eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
170 دنبال‌کننده
278 عکس
153 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام. من براي هرکاري که ميخوام انجام بدم قبلش با يه مشورتي ميکنم و واقعا واقعا هميشه راه درست رو بهم نشون دادن و حلال مشکلاتم بودن👌چند وقت پيش ميخواستم ازدواج کنم💍خواستگارم فرد خوب و مذهبي به نظر مي رسيد و هم بود.کمي داشتم و دو دل شده بودم،به شهيد همت شدمو از ايشون خواهش کردم که اگه اين ازدواج به صلاحم نيست منو آگاه کنن😔 دو شب بعد خواب ايشون رو ديدم😍به من گفتن:دختر جون ميخواي خودتو بدبخت کني. من راضي نيستم.به صلاحت نيست.دوبارم گفتن. من هم مطمئن بودم که بيخودي شهيد همت حرفي نميزنه و بدون معطلي پاسخ دادم.خوشبختانه چند وقت پيش يک چيزايي از اين خواستگارم فهميدم که اگه ازدواج ميکردم مطمئنا کارم به طلاق ميکشيد.کلي خداروشکر کردم و از شهيد همت تشکر کردم. خواهشا هيچ وقت گول ظاهر افراد رو نخوريد.من هم داشتم گول ظاهر مذهبي اين آدمو ميخوردم که شهيد همت آگاهم کرد. @yadeShohadaa
❤️آمدیم نبودید، وعده دیدار بهشت❤️ یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سیدمرتضی را ببینیم، خلاصه نشد. بالاخره آقا سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید🕊🕊 🔅تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های . شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. 🔅 بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. 🔅 گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آقا مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت!❤️ 🌷 @yadeShohadaa