کفایه.قطع و ظن-311.mp3
15.7M
رابطه تکوین و تشریع.
#استاد_کرمانشاهانی
#علامه_طباطبایی
#معقولات_ثانیه_فلسفی به دو دسته تقسیم می شوند:
۱. آن ها که فرد و مصداق ندارند مانند امکان
۲. آن ها که فرد ندارند اما مصداق دارند مانند وحدت، حدوث و...
رحیق، ج۳، ص۲۲۴
توجه به حقیقت یقین منطقی و امور مقابل آن در گفت و گو سقراط در مورد حقیقت عشق.
#حقیقت_دانش
#رساله_ضیافت
#افلاطون
نگاه جالب به مقام حکمت که میان علم و جهل است.(البته در مورد صحت و دقت ترجمه دراینجا تردید دارم)
#رساله_ضیافت
#افلاطون
#معنای_شریعت
اسلام كه نظر تربيتى خود را معطوف به انسان فطرى داشته و با دعوت خود اجتماع بشر را به اجتماع پاك فطرى كه داراى اعتقاد پاك فطرى، عمل پاك فطرى و مقصد پاك فطرى است رهبرى مىنمايد، همان افكار بى شائبه انسان فطرى را در اعتقاد و عمل، برنامه لازمالاجراى خود قرار داده است.
و در نتيجه مقررات خود را به دو بخش ثابت و متغيّر تقسيم نموده و بخش اول را كه روى اساس آفرينش انسان و مشخصات ويژه او استوار است به نام دين و شريعت نامیده است. {«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»}؛ «1»
ضمناً بايد دانست بخش دوم كه مقرراتى قابل تغيير است و به حسب مصالح مختلف زمانها و مكانها اختلاف پيدا مىكند، به عنوان آثار ولايت عامه، منوط به نظر نبى اسلام و جانشينان و منصوبين از طرف اوست كه در شعاع مقررات ثابته دينى و به حسب مصلحت وقت و مكان، آن را تشخيص داده و اجرا نمايند.
البته اينگونه مقررات به حسب اصطلاح دين، احكام و شرايع آسمانى محسوب نمىشود و دين ناميده نشده است.
{«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»}؛ «2»
بررسی های اسلامی، ج۱، ص۸۰و۸۱
(#شئون_ولاییه، علامه طباطبایی)
با توجه به تغییرات زمانی و مکانی نیاز به قوانینی است که مشکلات را حل بکند. این قوانين را علامه از اختیارات والی می داند.
در مورد همين قسم احكام و مقررات در اسلام، اصلى داريم كه ما در اين بحث از آن به نام «اختيارات والى» تعبير مىكنيم و اين اصل است كه در اسلام به احتياجات قابل تغيير و تبديل مردم در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مكانى پاسخ مىدهد و بدون اين كه مقررات ثابته اسلام دستخوشِ نسخ و ابطال شود نيازمندىهاى جامعه انسانى را نيز رفع مىنمايد.
ولى امر مسلمين كه از ديدگاه اسلامى تعيّن پيدا كرده باشد، نظر به ولايت عمومى كه در منطقه حكومت خود دارد و در حقيقت سر رشتهدار افكار جامعه اسلامى و مورد تمركز شعور و اراده همگانى است، تصرفى را كه يك فرد در محيط زندگى خود مىتوانست بكند، او در محيط زندگى عمومى مىتواند انجام دهد.
او مىتواند در سايه تقوا و رعايت احكام ثابته دينى مقرراتى مثلًا براى راهها و معابر و خانه و كاشانه و بازار نقل و تحويل و كسب و كار و روابط طبقات مردم وضع نمايد؛ مىتواند روزى امر به دفاع نموده و در تجهيزات لشكر و هرگونه مقدمات لازمه آن تصميم گرفته و به موقع اجرا بگذارد، يا وقتى نظر به صلاح مسلمين، از دفاع خوددارى كرده و معاهدههاى متناسب منعقد سازد.
مىتواند در پيشرفت فرهنگ مربوط به دين يا به زندگى مرفّه مردم تصميماتى اتخاذ كرده و دست به عمليات وسيعى بزند يا روزى چند رشتهاى از معلومات را پس زده و از رشته ديگرى ترويج كند.
