eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
77 دنبال‌کننده
742 عکس
430 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
برآتش تو نشستیم ودود عشق برآمد تو ساعتی ننشستی که اتش بنشانی تو را که دیده به خواب خمار باز نباشد ریاضت من شب تا سحر نخفته را چه دانی به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می روی به سلامت سلام من برسانی مرا حرام نباشد نظر به روی جوانان که پیر داند مقدار روزگار جوانی روان روشن سعدی که شمع مجلس توست به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
1.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشش اومده 😂 ‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎
آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه ام گم بشود ، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد
بهترین چیزی که در زندگی می‌توان نگه داشت، یکدیگر است...
مجنون بھ نصیحت دلم آمدھ است! " بنگر بھ ڪجا رسیدھ دیوانگے‌ام..؛ 😁
قلوبنا ملیئه برسائل لم تکتب قلب‌هایمان‌مملو‌از‌نامه‌ها‌یی‌ست‌که‌نوشته‌نشدند...
ازاین هفت "ت" در تربیت کودکان پرهیز کنید: توهین ، توبیخ ، تهدید ، تحقیر تبعیض ، تنفر و تمسخر تنبیه بدنی این هفت «میم» در تربیت کودکان جادو می‌کند: تو محبوبی، تو محترمی، تو می‌توانی تو مهمی، تو مفیدی تو می فهمی، تو مثبتی من به تو افتخار میکنم...
آمد و چون خواب پیش چشم های من نشست دست هایم را گرفت آن آرزوی دوردست با نگاهی بغض هایم را در آغوشش گرفت شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست.. هم به خنده خواند : آخر دور ما هم می رسد هم به گریه گفت : دلگیرم از این دنیای پست "عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست" زیر لب این بیت حافظ را برایم خواند و بعد.. چشم هایش را که در من خیره بود آرام بست خواستم از خستگی هایم بگویم پیش او آمدم لب وا کنم دیدم که او هم خسته است..
هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم؟ هی فکرمی کنم که چرا؟کِی؟کجا؟چطور؟
خدا تو را كلمه خواند و در دهانم ریخت سپس به هیات یك شعر بر زبانم ریخت جهان تسلسل تاریكی عمیقی بود ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت! به فال نیك گرفتند هر چه فنجان بود شبی كه قهوه‌ی چشمت در استكانم ریخت! خدای كوزه به دوش آمد و سر ظهری  تو را چو جرعه‌ی نابی به عمق جانم ریخت! تو هر زمان كه بیایی شروع تقویم است صدای پای تو در آخرالزمانم ریخت تو اسم اعظم عشقی كه جبرییل تو را به طعم خوشه‌ی انگور در دهانم ریخت! کبرا موسوی قهفرخی