eitaa logo
یاد ایّام
229 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
165 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای چند دهۀ اخیر 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
📅 نگاهی به مطبوعات - 21 خرداد 1360 # #اطلاعات ،با فرمان امام : #بنی_صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار و فلاحی موقتا جانشین شد / حبس ابد برای امیرانتظام #کیهان ،فرماندهان ارتش با امام دیدار کردند ... فرمانده کل قوا خمینی، خمینی 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN
تمام صفحات روزنامه #کیهان مورخه21 خرداد 1360.pdf
3.72M
💠 تمام صفحات روزنامه #کیهان 📅 مورخه 21 خرداد 1360- خبر عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 💠 اعزام نیرو‌های سپاه محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی به لبنان 🔹 اولین نیروی اعزامی به سوریه که منجر به شکل گیری جبهه مقاومت در برابر اسرائیل شد ❓دلیل اعزام نیروهای ایرانی به سوریه در کلام 💠 صحبت‌های کوتاه در داخل هواپیما هنگام رسیدن نیروهای ایرانی در فرودگاه دمشق: ─ برادرها!! قبل از رسیدن به اینجا، در ایران ما آنچه گفتنى بود با شما گفتیم. خیلى كوتاه عرض می كنم. امام ما فرموده‌اند باید كه اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود👊 [فریاد یكصداى رزمندگان: ان‌شاءاللَّه] ... و شما مردان بزرگ، باید این حرف اماممان را جامه عمل بپوشانید [فریاد رزمندگان: ان‌شاءاللَّه]. برادرها‼️ در حال حاضر دشمن وسیع ترین تهاجم خودش را علیه مملكت اسلامىِ لبنان شروع كرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است كه به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز براى اداى همین تكلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیزمان بود كه به اینجا آمدیم... من صحبت دیگرى با شما عزیزان ندارم. با توكل به خداوند، آماده پیاده شدن از هواپیما باشید... 📚منبع: کتاب آذرخش مهاجر 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
‼️ آی!! مسئول، نماینده، مدیرکل...، می‌دانی بر چه جایگاه و مسندی تکیه زده‌ای!! 🌷این بها و ثمره خون هزاران شهید پاک‌باخته است ❗️ ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🌹رضا رضائیان، اولین شهید بی‌سر دوران دفاع مقدس ☘ جوان رشید اصفهانی که لباس سبز پاسداری را بر تن نمود، در روزگاری که مشهور بود: "عمر هر فرد سپاهی، شش ماه است!!" ... و این جسارت و از خودگذشتگی می‌طلبید. 🌸 اوایل جنگ بود و بسیاری از مناطق غرب و جنوب کشور در زیر چکمه‌های سربازان عراقی قرار داشت. او به اتفاق "محسن" همرزمش راهی جبهه شدند. وظیفه‌شان "گشت و شناسایی" بود. یک روز برای انجام مأموریت، سوار قایق شده و از عرض کارون گذشتند. در ساحل رود، نیروهای خودی حضور داشتند. رضائیان قبل از حرکت، به آنها گفت: اگر تا یک ساعت دیگر نیامدیم، به سمت ما بیایید. 🌼 آنها حرکت کردند تا به نقطه مرزی با گشتی های عراقی رسیدند. آن منطقه برای هر دو طرف ناامن بود. رضائیان به سمت سنگرهای کمین رفت. محسن خودش را به او رساند و گفت: بهتر است از یکدیگر جدا شویم، ممکن است کمین بخوریم، ولی رضائیان گفت: اگر با هم باشیم بهتر است و خودش دولا و خمیده پیش می رفت. هنوز از حاشیه های رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه‌شان را جلب نمود. محسن به سمت کمین رفت. رضائیان پشت سرش بود. جبهه آرام بود، رضائیان به سمت سنگر کمین بعدی رفت. صدای خش خشی او را در جا میخکوب کرد. محسن در چند قدمی او متوقف شد. صدای پایی شنید و بلافاصله شلیک کرد. عراقی ها تعدادشان به ده نفر می رسید. رضائیان از چند طرف در محاصره قرار گرفت. اندکی بعد عراقی ها بالای سرش رسیدند. لباس رسمی سپاه برای افسر عراقی که با چشمانش به او خیره شده بود، جذابیت خاصی داشت. پاشنه پایش را به پیشانی رضائیان کوبید و او را نقش زمین کرد و با