خلاصه، هرگونه مقررات جديدى كه در پيشرفت زندگى اجتماعى جامعه مفيد باشد و به صلاح اسلام و مسلمين تمام شود مربوط به اختيارات والى است و هيچگونه ممنوعيّتى در وضع و اجراى آن نيست. البته اينگونه مقررات در اسلام اگرچه لازمالاجرا مىباشد و «ولىّامر» كه به وضع و اجراى آنها موظف است لازمالاطاعه است، ولى در عين حال شريعت و حكم خدايى شمرده نمىشود. اعتبار اينگونه مقررات طبعاً تابع مصلحتى است كه آن را ايجاب كرده و به وجود آورده است و به محض از ميان رفتن مصلحت از ميان مىرود و در اين صورت ولىّ امر سابق يا ولىّ امر جديد از ميان رفتن حكم سابق و به ميان آمدن حكم لاحق را به مردم اعلام داشته و حكم سابق را نسخ مىنمايد.
اما احكام الهى كه متن شريعت مىباشد براى هميشه ثابت و پايدار است و كسى، حتى ولىّ امر، نيز حق اين را ندارد كه آنها را به مصلحت وقت تغيير دهد و به ملاحظه از بين رفتن پارهاى از آنها در نظر او، آنها را الغا نمايد.
کتاب بررسی های اسلامی، #علامه_طباطبایی
مبنای حکمت نظری و عملی
آرا و عقايد انسان بر دو قسم است:
1. آرا و عقايد نظرى كه بدون واسطه ارتباط به عمل ندارد، مثل رياضيات و مسائل ماوراءالطبيعه؛
2. آرا و عقايد علمى كه بىواسطه وابستگى به عمل دارد، مانند مسائل مربوط به چيزهايى كه شايسته عمل كردن است.
راه اتخاذ رأى و عقيده در قسم اول پيروى از علم و يقين است كه منتهى به برهان يا «حس» گردد و در قسم دوم پيروى كردن از چيزهايى است كه آدم را به خيرى مىرساند كه سعادت انسان در آن است يا در سعادت او سود دارد و همچنين اجتناب از چيزهايى كه منتهى به شقاوت و بدبختى مىگردد و يا مضر به سعادت است.
اعتقاد به حقانيّت چيزى كه بدان علم نداريم (در قسم اول) و همچنين اعتقاد به چيزى كه خيرو شرّش معلوم نيست (در قسم دوم) هر دو اعتقاد خرافى است.
بررسی های اسلامی، ص۱۰۰
#علامه_طباطبایی
#منشا_خرافات
چيزى كه هست عواطف انسانى و احساسات باطنى كه خيال آنها را مىشوراند ايجاب مىكند كه انسان به خرافات عقيده پيدا كند، عمده اين عواطف خوف و رجاء و بيم و اميد است.
خيال براى انسان صورتهايى را همراه با خوف يا رجاء تصوير مىكند، احساس خوف يا رجاء اين صورتها را حفظ مىكند و نمىگذارد از نفس كه ترسان يا اميدوار است مخفى و ناپديد گردد.
مثلًا اگر انسان در يك شب تيره و تار كه چشمش ياراى ديدن نداشته باشد تنها و بىانيس در وسط بيابان وحشتناكى گرفتار شود، هيچ ملجأ و پناهى ندارد كه دلش آرام گيرد و ايمن گردد، چراغى هم نيست كه خطرات را از چيزهاى ديگر تميز دهد، خيال در اينجا به فعاليت مىافتد و هر شبحى را كه به نظر او آيد به صورت غول مهيبى درمىآورد كه قصد هلاك او را دارد يا به صورت روحى كه هيچ واقعيت ندارد!
شبحى كه خيال كرده، حركت مىكند، مىآيد و مىرود، به آسمان بالا مىرود و به زمين برمىگردد و به شكلها و تمثالهاى گوناگونى درمىآيد. انسان هر وقت كه حال خوف و ترس پيدا كند، خيال آن شبح مجعول را در برابرش تكرار مىكند و يا ممكن است كه اين حالت از يك نفر به ديگرى منتقل شود و حالى نظير حال خودش در او ايجاد كند و كمكم منتشر گردد، در حالى كه يك موضوع خرافى است كه به هيچ وجه منتهى به حقيقت نباشد.
