفه‌ست عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم به منا با سر رفتی پی رمی جمرات... تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات مرحبا آجرک الله بزرگا مردا نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود جان ناقابل من چیست که گویم به فدات تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟ از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟ جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی پای این سفره که نور است و سلام و صلوات 📝
📖به‌قدر خنده و اشکی غزل بخوان...🍁 «رفیق جان منا»* دورهٔ رفاقت نیست سرِ گلایه ندارم که جای صحبت نیست یکی به مفتی شهر از زبان ما گوید اطاعتی که تو را می‌کنند، طاعت نیست چگونه نقشهٔ آسایش جهان بکشیم به خانه‌ای که در آن جای استراحت نیست همه به سایهٔ هم تیر می‌زنند اینجا میان سایه و دیوار هیچ الفت نیست چقدر بی تو در این شام‌ها دلم خون شد چقدر بی تو در این روزها صداقت نیست مجو عدالت از این تاجرانِ بازاری که در ترازوی‌شان نیم‌جو مروت نیست حرامیان همه دولت شدند و دولتمند گناه دولتیان و گناه دولت نیست دل شهید به ابریشم هوس دادید به چشم مخمل‌تان هیچ خوابِ راحت نیست به دام زلزله افتاده‌اید در شب مرگ نماز خواندن‌تان جز نماز وحشت نیست میان این‌همه شب‌تاب و این‌همه بی‌تاب یکی ز جمعِ کریمان با کرامت نیست بجز سکوت و تبسم چه می‌توانم گفت به واعظی که گمان می‌کند قیامت نیست هوای کعبه به‌سر دارد و دلش گرم است که در طریق هوی سختی و جراحت نیست «کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا یابم؟»** هزار سینه سخن مانده است و رخصت نیست طریقت تو همین شاعری‌ست، شعر بگو که شرع بی غزل و شعر بی شریعت نیست به‌قدر خنده و اشکی غزل بخوان با من به‌قدر خواندن شعری همیشه فرصت نیست 🔸🔹🔸 پی‌نوشت: * [«بهار جانِ منا...» از ابوعبدالله محمدبن عبدالله جُنیدی شاعر قرن چهارم] ** [«کجا روم؟ چه کنم؟...» از حافظ است] 📎📎📎 منبع: (چمدان‌های قدیمی. علیرضا قزوه. صفحات ۵۰-۵۲)