اشاره به گروهبان گفت: بهتر از این نمی شود! او را با خود می بریم. بهترین هدیه به فرماندار نظامی خرمشهر است. افسر عراقی دست رضائیان را گرفت تا بلندش کند. وی عکس‌العمل نشان داد. گروهبان با قنداقه تفنگ به سرش کوبید. رضائیان از هوش رفت. ناگهان صدای تیراندازی از جانب گشتی های ایرانی به گوش رسید. افسر عراقی اشاره کرد آن دو را ببرند ولی آنها مقاومت نشان دادند. ⭕️ خشم در چشمان افسر عراقی موج میزد. صدای تیراندازی ایرانی ها نگرانش کرده بود. او کارد کمری‌اش را بیرون آورد. ابتدا به سمت محسن رفت. آن را در کشاله رانش فرو برد. صدای محسن بلند شد و خون از ران پایش جاری گشت. سپس به سراغ رضائیان رفت. وی در حالی که نشسته بود سرش را پایین انداخت و مظلومانه نگاه می‌کرد، حرفی نمی‌زد. افسر پا روی سینه‌اش گذاشت و او را به پشت خوابانید. محسن هم که خون زیادی از او رفته بود، هنوز به هوش بود. چشمانش گاه سیاهی می رفت و منظره را به سختی می‌دید. 🔺فرمانده دستور داد دست رضائیان را ببندند. در این حال ضربه ای دیگر به سرش زدند. او نیز از حال رفت، اما هنوز به هوش بود. افسر جلاد کارش را شروع کرد. قربانی تیزی کارد را پشت گردن خود حس می‌کرد. باورش نمی‌شد، اما سوزش و درد او را به خود آورد. با فشار بعدی افسر، کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران زد. 🔸خون، چشمان جلاد را گرفته بود. قدرت بازوانش دوچندان شد. افسر جانی اصرار داشت که سر رضائیان را از بدن جدا کند. در این هنگام محسن دست و پا زدن رضائیان را می‌دید. دیگر درد پایش را فراموش کرده بود. هنوز بدن رضائیان مقاومت می کرد. دستان بسته اش سعی در آزاد شدن داشت اما بی فایده بود. عرق از سر و صورت افسر عراقی جاری بود. کارد کمری کُند بود و نمی توانست کارش را به راحتی انجام دهد. او تلاش خود را بکار بست تا گلوی قربانی را گوش تا گوش ببرد. شهیدرضائیان دیگر دست و پا نمی زد. خون زمین اطرافش را رنگین کرده بود. 🔥آتشخشم تمام وجود جلاد را فرا گرفت. باید خلاصش می کرد. با یک فشار دیگر کار را تمام کرد و سر را از بدن جدا نمود. از جایش برخواست، نگاهی به دست خون آلود خود انداخت و صدای قهقهه اش در آسمان پیچید. سپس بدن بی‌سر شهید را برگرداند. چشمش به آرم سپاه که به پیراهنش دوخته شده بود افتاد. خم شد و گوشه آرم پارچه ای را گرفت و آن را درید. سپس آرم سپاه را روی سر بریده گذاشت و گفت: حالا پرونده ما تکمیل شد! این هدیه خوبی است برای فرمانده...!! سر را برداشته و به سرعت به سمت خاکریزشان حرکت کردند. 🔹در این زمان گشتی های خودی رسیدند. آنها با بدن بی‌سر رضائیان مواجه شدند! کمی آن طرف‌تر محسن بر زمین افتاده و در حالی که رمقی برایش نمانده بود گفت: بی‌رحم‌ها سرش را با خود بردند! 🌷پیکر پاک شهید رضا رضائیان در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد و چند ماه بعد نیز برادرش هم به شهادت رسید و در کنار او آرام گرفت. 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید 👇👇👇
‼️... و ای مسئول، نماینده، مدیرکل...، بر سخت جایگاه و مسندی تکیه زده‌ای!! 🌷که این ثمره خون گلوی جوان رزمنده اصفهانی و ده‌ها هزار شهید مانند اوست! ⚠️زنهار!! ...که به وظیفه وجدانی خود عمل نکنیم! - خیانت در امانتی که به دست ما رسیده، روزی گریبان ما را خواهد گرفت❗️ 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
هدایت شده از یاد ایّام