بررسی های اسلامی، ۱۰۱
#علامه_طباطبایی
معنای #خُلق
خلق» به يك صورت ادراكى مىگوييم كه در درون انسان جاىگير شده و در هر موقع مناسب، در درون انسان جلوه كرده و او را به اراده عمل وادار مىنمايد، چنان كه انسان پردل، يك صفت درونى دارد كه با هرگونه خطر قابل دفعى رو به رو شود، به هيجان آمده و خودنمايى كرده، و به سوى مبارزه و دفاع دعوتش مىكند و به عكس انسان بزدل حالتى در درونش نهفته كه با هر خطر مواجه شود، اعصابش را از كار انداخته و به فرار و از ميان معركه در رفتن وادارش مىكند.
و اين دو صفت «شجاعت» و «جبن» يا به لفظ خودمان پردلى و بزدلى، دو خلق از اخلاق انسانى مىباشند كه يكى پسنديده و ديگرى ناپسند است. غالباً يكى از اين دو صفت در ما موجود و منشأ اثر است، با اين همه گاهى هم اتفاق مىافتد، به ويژه در اوايل زندگى كه لوح درونى انسانى از هر دو صفت پاك بوده و هيچ يك از اين دو صفت ادراكى ثابت را ندارد و در نتيجه، در موارد خطر قطعى يا احتمالى حالش روشن نيست؛ گاهى در برابر حوادث ناگوار تهديد كننده، استقامت مىورزد، و گاهى فرار را برقرار ترجيح مىدهد.
بررسی های اسلامی، ۱۰۷
#علامه_طباطبایی
recording-20230606-101814.mp3
22.01M
#نحوه_تکامل_نفس (راه حل اول)
تفاوت تکامل و حرکت
#استاد_کرمانشاهانی
هدایت شده از بذل الخاطر
🔸«پاسخهای کلّی پیرامون شبهه ی شرور»🔸
از آنجا که معضلّ شر مبتنی بر ادّعای تنافی بین علم، قدرت و خیرخواهی خداوند متعال با تحقّق شرور است پس این اشکال تنها میتواند بعضی از صفات الهی را ابطال میکند نه خود خدا را. از همینجاست که برخی همانگونه که ابن میمون در دلالة الحائرین میگوید قائل به انکار علم الهی به جزئیّات شده اند تا از شبهه ی شرور پاسخ دهند و برخی مانند آلوین پلانتیگا منکر قدرت مطلقه ی الهی در آفرینش جهانی شده اند که در آن همه ی افراد همواره مختارانه بر راه صلاح باشند و برخی دیگر نیز منکر خیرخواهی پیوسته شده و تنها خدایی ساعت ساز را تصویر کرده اند که صرفا خیرخواهی ابتدائی در اصل آفرینش را انجام داده است.
✔در گام نخست باید گفت شر امری عدمی است لذا نیازی به علت ندارد. با این گام ثنویّت ابطال میشود.
✔در اینجا پرسش این میشود که چرا خدا این امور عدمی را با اموری وجودی پر نکرد تا شرّی در کار نباشد؟! در گام دوّم باید گفت شرّ امری نسبی است. شرّ بالذات نداریم.
✔در اینجا چهره ی پرسش تغییر میکند و اینگونه میشود که چرا خداوند جهان را طوری نیافرید که خیر موجودی مستلزم شرّ برای دیگری نباشد؟! در گام سوّم باید گفت در عالم مادّه و طبیعت چاره ای جز این تضادها و تزاحمها نیست. اگر اینها نبود دیگر جهانی مادّی نبود.
✔در اینجا این شبهه اینگونه چهره اش عوض میشود که خب اساسا نباید جهان مادّی آفریده میشد تا اینگونه شرور به وجود نمی آمد! در گام چهام گفته شده خیرات عالم مادّی بیش از شرور آن است و برای اجتناب از شرّ قلیل نباید از خیر کثیر دست کشید. لذا نیافریدن عالم مادّی به بهانه ی شرور خودش مصداق ظلم کثیر و بالتبع مصداق شرّ کثیر است. البته باید دقّت کرد که این قلّت و کثرت را در اینجا لزوما به معنای کمّی معنا نکرد تا آنجا کمالات وجودی انسان کامل به تنهایی بر همه ی شرور جهان میتواند برتری داشته باشد.
