هرکه بپرسد ای فلان
حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی
از مژه می چکانمش
سعدی
#یکفنجانعاشقانه
+ مرا جوری در آغوش بگیر که گویی فردا میمیرم!
_ و فردا چطور؟
+ جوری در آغوش بگیر که گویی از مرگ برگشته ام.
#کـافـهیـادگـاه
میگن :
قهر کردن ، رو راست بودنه!
میگن بچگونست، واسه همین خیلی ساده و بی آلایشه، دروغ نیست توش.
قهر کردن ، تورو دوستت دارمه؛ بیخیال نشدنه .
یعنی از دستت عصبانیم ولی هنوز نمیتونم دل بکنم ازت.
نمیرمه، نمیتونم برمه .
قهر کردن، ناز و ناز کشیه
از دور یواشکی حواسم بته گفتنه، واسم مهمیه .
قهر کردن، میخوام که بگی دوسم داریه، درکم کن گفتنه .
قهر کردن، امید به رفتنیه که میدونی برگشت داره .
قهرم باهات، دیگه باهام حرف نزن و ...
کلی حرف داره، دوس داشتنیه .
#کـافـهیـادگـاه
فصل بیبرگی
#کافهیادگاه
دل بر این خاک نبندیم، زمان میگذرد
لحظهها در نظر پیر و جوان میگذرد
عمر سرمایهی خوبی است، به بادش ندهیم
آن که سرمایه ندارد، نگران میگذرد
دلمان را بگذاریم به غمهای بزرگ
غم مال و غم ثروت، غم نان میگذرد
فصل بیبرگی ما، دیر نخواهد پایید
عید میآید و تشویش خزان میگذرد
بشتابیم که چشمان زمین، منتظر است
دل بر این خاک نبندیم، زمان میگذرد
سرودهی منصوره عرب سرهنگی، به نقل از کتاب شعر جوان، ص ۱۱۰ و ۱۱۱.