eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
84 دنبال‌کننده
657 عکس
351 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
چه باید کرد با چشمت که در تکرار ِ این لذت... جدایی میشود افسوس و ماندن میشود عادت
بیا عهدی کنیم امروز ، روز ِ اول دیدار..‌. اگر رفتیم بی برگشت ، اگر ماندیم بی منّت
تو باید سهم من باشی اگر معیار ((دل)) باشد ولی دق داد تا دادت به من تقدیر ِ بی دقّت
جوانی رفت و در آغوش ِ تو من تازه فهمیدم... چه میگویند وقتی میکنند از زندگی صحبت
خودت شاید نمیدانی چه کردی با دلم ، اما... دل ِ یک آدم ِ سرسخت را بردی ، خداقوّت
منجمان، به شبیه تو ، ماه ، می گویند
به باز کردن چشمت ، پگاه می گویند
به صاحب دل تو ، در میان عاشق ها
امیر و خسرو و سلطان و شاه می گویند
به اینکه مهر کسی جزتو در دلم باشد
بنا به حکم شریعت ، گناه می گویند
مرا به جنگ مخوان، چون که در برابری ات
به مرد مثل منی ، بی سلاح می گویند
مرا مران ، که به هر کس که از تو رانده شده
رجیم نه، که کنون رو سیاه می گویند
نرو! که مردم اینجا غریب کش هستند
به من ، غریبه و بی سر پناه می گویند
سیدعباس محسن زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حال ِ مرا هر کس که می پرسد بگو خوب است! اشـکش روان... اندوه جاری... زخـم‌ ها کاری ست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان" همه را بخشیدی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسانها در قول و قرار به هم شبیه اند🌱 تنها در عمل است که با هم فرق دارند 🌿 صبح بخیر
Mohammad Motamedi - Parva.mp3
7.28M
بر من همه درها بسته شد و از پا ننشستم آمد سوی من سنگ از همه سو اما نشکستم گفتند مرو قدری بنشین ره دور و دراز است گفتند مگو گفتند مَبین اینها همه راز است شادم که دلم راهی شد شادم که نماندم در خود شادم که شنیدم دیدم جنگیدم حاشا که شوم سرگردان یک آن شکنم این پیمان حاشا که ببیند دنیا تردیدم من بالم را که شبی در طوفان گم شد آوازم را که میان باران گم شد پیدا کردم پیدا کردم دادم دل را به صدایی پنهان در جان من بی پروا سوی رویایی بی پایان پروا کردم پروا کردم همه عالم اگر به تو گفته دگر نَبُود زمانه ی عشق دل من تو بمان تو بمان و بخوان به جهان ترانه ی عشق من بالم را که شبی در طوفان گم شد آوازم را که میان باران گم شد پیدا کردم پیدا کردم دادم دل را به صدایی پنهان در جان من بی پروا سوی رویایی بی پایان پروا کردم پروا کردم 
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد که در آن آینه صاحب نظران حیرانند لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشقبازان چنین مستحق هجرانند مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند زاهد ار رندی نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند