سلام من این صوت رو دیروز گوش کردم ...
شهید من ابراهیم هادی و حججی هستن همیشه به نیت دوتاشون ذکر و قرآن و کلا حاجت هامو به نیابت از این شهید ها میخواستم ،،دیروز که این ویس گوش دادم دنبال یه عکس از لبخند شهید ابراهیم هادی میگشتم اما چون اینترنت ها قطع شده نشد، ،،،امروز دوباره زدم بازم نشد، ،،تا اینکه داشتم عکس های اضافی حافظه گوشی حذف میکردم یه عکس به طور غیر قابل باوری تو گوشیم از لبخند ابراهیم هادی دیدم 😭😭😭الانم داره اشکام میره، ،،،
#عنایت_شهیدابراهیم_هادی
#کاربرگرامی
@yadeShohadaa
#عنایت_شهیدابراهیم_هادی
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی
@yadeShohada313
هدایت شده از تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره ای از طرف یکی از رفقای شهید ابراهیم هادی:
عکسشو دوسال پیش دیده بودم..
نوشته بود مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا...
اما اوایل آشناییم با این شهید ، در ماه رمضان سال96 بود..
به طور ناگهانی تو فضاهای مجازی به یکی از داستان های زندگینامش رسیدم..
خیلی جذاب بود
دقیق یادم نمیاد چه داستانی بود اما گشتم و تحقیق کردم تا اینکه کتاب #سلام-بر-ابراهیم رو پیدا کردم واز اینترنت دانلودش کردم...
هی میخوندم هی موهای تنم سیخ میشد..هی میلرزیدم..
چه قدر این شهید بزرگ بود
داستان کشتی گرفتنش تو فینال،هیکل زیباش،حیا و عفتش و...
همش روم تاثیر میگذاشت..
گذشت تا اینکه توی همون ماه رمضان،یک روز بعد از نماز صبح به دلم آمد که بروم و به نیت این شهید قرآن رو باز کنم(کاملا اتفاقی و ناگهانی)همین که قرآن را گشودم اولین آیه ای که به چشمم خورد آیه 109 سوره صافات بود...
چشمانم باز مونده بود و میلرزیدم..
خیلی تعجب کردم..
این آیه همون آیه ای بود که نام کتاب این شهید بهش مزین شده بود..
#سلام علی ابراهیم....
معنیش این بود..سلام بر ابراهیم..
بعدها فهمیدم نامگذاری این کتاب هم،همینجور بوده..
که نویسنده قرآن رو به همین نیت باز میکنه و همین آیه میاد براش..
برای همین نام این کتاب شده سلام بر ابراهیم...
خیلی باهاش رفیق شدم..
بعد از این قضیه،شهید هادی خیلی به من و حتی خونوادم کمک کرد...و خیلی خیلی مدیونشم.❤️😍
#عنایت_شهیدابراهیم_هادی
@yadeShohada313
#عنایت_شهیدابراهیم_هادی
شفای بیمار با دعای توسل شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی🌹
🌸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🌸بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
🌸ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود.
🌸آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
🌸دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
با تعجب پرسيدم: كجا ⁉️
🌸گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
🌸بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
🌸برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد.
🌸اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🗣دوست شهیدم #ابراهیم_هادی
@yadeShohada313