من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش
من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش
با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن
با تو و تنهاییات ای دل چهها کردم ببخش
من فقط یک بار بخت زندگانی داشتم
در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش
کودکی بودم که مسحور از تماشا میدوید
گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش
داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود
چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
#فاضل_نظری
#وجود
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش
من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش
با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن
با تو و تنهاییات ای دل چهها کردم ببخش
من فقط یک بار بخت زندگانی داشتم
در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش
کودکی بودم که مسحور از تماشا میدوید
گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش
داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود
چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
#فاضل_نظری
به چنگ آوردهام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفتهحالی را
خدا را شُکر امشب هم حریفی پیشِ رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیدهام اما
کسی باور ندارد حرف مست لااُبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
با من که آسمان تو بودم ، روا نبود
چون ابر ، هر دقیقه درآیی به یک لباس ...
#فاضل_نظری
فخر است برایش که بخوانند فقیرش
شاهی که به درگاهِ تو افتاد مسیرش
پیشِ تو که بر خاک و بر افلاک امیری
خاکش به سر آنکس که بخوانند امیرش
هرکس که به انکارِ تو و قدرِ تو پرداخت
سلطان هم اگر بود کشیدند به زیرش
بی مهرِ تو این گمشده سیارهی تاریک
آبستنِ رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش
دل سوی تو آورده پناه از غمِ دنیا
این طفل یتیم است در آغوش بگیرش
پیشِ تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر
منت به سر من بگذار و بپذیرش .
#مولانا_الحیدر "علیهالسلام"
#فاضل_نظری
استخوانهای مرا در پنجه آخر خُرد کرد
آنکه میپنداشتم چون موم در چنگ من است
#فاضل_نظری
طاووس من! حتی تو هم در حسرت رنگی!
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی!
یک روز دیگر کم شد از عمرت، خدا را شکر
امروز قدری کمتر از دیروز دلتنگی
از «خود» گریزانی چرا ای سنگ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میدمی، اما
از نی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری! آوخ چه آونگی!
#فاضل_نظری
عشقها داماند و دلها صید و گیسوها کمند
بگذر و بگذار، دل در هرچه میبینی مبند
شادمانی خود غم دنیاست پس بیاعتنا
مثل گل در محفل غمها و شادیها بخند
با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر
رودها هر لحظه می آیند و هر آن میروند
گر ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی
هیچگاه از صحبت طوفان نمیبینی گزند
آسمانی شو که از یک خاک سر بر میکنند
بیدهای سربهزیر و سروهای سربلند
گفت: ما با شوق دلکندن ز دنیا دلخوشیم
گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند
#فاضل_نظری
#اکنون
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت ، حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد، ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کی ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود
#فاضل_نظری
•🖤🔗•
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــ❁ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
آغوش بستی و چمدان غرور را
نگذاشتی زمین که خداحافظی کنی
ماندم بدون آنکه بدانم برای چه
رفتی بدون اینکه خداحافظی کنی
#فاضل_نظری
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــ❁ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
اگر جنگیده بودم دست کم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم!
#فاضل_نظری
من نمیمانم میان برزخ وصل و فراق
باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی
#فاضل_نظری