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که این بیان تنها اثبات میکند که عالم مادّه باید آفریده میشد ولی چرا انسان باید به این عالم آورده میشد؟! انسان خودش منشأ شرور است و اگر در بهشت میماند دیگر این اشکال رخ نمیداد! اینجاست که در گام پنجم باید گفت احسنت! پرسش خوبی را مطرح کردید! رمز کار همین است! این همان شبهه یا پرسش ملائکه از خداوند متعال بعد از فهمیدن آن بود که قرار است انسان به عالم مادّه فرستاده شود:
📖«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»
خداوند متعال از روی جود و سخاوت و بی نیازی از مخلوقاتش به انسان قدرت انتخاب و اختیار داد. وجود انسانی اساسا وجودی است که باید خودش انتخاب کند چه میخواهد باشد. مجبور به انتخاب است. و این نعمت آزادی و انتخابگری نیز خیر کثیر است هر چند برای برخی به خاطر سوء انتخاب خودشان باعث شرّ شود. آدمی برای آنکه انتخاب گری اش رخ دهد ناچار باید به عالم مادّه که دار تزاحم و حرکت است می آمد تا در این کشاکش نفس و فطرت و تسویلات شیطان و همینطور شرور طبیعی این عالم بتواند هویّت خود را بسازد و عروج کند.
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که آیا خدا نمیتوانست جهان مادّی را طوری بیافریند تا انسانها با وجود قدرت انتخابشان ولی همواره صلاح و خیر را آزادانه انتخاب کنند؟! این همان شبهه ای است که اخیرا ملحدانی مانند جان مکی و آنتونی فلو آن را در دنیای غرب برجسته کرده اند. در گام ششم باید گفت چنین جهانی ممکن بود و بلکه بالاتر از آن مطلوب خداوند متعال هم بود ولی مطلوب آن بود که خود انسانها آن را با انتخاب مختارانه ی خودشان بسازند!
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که خب اگر ممکن بود در جهانهای فرضی خدا دنیایی را بداند که در آن انسانها از روی انتخابشان دچار شرّ اخلاقی نمیشوند چرا آن را نیافرید؟! آیا قدرتش را نداشت؟! در گام هفتم باید گفت نخیر خلاف حکمتش بود! اساسا مراتب سعادت و تکامل انسانی به گونه ای است که جز در سایه ی تحمّل سختی و صبر و وجود چنین شروری امکان وصول به کمالاتش را ندارد. جهان فاقد این شرور اساسا نمیتواند آدمیان را به کمالاتشان برساند. وقتی این دنیا در کنار آن دنیا قرار گیرد کاملا همه چیز پر معنا میشود.
✅پیش فرض شبهه ی شروع نوعی اصالت عالم مادّه است ولی وقتی بدانیم اساسا خداوند قرار نبوده بهشتی زمینی بسازد بلکه زمین تنها صحنه ی ابتلاء و آزمایش و مسابقه برای پرورش روح و انسان سازی طرّاحی شده دیگر این شبهه رنگ میبازد.
✋ورای آنچه مختصرا عرض شد شکل گیری شبهه ی شرور و رواج آن در دنیای کنونی در بین دانشمندان و فضای مدرن مبتنی بر نکته ای مهم است که در کتاب اخوان الصّفا به خوبی به آن اشاره شده و در نوشته بعدی آن را توضیح میدهم.
یادداشت های فلسفی من
🔸«پاسخهای کلّی پیرامون شبهه ی شرور»🔸 از آنجا که معضلّ شر مبتنی بر ادّعای تنافی بین علم، قدرت و خیرخ
یکی از بهترین متن هایی است که در مورد شبهه #شر دیدم.
#استاد_قربانی
230607-101217_01.MP3
34.4M
#نحوه_تکامل_نفس (راه حل دوم)
تفاوت تکامل و حرکت
#استاد_کرمانشاهانی
تشکیک عرضی.pdf
218.3K
#تشکیک_عرضی
توضیح، اثبات و بیان برخی از چالش ها