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 💠 اعزام نیرو‌های سپاه محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی به لبنان 🔹 اولین نیروی اعزامی به سوریه که منجر به شکل گیری جبهه مقاومت در برابر اسرائیل شد ❓دلیل اعزام نیروهای ایرانی به سوریه در کلام 💠 صحبت‌های کوتاه در داخل هواپیما هنگام رسیدن نیروهای ایرانی در فرودگاه دمشق: ─ برادرها!! قبل از رسیدن به اینجا، در ایران ما آنچه گفتنى بود با شما گفتیم. خیلى كوتاه عرض می كنم. امام ما فرموده‌اند باید كه اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود👊 [فریاد یكصداى رزمندگان: ان‌شاءاللَّه] ... و شما مردان بزرگ، باید این حرف اماممان را جامه عمل بپوشانید [فریاد رزمندگان: ان‌شاءاللَّه]. برادرها‼️ در حال حاضر دشمن وسیع ترین تهاجم خودش را علیه مملكت اسلامىِ لبنان شروع كرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است كه به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز براى اداى همین تكلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیزمان بود كه به اینجا آمدیم... من صحبت دیگرى با شما عزیزان ندارم. با توكل به خداوند، آماده پیاده شدن از هواپیما باشید... 📚منبع: کتاب آذرخش مهاجر 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | اعزام نیرو‌های سپاه محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی به لبنان - ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅ به کانال "یاد ایام" بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ 💠 اعزام نیرو‌های سپاه محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی به لبنان 🔹 تصاویر متحرک جاویالاثر @yade_ayyaam
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 صوت| روش تربیتی فرزندان از زبان والده گرامی امام خامنه ای 🎥 فیلم | بيانات رهبر انقلاب درباره منش و شیوه تربيتی مادرشان ➕تصاویری از منل پدری ایشان - مشهد مقدس 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅به کانال "یاد ایام" بپیوندید
─ امام خامنه ای؛ 🔹نگذارید احساس غیرت انقلابی وتکلیف درمقابل انقلاب،در دلهای شماضعیف بشود.مثل کسی که از خانواده وحرم و ناموس خود دفاع می‌کند،از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن،دفاع کنید 🆔 @yade_ayyaam ✔️JOIN ✅به کانال "یاد ایام" بپیوندید
☀️صبحِ آن دیده بخیر است 🌱 که نگاهش 🌼 به جمالِ رخ دلدار منور گردد . . . 🆔 @yade_ayyaam
💠 خاطره ای از 🌷اسیری که شهید شد‼️ 🔹نزدیک ارتفاعات بودیم.با رضا گودینی و جواد افراسیابی و بقیه به سرعت می دویدم. ▫️یکدفعه یک جیپ عراقی از پشت تپه خارج شد و به سمت ما آمد!فرصت تصمیم گیری نداشتیم.به سمت جیپ شلیک کردیم. ▪️لحظاتی بعد بالای سر جنازه های عراقی رفتیم.دو افسر عراقی کشته شده بودند.یکی از آنها هم تیر خورده بود. 🔺اما هنوز زنده بود.خواستم با شلیک گلوله ای او را بزنم.اما ابراهیم هادی مانع شد.با تعجب گفت: چه می کنی؟! ─ بعد ادامه داد او الان اسیر است. ماحق کشتن او را نداریم. ▪️بعد هم کار عجیبی کرد! شنیده بودم ابراهیم قهرمان کشتی بوده و بدنش خیلی قوی است اما نمی دانستم تا این حد! سرباز عراقی را روی دوش خود قرار داد. بعد به همراه هم از کوهستان عبور کردیم. 🔹در راه زخم های او را بست. اسیر عراقی موقع نماز صبح با ما نماز جماعت خواند. ▫️بعد شروع به صحبت کرد: من ابوجعفر بی سیم چی قرارگاه لشگر چهارم عراق، شیعه و ساکن کربلا هستم و ... 🔹صبح به گیلان غرب رسیدیم. چند روزی ابوجعفر پیش ما بود. ابراهیم مانند یک دوست با او برخورد می کرد. ▫️با ما هم غذا بود و ... بعد هم او را بردند. فراموش نمی کنم. ابوجعفر گریه می کرد.می گفت: خواهش می کنم مرا نبرید! می خواهم بمانم و کنار شما با بعثی ها بجنگم! مدتی بعد از فرماندهی سپاه آمدند و از ابراهیم تشکر کردند. اطلاعاتی که این اسیر عراقی به آنها داده بود بسیار با ارزشمند و مهم بود. ▪️سال بعد خبر رسید که بچه ها ابوجعفر را در تیپ بدر دیده اند. او همراه تعدادی دیگر از اسرا به جبهه آمده بود تا با بعثی ها بجنگند! بعد از عملیات به سمت مقر تیپ بدر رفتیم. گفتم: اگر شد ابوجعفر را به گروه خودمان بیاوریم. قبل از ورود به مقر عکس شهدا را به روی دیوار نگاه می کردیم. ▫️دقایقی بعد قبل از اینکه وارد ساختمان شویم برگشتیم! در میان تصاویر شهدای آخرین عملیات ، ابوجعفر را دیدم. 🌷او هم به جرگه شهدای گمنام پیوسته است. 🆔 @yade_ayyaam