#گفتگویداستانی:
- میگم چرا وقتی به یه نفر میگن سرطان داره و فقط سه ماه زندهس همه چیشو میفروشه میره سفر و به چیزی جز زندگی اهمیت نمیده !؟
++شاید،چون تا اون روز برای آیندهش زندگی میکرده و وقتی متوجه میشه آیندهای وجود نداره شروع میکنه به زندگی کردن توی زمان حال..؟! هان؟!
میشه فرض کنی بهت گفتن سرطان داری ! شاید آدم تکونی به خودش داد !
نه میشه گذشته رو تغییر داد و نه میشه از آینده با خبر شد .
امروز
امروز
امروز
زندگی همین امروزه
هرکه تسلیم خدا باشد جهان تسلیم اوست
منطقیتر فکرکنیم
#ایستگاهحرفهایخیلیخودمانیتر
#کـافـهیـادگـاه
#تصویر را ببینید
شعر ، متن ادبی ، داستان ، دلنوشته
هرجور برات راحت تره ، #بنویس
ذهنت را مدیریت نکنی ، سرگرم چیزهای بیهوده و بافته های ذهنی میشی و ذهنت تورو مدیریت میکنه .
ذهن ، مثل اون آدمه که بی گواهینامه پشت فرمون ...
میفرستدت ته دره😁
برای حفظ بهداشت ذهن
#کـافـهیـادگـاه
#کـافـهیـادگـاه
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی؟
بلند می پرم اما، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهای که پر شده است
از ابتدا که تویی، تا به انتها که تویی
ضمیرها بدلِ اسم اعظماند همه
از او و ما که منم، تا من و شما که تویی
تویی جواب سوالِ قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بیمرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم
از این سفر همه پایانِ آن خوشا، که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد، پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی، نانوشتهها که تویی
#حسین_منزوى
#کـافـهیـادگـاه
برآتش تو نشستیم ودود عشق برآمد
تو ساعتی ننشستی که اتش بنشانی
تو را که دیده به خواب خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نخفته را چه دانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت سلام من برسانی
مرا حرام نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
#سعدی
آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهایی که رها شد به کمان برگردد
سالها منتظر سوت قطارم که کسی
باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد
من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش
نامه ام گم بشود ، نامه رسان برگردد
روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من
باید امروز ورقهای جهان برگردد
پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد
به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد
#مهسا_تیموری
#کـافـهیـادگـاه
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار خوبست خدا درست کند
#کـافـهیـادگـاه
#کاشتباورهایخداباورانه
قلوبنا ملیئه برسائل لم تکتب
قلبهایمانمملوازنامههاییستکهنوشتهنشدند...
#کـافـهیـادگـاه
#تربیت_فرزند
ازاین هفت "ت" در تربیت کودکان پرهیز کنید:
توهین ، توبیخ ، تهدید ، تحقیر
تبعیض ، تنفر و تمسخر
تنبیه بدنی
این هفت «میم» در تربیت کودکان جادو میکند:
تو محبوبی، تو محترمی، تو میتوانی
تو مهمی، تو مفیدی
تو می فهمی، تو مثبتی
من به تو افتخار میکنم...
#کاشتباورهایخداباورانه
#کـافـهیـادگـاه
آمد و چون خواب پیش چشم های من نشست
دست هایم را گرفت آن آرزوی دوردست
با نگاهی بغض هایم را در آغوشش گرفت
شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست..
هم به خنده خواند : آخر دور ما هم می رسد
هم به گریه گفت : دلگیرم از این دنیای پست
"عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست"
زیر لب این بیت حافظ را برایم خواند و بعد..
چشم هایش را که در من خیره بود آرام بست
خواستم از خستگی هایم بگویم پیش او
آمدم لب وا کنم دیدم که او هم خسته است..
#سیده_تکتم_حسینی
#کـافـهیـادگـاه
خدا تو را كلمه خواند و در دهانم ریخت
سپس به هیات یك شعر بر زبانم ریخت
جهان تسلسل تاریكی عمیقی بود
ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت!
به فال نیك گرفتند هر چه فنجان بود
شبی كه قهوهی چشمت در استكانم ریخت!
خدای كوزه به دوش آمد و سر ظهری
تو را چو جرعهی نابی به عمق جانم ریخت!
تو هر زمان كه بیایی شروع تقویم است
صدای پای تو در آخرالزمانم ریخت
تو اسم اعظم عشقی كه جبرییل تو را
به طعم خوشهی انگور در دهانم ریخت!
کبرا موسوی قهفرخی
#کـافـهیـادگـاه
گفتمش سربسته، کاری کن بسوزانی لبم
رفت و یک لیوان برایم چایی لبسوز ریخت...!
#کـافـهیـادگـاه